خاطرات سوتی‌ها

ارسال‌ها
3,101
امتیاز
12,184
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
2000
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : سوتی‌ها

توجه : این پست حاوی مطالبی هست که ممکنه شما باهاش مشکل داشته باشید !

کلاس عربی خسته کننده و بچه ها دارن منفجر میشن از گذر کند زمان

یه مقدار کلاس شلوغ میشه ...

یکی از بچه ها خیلی ریلکس گفت : آقا نمیخواید بکشید بیرون (!!!) بسه دیگه خسته شدیم :-w

معلم : چرا ولی فعلا" زوده باید استخونام جوش بخوره (میله ی تو پاشو میگفت) (:|
 

علی کوچولو!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
169
امتیاز
944
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب 2
شهر
شيراز
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

1-
معلم فیزیکمون داشت درباره معلم فیزیک دوران دانشگاه شون میگفت :
یک معلمی عقده ای داشتیم که نگو!
تا اینو گفت منم رفتم در گوش بقلی گفتم نگا خودشم ادم عقده ای هست به معلمش میگفته عقده ای!
معلمه بعد بلند گفت اره مثل شما که میگید من ادم عقده اییی هستما ...! :|
2-
جلو معلمه شیمی داشتم راه میرفتم با یه نفر بعد دوستم گفت خوب بود نه؟ فهمیدی؟ گفتم : بابا این چی چی بود داشت چرت و پرت میگفت اینا رو که اول راهنمایی یاد دادن!
حالا منم برگشتم عقب دیدم معلمه چهار چش داره نگاه میکنه ...! :-w
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم میرفتم کلاس...اعصابم از دست دوستم خرد بود!!!
رفتم تو گفتم:فرزانه بیشعور :D
دیدم بچه ها دارن میخندن....نگا کردم دیدم معلم سر کلاسه!!!مثه چی سرخ شدم :-[آخه تو کلاسش سروصدا نمیکردم :D
بعده من هر کی میومد یک چیزی میگف بعد میدید معلم سر کلاسه سرخ میشد :D
هر کی میومد داااد میزد توکلاس :))
 

A l p h a

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
239
امتیاز
812
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
کامپیوتر - معماری کامپیوتر
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس جبر معلممون کنار میز ما (پشت به ما) داشت با میز بقل دستیم حرف میزد ، منم با دوستم داشتیم شوخی میکردیم و مسخره بازی در میاوردیم ،بعد تو یک صحنه ی زیبا دوستم اومد با لگد من رو بزنه پاش خورد به معلمم اونم از این لباس آزمایشگاه ها داشت لباسش به شدت گلی شد(هوا بارونی بود کف کفش به شدت کثیف) بعد فکر کرد دست بچه ها خورد خیلی طبیعی گفت :« اااا درست بشینین دیگه » حالا این ور کلاس همه دارن منفجر میشن اون ور کلاس هم همه دارن از فوضولی میترکن معلمم ریلکس اینگار نه اینگار ،آخرم زنگ خورد و رفت و چیزی هم نفهمید ! :D
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

معلم:کسی که سندرم داون داره چجوریه؟
من:مُنگله!
باو صفت ازین بارزتر؟
 

foolproof

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
210
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : سوتی‌ها

اصولا وقتی حرف jazabe میشه من نا خوداگاه یاد معلم فیزیکمون میفتم به طوری که اگه ما احیانا لبخند این آقا راببینیم بلا فاصله یه نشگون به خودمون و بقل دستیمون میگیریم تا مطمئن بشیم خواب نیستیم :-"
امروز وقتی می خواست بیاد سر کلاس بچه ها هنوز تو کریدور بودن همشون مث اینکه موش دیده باشنا یهو خودشونا گذاشتن تو کلاس آخرین نفر وقتی میخواست بیاد پاش به در گیر کرد بعد به صورت پادری در کلاس درومد! همه ما از جمله خود این آقاشده بودیم =)) =)) =))
 

meli_sampad

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
715
امتیاز
8,175
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز مامان دوستم زنگ زده مدرسه به معاونمون گفته:ببخشید میشه فاطمه رو صدا بزنین؟! آخه هرچی به خودش زنگ می زنم گوشیشو برنمی داره...
یهو معاونمون اومد تو کلاس اینجوری: L-:
گوشی فاطمه رو ازش گرفت ظهرم که می خواست بره خونه بهش نداد... :|
:)) =)) =))
 

.!؟

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
798
امتیاز
5,565
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
کرمان
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
معماري
پاسخ : سوتی‌ها

سر چهارراه بوده!يه ماشينه ميپيچه جلو اون يكي!اون يكي هول ميشه به جا اينكه ترمز بگيره ميزنه رو گاز :))
ميزنه محكم به ماشينه 10-15 دور ميچرخه دور خودش :D :D
 

