گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

alemzadeh

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,829
امتیاز
14,281
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد - تبریز
دانشگاه
دانشگاه هنر تبریز
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
خوب همه مون موقعي كه بچه بوديم حتما يه گندي زديم
مي خواستم بگم گند هايي كه زديد بيايد اينجا بتعريفيد و همه دور هم بخنديم :D
خوب از خودم شروع مي كنم:
تازه بار هاي اولي بود كه خودم تنها ميرفتم حموم 5 6 سالم
ما اون زمان وان نداشت حموممون
منم گفتم چه كار بكنم چه كنم كه يه دور هم باشيم
اومدم چاه كف حموم رو بستم بعد هم با لباس زير در رو پر كردم و شير آب رو باز كردم
بعد چند دقثقه سطح اب 2 3 اومده بود بالا كه يك دفعه صداي فحش هاي خانواده بلند شد
شير آب رو بستم داد زدم چي شده؟
گفتن چه گندي زدي خاك بر سر بدبختمون كردي و مقاديري فحش
بعد كه اومدم بيرون ديدم اتاق خودم كه كنار حموم بود پر آبه
بله ديگه بچه بوديم و خر :D :-[
خوب حالا نوبت شماست

× ویرایش عنوان
 

alex delpiero

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
796
امتیاز
1,215
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی (شعبه دیگری ندارد ...)
شهر
کرج
مدال المپیاد
سال 1388 قبولی المپیاد نجوم مرحله اول ، سال 1389 و 1390 قبول مرحله اول المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه دفعه گم می شم هر کاری می کنن پیدام نمی کنن
آخر یهو صدام میاد میان دنبال صدا می بینن پشت تلویزیونم و فیش آنتن رو تا دو متر تو دهنم کردم
یه دفعه دیگه هم غیبم می زنه وقتی پیدام می کنن تو آشپزخونه بودم و بیشتر پیاز ها رو خام خام خورده بودم
تا سری بعدی ...
 

goooogooooli

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
476
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران!
شهر
تهران
مدال المپیاد
زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
رشته دانشگاه
دندان پزشكي
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار تو امادگی بودیم معلم نقاشیمون داشت طرز کشیدن پنگوئن رو می گفت !وسطهای نقاشی بودم که معلممون گفت اگه جایی از نقاشی رو اشکال دارید بیاید از رو طرح ببینید!من وبقل دستیم هم پاشدیم موقع برگشت من زودتر رفتم که بشینم حواسم نبود داشتم نقاشی بقل دستیم رو می کشیدم که یهو صدای جیغ بنفشی بلند شد!منم هاج و واج مونده بودم که گفت این نقاشی من :D
تازه دوهزاریم افتاد گفتم اوه ببخشید بیا برات پاکش می کنم که صداش بالاتر رفت گفتم خوب نقاشی خودمو بهت می دم جیغش ارومتر شد اما هنوز ادامه داشت که یهو از کوره در رفتم وداد زدم!اه..چه مرگته می گم بیا نقاشی من که از نقاشی اشغال خودت بهتر :D
دختر گریه اش که تموم شد هیچ همه هم برگشته بودن منو می دیدن!خیلی حال داد :D
 

mavara

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
404
امتیاز
1,004
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من دبستان بودم داشتم با چندتا بچه ی کوچیکتر تو پارکینگ فوتبال بازی می کردیم! من شوت کردم و لامپو شکوندم :D اومدم یک عالمه واسه اون بچه ها روضه خوندم که اگه شما به کسی بگین منو دعوا می کنن و ... رفتیم خونه یکیشون به مامانش گفت که من لامپو شکوندم :rolleyes:
از اون بدتر بعدی گفت مگه قرار نبود به کسی نگی... :-s :D

