داستان شاهزاده ای که در پی اتفاقاتی با زندگی مردم عادی و رعیت ها آشنا میشه و پی به پوچ بودن زندگی سرمایه داری و مخصوصا روابط و عشق هایی از مدل سرمایه داری میبره و به دنبال عشقش از زندگی فئودالی ( که همون تفکر فئودالیه ) به زندگی سوسیالی میرسه ( تولستوی تحت تاثیر انقلابیهای روسیه تزاری بوده که عقاید سوسیال داشتن . 30 سال بعد از نگارش کتاب رستاخیز انقلاب اکتبر رخ میده که لنین به قدرت میرسه )
کتاب از نظر ادبی ضعیفه ولی از نظر محتوا خیلی پر باره
اخرین رمانی که خوندم ارزوهای بزرگ از چالز دیکنز بود
این کتاب بسیار فوق العادست از ابتدای داستان ادم رو وادار ب خوندن ادامه داستان میکند و هی ادم رو به حدس زدن های اشتباه وا میدارد و در هر فصل ان باید منتظر اتفاق هیجان انگیز و جذاب بود.
به همگی پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونند
آخرین کتابی را که خوندید نام ببرید و نظرتون را راجع به اون کتاب بگید !
ممنون :)
×ارغوان اس. : دوستان ! عزیزان ! توجه داشته باشین که اگه ارسالتون شامل اسم نویسنده یا نظرتون راجع به کتاب نباشه ، اسپم محسوب میشه و در نتیجه حذف . لطفا از این به بعد رعایت کنین ؛ ممنون :]
آخرین کتاب یا آخرین کتابا D:
آخرین کتابم تاریخ بریتانیا از مجموعه تاریخ ترسناک بوده ولی تو دو ماه گذشته مجموعه پندراگن و بارتیمیوس و نبرد شیاطینم تموم کردم.(همشون مجموعن)
چقد خوبه که وقتی کتابیو اینجا ذکر میکنید ی توضیح مختصر ،ی نظری هم راجبش بدین که تاپیک لیست چند عنوان کتاب نباشه و شاید یکی دیگه هم با خوندنش علاقمند شه بخونه.
وقتی نیچه گریست ـ When Nitetzsches Wept
اروین د یالوم
از یالوم خوشم نمیاد . مادی گرایی و علم باوری و فلسفه ی خشک دو تا کتابی که ازش خوندم به نظرم نچسب و حتی گاهی زیادی و نفرت انگیز وافراطی میاد .
از اول نظر مثبتی به کتاب نداشتم (قبل از خوندن).کتابی بود که همه با به به و چه چه ازش حرف می زدند و فکر میکردم حتما باید چیز مزخرفی باشه که این همه آدم در شاهکار بودنش هم عقیده ن به زور و با تلاش و در طول یک ماه کل کتاب رو خوندم .نه مزخرف نبود .اما خشک بودن شخصیت ها و رسالت علمی و فلسفی طور صرفشون که قطعا برای آموزشی کردن رمان شکل گرفته بودند اذیتم کرد .برای من به عنوان کسی که رشته ی روان شناسی رو میخونم تفهیم ناخودآگاه توی چندین صفحه و زیاده گویی درباره ش اصلا جذاب نبود . روابط حتی خشک تر از شخصیت های اصلی رمان بودند .به عنوان جهان بینی و آشنایی با نظرات و طرز نگاه متفاوت جالب و تاثیر گذار بود اما نه به عنوان دیالوگ رمان !
دو تا شخصیت اصلی دچار درگیری های ذهنی بودند که در به در دنبال رفعشون می گشتند و مدام به بن بست می رسیدند .
دو هفته بعد از تموم شدن کتاب ، ذهنم درگیرش شد .نیچه و بروئر با چه اتفاق جالبی درمان شدند ! واو ! توی دنیای واقعی ، برای درگیری های ذهنی شدید واقعی هم شبیه سازی این شرایط و درمان شدن ممکنه ؟ تازه فهمیدم یالوم روی چه ایده ی عالی ای دست گذاشته . اما متاسفانه خیلی ساده و سریع با بیان کردنش و رمز گشایی ازش کتاب رو به پایان رسونده و اصلا تلاشی برای بسط دادنش نکرده. بر عکس بسط بیش از حد مکالمه های بین نیچه و بروئر و توضیح عقایدشون که شایدکمتر از ایده ی اصلی پایانی اهمیت و جذابیت داشتند.
یکی از سه داستان بلند دکتر کزازی که زندگی اشو زرتشت پیامبر رو در پیکر داستان بازگو میکنه و ویژگیش اینه که سراسر داستان به پارسی سره نگاشته شده و هیچ واژه ی تازی -به جز اسم نویسنده!- در اون بکار نرفته!