دیالوگ استثنائی تام و فرنکی در گادفادر 1974
-تام، حالا باید چیکار کنیم؟
-فرانکی، تو همیشه به تاریخ و سیاست علاقهمند بودی؛ یادمه که اون قدیما سال 1933 درباره هیتلر خیلی چیزها میدونستی.
-آره، هنوزم مطالعه میکنم چیزهای خوبی تو کتابهای تاریخ هست.
-تو درو و بر خیلی از قدیمیها، کسانی که تشکیلات و خانواداه داشتند، بودی، با کسانیکه در حکومتها دست داشتند آشنا بودی، و خیلی هم برات فایده داشت.
-آره، فایده داشت، اونا روزهای خوش قدیم بودند. ما مثل امپراطوری روم زندگی کردیم، خانواده کرلئونه درست مثل امپراطوری روم بود.
-آره، یه زمانی اینطور بود؛ فرانکی، وقتی توطئه علیه امپراطوری لو میره به توطئه گران همیشه یه فرصت داده میشه، بهشون اجازه داده میشه که خونوادههاشون ثروت اونارو گه دان، درسته؟
-آره، اما فقط ثروتمنداشون، خرده پاها زیر پا له میشن و امپراطوریها ثروتشونو بالا میکِشن، مگه اینکه خودشون برن خونه و خودشونو بُکُشن، اونوقت چیزی اتفاق نمیافته، در اونصورتِ که از خانوادهشون هم مراقبت میشه
-زنگ تفریح خوبی بود، به نکتهی خوبی اشاره کردی، قراره خوبیه
-آره، اونا رفتند خونه و داخل یک وان آب داغ نشستند و رگهاشونو زدند، اونقدر خونریزی کردند تا مردند، بعضی اوقات قبل از اینکار یه جشن کوچولویی هم میگرفتند.
-نگران هیچی نباش فرنکی فایوآنجل(پنج فرشته مثلا"!)
-ممنونم تام، ممنونم.
.
.
.