سوتی های ما ادامه دارد...(تا یادم بیاد)
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,298
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من تقریبا تا وقتی آمادگی میرفتم روزی نبود که لیوان شیرم رو نریزم ، بلا استثتا "هر روز" پام میخورد به لیوان و تمام فرش به گند کشیده میشد. صبح ها مامانم قبل از اینکه من بیدار شم میرفت سر کار ، بعد بابام بم صبحونه میداد و میبردم خودشم باید زود میرفت کسی نبود بعد تمیز کنه ، باید همون موقغ پاک میشد. در حدی شده بود که بابام تشت و قاشق و ظرف آب آماده میذاشت بقل دستش که وقتی من شیر رو میریزم رو فرش سریع آب بریزه اون تیکه رو پاک کنه

یکی دیگه از گند کاری هام هم این بود که هر چند وقت یه بار خمیر درست میکردم ( :D ) کلی آرد میریختم تو یه کاسه ، آب هم میریختم توش با دستام له میکردم ، تمام آشپزخونه + تمام هیکل خودم + مو هام آردی میشد ، البته تو این مورد بابام کمک میکرد، مامانم اعصابش خورد میشد ، من و بابام بش میخندیدیم :D

یه بارم نمک دون رو خالی کردم تو بطری نوشابه خانواده ، ( کنجکاویه دیگه، فکر کردم خوش مزه میشه :D ) با برخورد شدید خانواده مواجه شدم. :-" گویا اونروز همه تشنه بودن ، چشمشون به این نوشابه هه بوده
 

zahra96

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,008
امتیاز
6,369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 / میدیا
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
گرافیک
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من وقتی 5 سالم بود واسه خودم یه مقر داشتم! :D تو اتاق مامانم اینا یه تورفتگی تو دیوار بود واسه جای رخت خواب! توش تخت نوزادی من(crib :D ) بود بعد روش لاحاف دشک چیده بودن!! تفریح من این بود که به شکل صخره نوردی ازش بالا میرفتم و (ارتفاش از زمین حداقل 1.30 متر بود حدودا) اون بالا میشستم! حسابی حال میکردم! یه روز از اونجایی که میز آرایش به همراه آینه ی ا متر در 50 ، 60 سانت که روش بود، کنار اون مقر بود! :D موقع پایین اومدن داشتم میوفتادم دستم به آینه خورد و خودمم افتادم زمین..! :D
خب مسلما آینه هزار تیکه شد و تا یه سال پیش تو قابش آینه نبود!! :D و از اون موقع به بعد مامانم یادش رفت آینه ی میز آرایش چی بود اصن!! :D

این میز آرایش کلا اتفاقات زیادی در بر داشت! :D من تمام دوران بچگی (از وقتی مو داشتم تا دوم دبستان) چتری داشتم.. مدل موهام عین رامونا بود(رمان کودکان-اگه دیده باشید میفهمید من دقیقا عین رامونا بودم!) و همچنین عاشق آرایشگری بودم..! :D "عادت داشتم" خودم چتریامو مرتب کنم جلوی همون میز،یواشکی،با قیچی آرایشگری مامانم! بعد موهای کوتاه شده رو پشت عطر و اسپری ها قایم میکردم! :-"
(جایی که به نظرم دور از دید بود! :D ) مامانم هم همیشه پیداشون میکرد و خودش دوباره چترایامو منظم میکرد! :rolleyes:

در همان سال های شیرین من به آشپزی،به خصوص پخت برنج علاقه ی وافری داشتم! میرفتم از آشپز خونه برنج خام برمیداشتم تو قابلمه اسباب بازی اینا می خیسوندمشون و اصولا آخر سر میریخت زمین اتاقم نمیدونم چرا! :D اصولا اتاقم همیشه بوی برنج میداد! :D
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار دیدم چه جالب کبریتو که روشن می کنی پرتشم کنی روشن می مونه
ار بچه گی هم عاشقه بسکت
کبریتو پرت کردم تو سطل آشغال گفتم حتما خاموش میشه دیگه
رفتم بازی و اینا
که دیدیم به به خونه آتیش گرفته :D
داداشمم داره آتیشو خاموش می کنه
بقیه اشو خیلی یادم نیست
ولی کتکی که خوردمو خوب یادمه :)))
5 6 سالم بود

