*M.M*
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 781
- امتیاز
- 4,463
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
پاسخ : سوتیها
×اونروز داشتیم با دوستم حرف میزدیم بعد میگف من خیلی بدم میاد کتابم شلوغ باشه خط خطی باشه درس حالیم نمیشه (همینجوری داش کتابشو پاک میکرد منم به کتابش نگا میکردم) بعد من گفتم نه من اینجوری نیستم کتابم حتمن باید خط خطی باشه و اینا بعد من داشتم به کتاب دوستم نگا میکردم که پاک میکرد میخواستم بگم من باید زیرشو خط بکشم گفتم من زیرشو تمیز میکنم ))
یکهو 4 نفر برگشتن گفتم چـــی زیرشو تمیز میکنی
منم هی انکار میکردم و اینا کلی خندیدیم
×باز دقیقا همون روز زنگ نماز معلمه رفت بیرون پای تخته بودیم بعد من گردن مهری رو قلقلک دادم نشگون گرف
بعد گفتم نه دیگه نشد تو باید زیر بغلمو قلقلک بدی (در همین حالت که گفتم زیر بغل دستم جای گردنم بود در اصل میخواستم بگم گردن )
×اونروز داشتیم با دوستم حرف میزدیم بعد میگف من خیلی بدم میاد کتابم شلوغ باشه خط خطی باشه درس حالیم نمیشه (همینجوری داش کتابشو پاک میکرد منم به کتابش نگا میکردم) بعد من گفتم نه من اینجوری نیستم کتابم حتمن باید خط خطی باشه و اینا بعد من داشتم به کتاب دوستم نگا میکردم که پاک میکرد میخواستم بگم من باید زیرشو خط بکشم گفتم من زیرشو تمیز میکنم ))
یکهو 4 نفر برگشتن گفتم چـــی زیرشو تمیز میکنی
منم هی انکار میکردم و اینا کلی خندیدیم
×باز دقیقا همون روز زنگ نماز معلمه رفت بیرون پای تخته بودیم بعد من گردن مهری رو قلقلک دادم نشگون گرف
بعد گفتم نه دیگه نشد تو باید زیر بغلمو قلقلک بدی (در همین حالت که گفتم زیر بغل دستم جای گردنم بود در اصل میخواستم بگم گردن )