ديالوگ‌های ماندگار

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

عاشق ـا ، آدم هایِ متوسطی ـن. با تعریفِ از هم ، خودشونُ بزرگ می کنن...
اولین باره دارم تعریف می کنم. با این تعریف ، نمی خوام چرکِ دردمُ خُشک کنم. انقدر که برا خودم گفتم...
...
اسم ـش دریا بود... سهمِ من ، ازین دنیا ، همین دریا بود...


بهرام رادان / حکم
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

لئون(حرفه ای)

ماتیلدا:حس میکنم دارم عاشقت میشم

لئون:مگه تاحالا عاشق شدی؟

ماتیلدا:نه
لئون:پس از کجا میدونی عشقه؟

ماتیلدا:دارم حسش میکنم اینجا تو شکمم گرمه
قبلا شکمم درد میکرد همیشه اما دیگه درد ندارم

;D(یچی تو این مایه ها بود از حفظ نوشتم)
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

تــِرمه (نیوشا ضیغمی): سیــاوش یه دِیقه، یه دِیقه گوش کــُن ببین چی می گم!
ببیــن! دنیــای ما با هم فرق داره، ما دو تا هیــچ ربطی بــِهــَم نداریــم.
بخدا داری وقتت ُ تــلــف می کــُنی!

سیــاوش (حامد بهداد): خوشحالــم!
وقتی نگران ِ وقت های تلف شــُده ی منی، یعنی اینکه برات مــُهمم...!
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

بلوتوس (مهران مدیری): یک نفر صد سکه دارد یکی نفر دیگه یک سکه.
شما از کــُدامیــک از اینها سکه میگیرید؟

شاه (محمدرضا هدایتی): خــُب از اونی که یک سکه دارد...!
چون اونی که صد سکه داره به هر حال قــُدرتی برای ِ خودش داره چهار تا آدم دور و برش جمع شــُدن نمیشه رفت طرفش که.
ولی اونی که یک سکه داره خــُب کسی رو نداره، تو سرشم میزنیم، سکشو میگیریم، دو تا اُردنگی هم بهش می زنیم. یه کم منطقی باش.....
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

سریال چک برگشتی :
دکتر کریم مشرفی :
سخن نقره ست
سکوت طلاست ....
/
/
/
;)
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

محمد رضا فروتن: حاج آقا من عاشق زنمم.

هدیه تهرانی: این عشق نیست حاج آقا جنونه..!

محمدرضا فروتن: وقتی زنم با مرد غریبه بگه بخنده من ِ عاشق عصبانی میشم،
حالا اگه غیرت داشتن جنونه من جنون دارم..!

هدیه تهرانی: حرفاشو باور نکنید حاج آقا تصوراتشه..!

محمدرضا فروتن: حاج آقا اگه من حالت عادی ندارم،
اگه گاهی خوبم؛ گاهی بدم،
تقصیر خودشه می دونه من حسودم، می دونه عاشقم باز من ُ آزار میده. شما ازش بخواین من ُ بفهمه؛ من آدم حساسیــَم.
حاج آقا اگه باهام کنار بیاد زندگیم ُ به پاش میریزم؛ میترسم حاج آقا میترسم زنم ُ ازم بگیرن؛ شما نزارین....
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

توی چنین زندانی ترجیح میدم از زندانیا باشم تا پرسنل... (مرد دوهزار چهره)

×ماندگاره خب :-"
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

با عرض پوزش ترجمش لوس میشه و همه قشنگیش از بین میره!

V for Vendetta


V: [Evey pulls out her mace] I can assure you I mean you no harm.
Evey Hammond: Who are you?
V: Who? Who is but the form following the function of what and what I am is a man in a mask.
Evey Hammond: Well I can see that.
V: Of course you can. I'm not questioning your powers of observation; I'm merely remarking upon the paradox of asking a masked man who he is.
Evey Hammond: Oh. Right.
V: But on this most auspicious of nights, permit me then, in lieu of the more commonplace sobriquet, to suggest the character of this dramatis persona.
V: Voilà! In view, a humble vaudevillian veteran, cast vicariously as both victim and villain by the vicissitudes of Fate. This visage, no mere veneer of vanity, is a vestige of the vox populi, now vacant, vanished. However, this valorous visitation of a by-gone vexation, stands vivified and has vowed to vanquish these venal and virulent vermin vanguarding vice and vouchsafing the violently vicious and voracious violation of volition.
[carves "V" into poster on wall]
V: The only verdict is vengeance; a vendetta, held as a votive, not in vain, for the value and veracity of such shall one day vindicate the vigilant and the virtuous.
V: [giggles]
V: Verily, this vichyssoise of verbiage veers most verbose, so let me simply add that it's my very good honor to meet you and you may call me V.
Evey Hammond: Are you, like, a crazy person?
V: I am quite sure they will say so. But to whom, might I ask, am I speaking with?
Evey Hammond: I'm Evey.
V: Evey? E-V. Of course you are.
Evey Hammond: What does that mean?
V: It means that I, like God, do not play with dice and do not believe in coincidence. Are you hurt?​
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

حامد(محمدرضا فروتن) چیه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟ زن بی‌حجاب نداریم؛ زن با حجابم نداریم. مرد بی‌غیرت نداریم؛ مرد با غیرتم نداریم. نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم. صور قبیحه نداریم. حشیش، گرس، تریاک، ذغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص، آواز، خوشی، خنده، بشکن و بالابنداز نداریم. شرمنده‌تونم هیچ چیز ممنوعه کلاً نداریم.. نداریم. مهمونیه ولی مهمون هم نداریم... جشن تولد یه بچه‌س ولی بچه هم نداریم.

یه سکانس دیگه: ایش موشته میت ماینر فراو اشپرشن بیته... بیته.... بیته!