Masih-j

کاربر فعال
ارسال‌ها
66
امتیاز
382
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس جبر و احتمال معلم داشت سوالای لانه کبوتری را حل می کرد
معلم : پس یه سری گاو 1 ساله 2 ساله 3 ساله و 4 ساله داریم
یکی از بچه ها : اینا که همشون بچن !
معلم : اصلا نمی ذارن گاوا بیشتر 4 5 سال زنده بمونند
یکی دیگه از بچه ها با صدای بلند و لحن جدی : آقا پس چرا شما هنوز زنده این :)) کلاس رفت رو هوا ( همه داشتن حرف می زدن کلاس شلوغ بود ، فکر نمی کرد معلم بشنوه ولی تا می خواست اینو بگه همه ساکت شدن :D )
 

Toobiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
940
امتیاز
6,151
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با يكي از دوستان كه خداي سوتيه رفته بوديم پيش مشاورمون برنامه بگيريم،اين دوست گرامي خيلي سوال ميكرد،مشاوره هم يه ساعت توضيح ميداد،منم گشنه م بود ميخواستم يه جوري به اين دوستمون بفهمونم بس كنه بريم پايين.
بعد سخنراني مفصل مشاور دوباره اين دوست محترم اومد سوال كنه كه از زير ميز يه لگد زدم به پاهاش
يهو زير ميزو نگاه كرد و بعد گفت:"چرا محكم ميزني؟!كاري باهام داري؟!؟! :-/"
من=====> :-w :| "نه ببخشيد،اشتباهي خورد بهت"
تو دلم :"بالاخره از اينجا ميريم بيرون ديگه!!!"

يه سوتيه ديگه همين امروز:
ما كلاسمون تخته وايت برد داره،بعد تخته وايت برد وقتي نور زياد باشه مث آينه ميشه پشت سرتو ببيني
يكي از بچه ها وقتي معلم رياضيمون برگشت پاي تخته يه چيزي بنويسه،داشت يه اَداي ناجور پشتش درمياورد!!!!
يهو ديديم معلمه داره به اين حالت از خنده ميميره =))،نگو داشته همه حركاتو ميديده! اوني كه اين شكلكه رو درآورده بود=====> X_X X_X :-[
ما=====> =)) =)) =))
 

نسترنگار

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,367
امتیاز
7,066
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱ تهران
رشته دانشگاه
پزشکی بهشتی
پاسخ : سوتی‌ها

یه ماشین جدید خریدیم ولی من هنوز پلاکش رو یاد نگرفتم. بعد امشب کلاس زبان داشتیم بعد کلاس ما اومده بودیم بیرون منتظر بودیم یکی بیاد دنبال یه ربع که گذشت تازه فهمیدیم کل وقت بابام دم در روبروی ما پارک کرده بوده! :D
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بزرگمو برده بودن بیمارستان عمل داش
بعد من گل خریدم رفتم عیادت مثلأ
بعد رفتم بخشه زنان
این یارو پرستاره گف اسمه بیمار من گفتم ،گف ایشون دوساعته زاییمان کردن
بچه رو میتونید ببینید
فهمیدم اشتباه گرفته اما هوچ نگفتم گفتم بچه کجاس؟
بعد چن تا اتاق بعد برد بچه رو نشونم داد
بعد گفتم حالا اتاقه مادربزرگمو نشون بدید!
پرستاره مونده بود چه سوتی افتضاحی داده
من=))
به پرستاره گفتم مای بی بی واسه دایی جونم بیارم؟ بدبخت تف شده بود :))





من یهو دره اتاقه داداشمو باز کردم دیدم داره فیلم نگا میکنه پازو زد
ی دور زدم دیدم داره بد نگا میکنه یعنی برو بیرون
بعد نشستم گفتم پلی کن منم ببینم
گف جنگیه تو دوس نداری
گفتم حالا پلی کن شاید دوس داشتم
بعد دعوا شد من پلی کردم بعد گفتم این جنگه الان؟:دبلیو
گف نه نگا جنگ جهانی اول بود خب بعد خانواده ها تنها بودن الان اون قسمته خانوادهاس برو سارا برو دیگه
بعد رفتم پش در
پلی کرد دوباره اومدم تو ی صحنه بد بود هول کرد گف ای بابا ای بابا تبلیغات میذارن وسط فیلم=))
 

Ahmadfire

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
17
امتیاز
141
نام مرکز سمپاد
هاشمي نژاد 2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
none of your business
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Ahmadfire :
دبير اجتماعيمون خيلي محشر بود
دو جمله ميگفت بعدش به طرز وحشتناكي بعد جمله هاش ميگفت "فهميدن" ديگه آخراي سال به جاي گوش دادن به درس تعداد فهميدن گفتناشو ميشمرديم حدودا 120 تا در هر جلسه
يه بار خاطره تعريف ميكرد ميگفت يه مرده افغانيه اومده بود اسمو و فاميلش عين خودم بود بعد منم گفتم اقا شما اهل كجايين :-"
اصن هر دفعه كه درس ميداد پنج تا خاطره ميگفت يكي ندونه فكر ميكنه يه عالمه رفيق داره
ميگفت اين رفيقم بود اينجوري شد و اون يكي اينجوري شد همشون اسوه بودن :D
يك دفعه خاطره تعريف ميكرد ميگفت رفته بودم جنگ يه RPG زدن از زير پاهام رد شد =)) =))
 

seulfille

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
1,845
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
پاسخ : سوتی‌ها