یه ذره که بچه تر بودم بنایی داشتیم خونمون
ما دیدیم اینا هی می کنن
منو داداشمم دست به کار شدیم شروع کردیم به کندن
یه دیوارو که تازه درست کرده بودن و کچ زده بودن و ما کندیم :))
 

settareh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
3,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بعله..
خب، من هم گند زیبایی زدم وقتی که 6 سالم بود! مامانم برام کتاب "داروی شگفت انگیز جرج" رو خوند و جرج توی اون کتاب یه معجون درست میکرد از هرچیزی که دم دستش میومد.. من هم میخواستم ببینم میتونم همچین دارویی درست کنم یا نه، یک عدد قابلمه اسباب بازی کش رفتم و مشغول شدم، از پودر ماشین و خمیر دندون گرفته تا آویشن و شیر و کاغذ و تراشه مداد و روغن مایع و آب نبات و.....! ریختم توش، هم زدم، بعد مقداری نوش جان کردم...! :D حالم از مزش و بوش به هم خورد، برای همین از صندلی رفتم بالا گذاشتمش بالای کمد! :D مدتی اون جا موند تا این که روزی مادر گرام تشریف اورد و دید که چه بوی گندی میدهد اتاق و بعد "داروی شگفت انگیز ستاره" رو اون بالا یافت! :D خلاصه پرسید این چیه (و بنابر اسناد مانده -> تعریف های مامان) بنده پاسخ دادم که دارومه نگه داشتم وقتی رفتیم شمال بدم به مرغا که بزرگ بشن! :D

یک بار هم بنده چهار ساله بودم با سه چرخه همراه پسر خاله گرام که آن زمان دوازده ساله بودند و پدر گرامی توی کوچه بودیم، من هم خیلی عصبانی بودم انگار، پسر خاله کرم ریخت که نکنه میخوای در رو بشکنی این قدر عصبانی ای؟ و به من هم خیلی بر خورد و اینا و گفتم میتونم بشکونم گفت راس میگی بشکن، بنده با سه چرخه سرعت گرفتم محکم کوبیدم به در و قسمت شیشه ایش کاملا ریخت و از بین رفت! :D و بنده خش هم بر نداشتم! :D
و خیلی شاهکار های دیگه... :D :-"
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یادمه 4 سالم بود
از این ماشین 4چرخه ها داشتم و خودم و ماشینم همش خونه مامان بزرگم بودیم
1روز در حیاطشون باز بود با ماشین رفتم بیرون و شروع کردم رکاب زدن ( خونشون تو یکی از خیابونای عظیمیه بود که بری تو خیابون اصلی و همونو بری پایین میرسه به جاده چالوس)
خلاصه رفتم سمت خیابون اصلی که دیدم پدر بزرگم داره میدوه دنبالم و هی میگه واستا منم که دیدم داره میاد با سرعت نور رکاب زدم و افتادم تو خیابون اصلی.... ( این خیابون 1سر پایینی شدیده )
با سرعت داشتم میرفتم پایین که سر تقاطع 1 چها راه 1نفر منو گرفت......
وقتیم خانواده گفتن کجا میرفتی در جواب گفتم چالوس !!!!!
فقط اگه اون مرد 2ثانیه دیر تر اونجا بود الان دیگه amir h اینجا پست نمیداد
 

دختر خدا

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
14
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین اصفهان
شهر
اصفهان
دانشگاه
علوم پزشکی شهرکرد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

منم بچه بودم خیلی شیطون بودم
مامنم هرموقع حرف اون روزا میشه..میهش وای پدرمو دراوردی خیلی ششیطون بودی :D
اما من هیچی یادم نمیاد :-[
فقط یادمه یه بار سوم دبیرستان بودم بعد تو اتاقم یه بخاری گازی دیواری داشتم خیلی خوشم میومد یه چیزیزو بگیرم جلو تا اتیش بگیره
اخه من نه که عشق اتیش و روشنی بودم :P ???
بعد هی کاغذ میگرفتم مجلوش اتیش بگیره و تند تند فوتش میکردم که خاموش بشه (<
بعد یه بار یه دسمال کاغذیو گرفتم جلوش (مث معتادا که که از تریاک به هرویین و ایکس میرسن :D) یه هو گر گرفت :D
منم از ترسم تند انداختمش تو سطل اشغال و سطل یه دفه اتیش گرفت :Dو دیگه مامان اینا پریدن تو اتاقو اینا..
دیگه چیزی یاد منیست.