[شب یلدا - کیومرث پور احمد]
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار


ياد يک جوک قديمي افتادم: "فردي سراغ روانپزشک مي‌رود و مي‌گويد دکتر برادرم ديوانه است؛ او فکر مي‌کند مرغ است." دکتر مي‌گويد چرا او را براي درمان نمي‌آوري؟ و يارو مي‌گويد: “مي‌خواهم اما تخم‌مرغ‌هايش را نياز دارم!”. خب، فکر مي‌کنم اين تقريبا همان چيزي است که اکنون من در مورد رابطه احساس مي‌کنم؛ مي‌دانيد، آن‌ها کاملا غيرمنطقي، احمقانه و پوچ هستند و … ولي، آه …، حدس مي‌زنم ما همچنان به آن‌ها ادامه مي‌دهيم چون، اکثر ما تخم‌مرغ‌هايش را نياز داريم.
(وودي الن در آنی هال )
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

کارتون نمو
دیالوگ:آمریکایی ها اینجورین.
خیلی دیالوگ پرکاربردی هم هست.عاشقشم ;D
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

ی مدت این مد بود: یاورشو استاد کرد :))
یا این:
بـــــــــــله ( با لحن مهران مدیری مرد تو 1/2 هزار چهره! :))
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

چیگور : بیشترین چیزی که توی پرتاب سکه از دست دادی چی بوده ؟
صاحب مغازه: ببخشید قربان ؟
چیگور : توی پرتاب سکه. چیزی که از دست دادی. بیشترینش.
صاحب مغازه: نمی‌دونم. نمی‌تونم بگم.

[ چیگور یک سکه ۲۵ سنتی را بالا می‌اندازد ، آن را می‌گیرد ، بعد آن را روی پیشخوان می‌گذارد در حالی که دستش روی آن است ]

چیگور : حدس بزن.
صاحب مغازه: حدس بزنم ؟
چیگور : [ آه می‌کشد ] آره.
صاحب مغازه: خیلی خوب ، ما باید بدونیم برای چی بایستی اینجا حدس بزنیم.
چیگور : تو باید حدس بزنی. من نمی‌تونم برات حدس بزنم. این روشش نیست.
صاحب مغازه: من چیزی نداشتم که بالا بندازم.
چیگور : چرا داری. اون برای تمام زندگی تو بالا انداخته شده. تو فقط نمی‌دونی. تو می‌دونی این سکه مال چه تاریخیه ؟
صاحب مغازه: نه.
چیگور : نوزدهم سال پنجاه و هشت. بیست و دو سال سفر کرده ، تا برسه اینجا. الان اینجاست. یا شیره یا خط ، و تو باید بگی. حدس بزن.
صاحب مغازه: خوب ببین... من باید بدونم من چی رو می‌برم.
چیگور : همه چیز.
صاحب مغازه: ... چه طور ؟
چیگور : تو همه چیز رو می‌بری. حدس بزن.
صاحب مغازه: خیلی خوب. شیره.

[ چیگور دستش را از روی سکه بر می‌دارد ، معلوم می‌شود که صاحب مغاز درست حدس زده ]

چیگور : [ ناگهانی ] خیلی خوبه ! [ مکث ] نذارش تو جیبت ، جناب... نذارش تو جیبت ، اون ۲۵ سنتی شانس توئه.
صاحب مغازه: خوب میخوای کجا بذارمش.
چیگور : هر جا ، تو جیبت نه. جاییه که با اونای دیگه قاطی میشه و میشه یه سکه ، که خودشم هست.
جايي براي بيرمرد ها نيست
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

تونی مونتانا (ال پاچینو) : من همیشه حقیقت ُ می‌گم.. حتی وقتی دروغ می‌گم..!
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

تو این دنیا از یه نفر که معذرت میخوای, بقیه وایمیستن تو صف !

سگ کشی - بهرام بیضایی
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

توی مراسم اسکار

christopher plummer رو به جایزه اسکاری که گرفته بود کرد و گفت :

" عزیزم تو فقط دو سال از من بزرگتری , تا حالا کجا بودی ... "
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

دیالوگــ حامد بهداد تو فیلم نارنجی پوش:
"نریز آقا,!! آقا آشغال نریز!! رو چمن آشغال نریز!!من بیام تو سفرتون بگوزم خوبه؟؟
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

وینسنت: به هر حال بازی با دم شیر این چیزا رو داره.
جولز: منظور؟
_ خب نباید پای تازه عروس مارسلوس والاس را ماساژ میداده.
_ فک میکنی زیاده روی کرده؟
_ آنتوان انتظار این واکنش رو نداشت ولی باید میدونست واکنشی در انتظارشه!
_ واسه ماساژ پا؟! این که چیزی نیست، من پای مامانمَم ماساژ میدم!
_ پای مامانِ تو رو که ماساژ نداده! پای زن مارسلوس والاس بوده!
نکته همین جاست، ماساژ پا کار بدیه؟ نه! ولی بستگی داره پایِ کی باشه!!
 
پاسخ : ديالوگ هاي ماندگار

گاهي وقت ها آدم دلش ميخواد با يکي دو کلمه حرف بزنه! ولي خوب اگر يکي نباشه که اون دو کلمه اونو بشنوه مي‌دوني چي ميشه؟ با خودش ميگه:من چرا بايد دنبال يکي باشم که باهاش دو کلمه حرف بزنم، اصلا خودم مي‌تونم با خودم بيشتر ازدو کلمه حرف بزنم و حرفاي خودمو بهتر بفهمم! کسي که به اينجا برسه نه مي‌گرده نه مي‌خوابه!!!
(مهدي احمدي- شبهاي روشن)
 
Back
بالا