آدم خوبه سوتیشو خودش بیاد بگه
مثل من که میخواستم امضامو عوض کنم رنگیش کنم بعد رفتم تو پاسخ تاپیک المپیاد نانو نوشتم امضا رو رنگ و اینا هم انتخاب کردم حواس نمیزارن که, زدم رو پاسخ... :D
مدارکش هم موجوده... :D
 

Ahmadfire

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
17
امتیاز
141
نام مرکز سمپاد
هاشمي نژاد 2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
none of your business
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم نمايشگاه يه صندلي بود روش عروسك خرگوش بود بعد خواستم برم روش بشينم يه دفعه ديدم آدم توشه :-"
 

poorya.kh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
8,851
نام مرکز سمپاد
شهیـد بهشتی
شهر
نیشابـور
دانشگاه
علم‌وصنعت‌ ایران
رشته دانشگاه
مهندسی‌کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

دو تا از بازی های والیبال صبح ساعت 5 بود

بعد یکی از بچه فکر کرده بود این بازی هم ساعت 5 ِ

میگه : صبح پاشدم واسه اینکه سرو صدا نشه رادیو روشن کردم

هر چی صبر کردم دیدم نه خیر خبری از والیبال نیست ، یه ساعت حرفای شیخ رو گوش میکردم

بعد با خودم گفتم حتما وسط ست اول و دومه این شیخ رو اوردن صحبت کنه :D


کلی فیض برده ... :D
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : سوتی‌ها

جدیدن سوتی می دم خودم نمی فهمم دیگه ، بعد ِ نیم ساعت صدای اطرافیان در میاد که هِی ، یارو ، سوتی دادی در حد چی X_X

یک مثال برای درک ِ بیشتر : من ، در مباحثه با دبیر زیست شناسی :

" آره خانوم ؛ هر دارویی رو که نمیشه خورد ، باید با دکتر رسوب کرد ، شاید دارو ها مشورت کنن تو کلیه آدم بدبخت شه"

خانوم " بله ، بله ، فرمایشت صحیحه .."

نیم ساعت بعد ، خانوم : راستی چی گفتی ؟! :-?
 

Magnetic

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
120
امتیاز
587
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
کرمان
مدال المپیاد
ریاضی.شیمی و فیزیک در حد بسیار مقدماتی
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی امشب من.
داداشم گفت این هفته هفته بسیجه.
من:آره داداش... .
تمام هفته ها مناسبت دارن.
هفته بسیج،هفته کتابخوانی،هفته دهه فجر... . =))
 

Angel_f

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
206
امتیاز
672
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
دانشگاه
به امید خدا تهران!!
رشته دانشگاه
پزشکی ایشالا!
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز آز شیمی بودیم واینا... :D

بعد ارلن میخواستیم..منم خیلی خوشحال و خندون و اینا رفتم که ارلن بیارم... :D :-"

معمولا قفسه ی دوم جای ارلن هاست...رفتم دو ساعته دارم نگاه میکنم میبینم دریغ از یه ارلن سیاه...هیچی نبود... X-(

منم داد زدم که اه ارلن نیست این جا که...گندشو درآوردن هر روز یه جا میذارن وسایلو و...چه وضعشه آخه؟! :-w

بعد حانیه یهو گف چی میخوای فاطمه؟!

منم گفتم ارلن ولی نیس! L-:

اونم گف جلوته مگه نمیبینی؟! :)) نگو قفسه ی بالایی بوده! :-[ :-"

بعد دیگه اون روز هر چی میپرسیدم بچه ها با تاکیید روی قفسه آدرسشو بم میدادن...فاطمه قفسه اول ..قفسه اول! :D

...

دوباره آز شیمی بودیم..(کل زندگی ما اونجا میگذره) یکی از بچه ها داشت میگفت که تو فامیل ما همه تجربی ان به جز یه نفر که اون فقط ریاضی میخونه...

بعد محیا گفت اتفاقا برعکس تو فامیل ما همه ریاضی خوندن به جز یه نفر!

بعد دوستم گفت اونم لابد تویی؟!

بعد دید ما داریم میخندیم...یهو اینجوری کرد آها تو که ریاضی ای! :))
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

ما قبلأ ی گلخونه داشتیم تو خونمون پره گل کاغذی صورتی
ی شب یکی از اشناهامون اومده بود خونمون بابام داشت بحثه جدی میکرد
اونم سر تکون میداد
بعدTV روشن بود داشت مناظره طبیعی نشون میداد
این آقاهه ی چشش به بابام بود ی چشش به TV
بابام: بعله شما وختی رفتی دادگستری باید ...
آقاهه: (اشاره به TV ) ااا م۳ گل کاغذیای شما ...
بابام: بله شبی گلای ماس:|
بعدش نامه هارو امضا...
آقاهه:ااا صورتیم هستا
بابام:بعله صورتیه:-|


بابام همچـَـَــــی تف شد که نگو=))
قشنگ م۳ تـَـَــــف=))
 
بالا