اهان یه گند دیگه که داشتم این بود کهع همه چیو لو میدادم
همیشه وقتی اتفاقی تو خونمون میوفتاد فک و فامیلا مثل زن داییم منو می بردن شب خونه شون بمونم :D...از همه چیز با خبر میشدن :D :D :D
 

parasto jooon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
637
امتیاز
3,481
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
دانشگاه
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

وقتی 4-5 سالم بود نمی دونم مهمونی کجا رفته بودیم..تو اتاق بودیم داشتیم با بچه ها بازی می کردیم...من از بچگی با پسرخالم کلکل داشتم که کی قوی تره و از این حرفا....تصمیم گرفتیم مسابقه بزاریم که کی میتونه از این کمد بره بالا بشینه اون بالا بعد اون از همه قوی تره....بعله....بنده اومدم از یه طرف کمد پامو گذاشتم که برم بالا....بعد تا اون یکی پامو از زمین برداشتم گذاشتم رو لبه ی کمد یهو کمده برگشت.... :Dاز رو کمد پرت شدم پایین فقط شانس اوردم لبه ی کمد افتاد رو میز پینگ پنگ و نیافتاد رو من..وگرنه الان پرستو جون اون دنیا بود....پسر خالم که کنار کمد وایستاده بود کمد بهش خورد....خون و خونریزی راه افتاد.....اما من سالم موندم... B-) :Dملتم وایستاده بودم اونجا جیغ میزدن... :D

یه بارم تصمیم گرفتیم از درخت خرمالو بریم بالا من ارفتم بالا بعد اومدم بین دوتا شاخش بشینم گیر کردم لای درخت... :D غیر از پسر خالم هیشکی اونجا نبود اونم به جای این که کمک کنه وایستاده بود بهم می خندید....بالاخره من نیم ساعت اون بالا بودم تا یه نفر رسد خونه منو ازونجا اورد پایین.....هنوزم جای زخمش رو شکمم هست.... :D :D
 

closeman

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,078
امتیاز
6,752
شهر
مشهد
دانشگاه
ازاد:-&quot;&quot;
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

منو که دیگه نگین....
از بچگی خدای دسته گل اب دادن بودم...فقط نمی دونم چرا انقد خشن بودم؟
3-4 سالم بود که من و دختر همسایمون جوجه گرفتیم...هنوز یه روز نگذشته بود که من می رم و جوجه ی همسایمونو بر می دارم و تو دستام خفش می کنم :D بعد دختر همسایمونم میاد موهاشو می کنه و خودشو به زمین و زمان می زن منم یه گوشه وایستاده بودم و می گفتم پیشی اومد جوجه ی مریمو خورد و برد ....
یه بار هم کلاس3 دبستان بودم که رفته بودیم بیرون ، پسر خالم هم امد حرصمو دراورد و هی می گفت دخترا لوس و ترسو و از این حرفا...منم لجم گرفت زدم همونجا پای یه مرغ رو شکستم :D بعد صاحب مرغه گفت کاره کی بوده؟ منم گفتم: پسر خاله!خیلی بی رحمی... :D
 

alex delpiero

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
796
امتیاز
1,215
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی (شعبه دیگری ندارد ...)
شهر
کرج
مدال المپیاد
سال 1388 قبولی المپیاد نجوم مرحله اول ، سال 1389 و 1390 قبول مرحله اول المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه دفعه با خانواده خالم خونه مادربزرگم بودیم
درست یادم نمیاد
بزرگا رفته بودن تو سالن و حرف می زدن
پنج شیش سالم بود.
پسرخالم یه تیغ پیدا کرده بود تو اتاق داشتیم بازی می کردیم
بعدش دیگه درست یادم نیست
فقط یادمه ما وسط سالن و غرق تو خون بودیم
راستی اون خاطره قبلیه مال زمان 1 سالگی بود
 

