لوییس:یعنی خدایی وجود نداره؟
آندرو(فک کنم اسمش همین بود. بهر حال هردوشون خوناشامن): من چیزی از خدا نمیدونم! همین طور بهشت و جهنم. من فقط میدونم که چهارصد سالمه و پیرترین خوناشام زنده جهانم. اون قدر عمر کرده ام که با در و دیوار این دخمه یکی شده ام؛ پس شاید خدا و بهشت و جهنم، همه شون منم!
مصاحبه با خوناشام
ویرایش:
لئون: تو وقت میخوای تا بزرگ بشی.
ماتیلدا: من بزرگ شده ام؛ فقط سنم میره بالا تر.
لئون: برای من برعکسه. سنم رفته بالا؛ ولی وقت میخوام تا بزرگ شم.
و یه جای دیگه ی فیلم:
آدمکش: از مرگ میترسی ماتیلدا؟
ماتیلدا:اوهوم(وحشتزده)
آدمکش: خوبه.... میدونی، وقتی کسیو میکشی، اگه جونش واسش عزیز نباشه، لذتی نداره!
-احمدعلی امروز چن شنبست؟
+سه شنبه.
-اونوقت شما چن شنبه رفتین رستوران؟
+یک شنبه.
-اونوقت تو تواین مدت کجا بودی؟
+تو رستوران.
-چیکار میکردی؟
+گم شده بودم.
-خانوم کجاست اونوقت؟
+نمیدونم.
-گم شو از جلو چشمم. برو.
چن ثانیه بعد...
-احمدعلی اونجا پنجرست! در اونوره!
-------------------------
-آقای مهندس جواب نمیدن موبایلشونو!
+خب انقد بگیرش تا ببگیریش!
---------------------------
اینم احمد علیه. محافظ بابام بوده. بابام میگفت یه زمانی محافظ ناصرالدین شاه بوده.
---------------------------
هیچ وقت موافق منشی زن نبودم. ولی باباش منشی بابام بود. همه عالم و آدم فهمیدن این عاشق منه،الا خود خرم!
-------------------------
البته فيلم نيست ولى به هر حال:
,I have found out that there is two kind of people in this world
Those who want to build the futere
And those who want to rebuild the past
عطا و حسن با شورت پیاده میشن. شورت حسن طرح پرچم امریکا داره. اینا تظاهر به گشت ارشاد بودن میکنن.
دخترپسرای دستگیر شده: اینا که وضعشون از ما بدتره!
حسن: احمق این یه نماده! یه شعاره! پرچم دشمن شورت ماست!
گشت ارشاد
-------------------------
همسرمو کشتن. سه روز پیش، سه ماه پیش، سه سال پیش، نمیدونم. من سه روز پیش عکساشو دیدم. گلوله ای سینشو سوراخ کرده بود. عکاس کارشو هنرمندانه انجام داده بود. سر جسد رو کمی به چپ خم کرده بود تا واضح تر به نظر برسه. متاسفانه چشماش بسته بود و نمیتونستم ببینم ایا در اخرین لحظه نشانی از عشق تو چشماش بوده یا نه. فقط میدونم وقتی عکساشو دیدم، ساعت هشت دقیقه به یازده صبح بود. فقط همینو یادمه.
-اما ویلیام، ما نمیخوایم بمیریم. انگلیسی ها مارو میکشن، ما برمیگردیم.
+بله شما می میرید! امروز، فردا، یک سال دیگه، ده سال دیگه. در رختخوابتون در حالی می میرید که عمری حسرت خورده اید که چرا اینجا نموندید و این جمله رو فریاد نزدید که میتونن جان ما رو بگیرن، ولی آزادیمونو هرگز!
----------------
-اینو بنوش... باعث میشه درد رو حس نکنی
...
+اگر بنوشمش بیهوش میشم... میخوام هوشیار باشم.
-نمیتونم ببینم درد میکشی...
+نمیتونم ببینم از بیهوشی من استفاده میکنن!
------------
-تو خوندن و نوشتن بلدی؟!
+بله...
-به منم یاد میدی؟
+باشه... به چه زبانی؟
- (خنده) الان داری خودنمایی میکنی؟
+آره هنوز تاثیری نداشته؟!
-برای چی؟
+من همه دنیا رو گشتم. رم و یونان رو دیدم. ولی برگشتم همین جا.
-بخاطر چی؟
+بخاطر تو!
----------------------
شجاع دل
----------------------
-تو جهان را برای هیچ و پوچ بهم خواهی ریخت، کومودوس.
+(خنجر را در پهلوی پدرش فرو میکند) جهان را بهم میریختم، اگر فقط دوستم داشتی پدر!
----------
- روزی مرد دانایی به من گفت مرگ به همه لبخند میزند. باید به او لبخند زد.
+اون مرد خودش هم موقع مرگش لبخند میزد؟
- نمیدونم. ولی تو میونی کومودوس. پدر تو بود!
گلادیاتور
---------------
مردی اومده بود شوالیه جوون رو توی جنگل بکشه، چون یه کشیش رو کشته بود. ولی همراهای جوونه کشتنش.
-چرا کشتینش؟!
+چون میگفت تو یک کشیش رو کشته ای!
- خب واقعا کشته ام!
+برای همین باید می کشتیمش!
فرمانروایی ملکوت