TnT

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
877
امتیاز
996
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
علوم پزشکی ارومیه
رشته دانشگاه
پزشکی
اینستاگرام
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من وقتی کوچیک بودم ( 4 ساله ) فرستادنم مهد کودک . یکی بود تو مهد از من یه سال بزرگتر بود ، این منو مسخره می کرد اعصاب من خورد می شد ( به من می گفت بشکه :)) تپل بودم ) بعد چند روز من این جریان رو به پسر عمه ام تعریف کردم ، اونم گفت برو بزن چشم شو سیاه کن . :D منم فکر کردم راست میگه خب چه بدونم بچه بودم . فرداش رفتم زدم تو دهن و دماغ و چشم اینای طرف رو در آوردم :D بعد دیگه طرف همه جاش خونی شد . منم دیگه دیدم اوضاع خطریه و قراره اخراج شم ، از فرداش به مامانم اینا گفتم نمیرم مهد :D
بعد این موضوع هم از 4 سالگی رفتم آمادگی ( یعنی 3 سال آمادگی خوندم :D )
نزدیک های بهار بود و من 6 سالم بود . می رفتم آمادگی یه روز که رسیدم دیدم داداشم یه کمپوت آناناس گذاشته جلوش می خوره . منم خیلی از کمپوت آناناس خوشم میومد ، هوس کردم بخورم . رفتم دیدم نیمه بازه . انگشتم رو انداختم توش که یکی در بیارم ، دیدم در نمیاد . بعد گفت 1 ، 2 ، 3 یهویی کشیدم بیرون . :D اولش احساس کردم یه درد وحشتناک پیچید دور انگشتم بعد فکر کردم چیز مهمی نیست . همین که انگشتم رو دیدم داد زدم مامان ، من قراره بمیرم :)) خون فواره می زد . بعد دیگه رفتیم بیمارستان و دوا و درمون . یه بندش از انگشتم از وسط باز شده بود 7 تا بخیه خورد + عصبش کلاً قطع شده بود . این بند از انگشتم هنوزم هیچ حسی نداره :-<
* بازم یاد اومد میگم :D
 

دلداده ی وطن

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
زنجان
دانشگاه
بهارستان
رشته دانشگاه
ا
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

سه سالم بودم که عید شد و منم لباس نو خریدم .رو لباسم عکس چند تا گربه بود.یه شب بعد از شام چند تیکه مرغ بر می دارم می رم می مالم به لباسم که به اون پیشی ها غذا بدم.خلاصه چند روز بعد می خواستیم بریم مهمونی و مامانم اومد لباس تنم کنه یه دفعه اونو دید دادش رفت هوا . گفت با این لباس چیکار کردی؟گفتم دیشب به پیشی ها غذا دادم.
حالا هر چی می شه جلو آشنا و ناآشنا اونو تعریف می کنن منم آبروم می ره.
 

goooogooooli

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
476
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران!
شهر
تهران
مدال المپیاد
زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
رشته دانشگاه
دندان پزشكي
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

خواهرم می گه یه سالم که بوده :D
چون اصولا من فقط واس خوردن پامی شدم وبقیش خواب بودم منو گذاشته بودن تو خونه وخودشون رفته بودن خونه بغلی!منم از خواب پاشده بودم وطی حرکات استراژتیکی از گهواره پایین امده بودم وحدود 10 تا پله تا دم در پایین امده بودم می خواستم برم بیرون!!!!ولی گریه ام در امده بوده خواهرم گفت من که در وا کردم کپ کردم تو رو جلو در دیدم می گفت تازه خیس کرده بودی :D
========================
این خاطره مربوط می شه به پسر خاله هام!
اونها زمان بچگیشون یه بار تو باغچه مشغول پشگل خوردن بودن که یهو میان می گن دارین چی کار می کنین می گن داریم شکلات می خوریم!!!
 

hermes

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
908
امتیاز
2,878
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهیداژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتى اصفهان
رشته دانشگاه
مكانيك
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

هان گفتن مهد كودك يادم افتاد........

من از اونجايي كه با خواهر محترم اكثرا سرجنگ دارم.......مهد كودك هم مستثني نبود.........يه دختر ي بود خيلي با هم دعوا ميكرديم....اون ميزد اما من صعيف كشي نميكردم(ماشالله غيرت!جوونمرد!) يه روزي قرار بود مارو ببرن باغ پرندگان ...... خواهر مذكور هم يه لباس به خيال خودش ناز و تيتيش ماماني پوشيده بود..........تو اتوبوس خواستيم(با دوستم)پفك بهش بماليم اونم تهديد كرد سانديسشو ميريزه رومون!!!


ماهم گفتيم شب دراز است.........توي باغ يه استخري داره مخصوص مرغابي ها و ديگر پرنده هاي بزرگ(XX larg) ماهم طي يك سري پروسس هاي پيشرفته!! اوشون رو نفله كرديم اون تو........
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

7 ساله که بودم رفتم استخر
دیدیم همه شنا می کنن گفتیم اا چه آسونه حتما
خواستم برم از دایو بپرم
بهم گفتن نمی شه
منم از کنار دایو پریدم 4 متری
یادش به خیر
دیگه بی حس شده بودم که یهو حس کردم دارم میرم رو به بالا
 

shayan-emperor

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
818
امتیاز
509
نام مرکز سمپاد
میرزاکوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
:-&quot;
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من 5 سالم بود!!! رفته بودم برای تعطیلات خونه مامان بزرگم!!! اینا !!! من زیاد اونجا می رفتم!!! خیلی خوش میگزشت!!! خونشون ازون خونه های قدیمی باحال هستش!!! منم میخواست یه خودی نشون بدم جرخیدم و الکی خودم رو زدم به درشون!!! درشون هم ازون قدیمی ها که شیشه های مشبکی داره!!!یهو دیدم دستم رفته تو شیشه !!! اولش خندیدم !! ولی بعدش که دستم رو دیدم !!! داشتم غش !!! می کردم!!!
همین بود که دستم 14 تا بخیه خورد دیه!!!دی: البته بگما !! با این که بیهوش بودم!!! بیمارستان نابود شد !!(از جیغ)
-------------------------
این داستان واسه موقعیه که من شمال بودم!!! (ازون خونه های توپ بودا!!!) ولی شیشش ناقص شد !!! ها ها ها!!! یعنی شیشه ها همه قدیمین یدونه ای که من شکوندم معمولیه!!!

-----
خوف بود؟؟؟
 

Sadaf.Tb

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
340
امتیاز
96
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
صنعتی اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

منم یه بار رفته بودم استخر بعد که کلاسمون تمومید می خواستم برم بیرون (من اصولا ادم پر جنب و جوشیم از بچگی تا به امروز B-))با خودم گفتم از این جاها هست تو استخرا که توش پاتو میشوری برم توشو بعد بپرم بیرون :) رفتمو کردم بعد زیر پام لیز بود با کله خردم زمین :)) ضربه مغزی شدم سه تا امپولو ... :-ss خوابم که دو روز نداشتم (:| ولی خب خودشم خوب بود همه میومدن دیدنم با یه عروسک منم که عاشق عروسک خوش به حالم شد {-8 :P >:D< *-:

یه بار دیگم بازم تو استخر :D رفتم شیرجه برم تو اب خیر سرم ^-^ پریدم ولی دمه لبه های استخر خلاصه چونم پکید :)) نه بابا شوخیدم :-"پاره شد و چهارتا بخیه خورد تازه جالب تر :-\ این بود که رفته ندم جلو اینه و می گفتم چیزی نیست {-8 بعد دستمو گذاشتم رو پوستش و موقعی که اومدم بمالونمش پوستش کنار رفت و واویلا شد خون همه چونمو گرفت :-s

دیگه یادم نیست یعنس هست ولی گند نیست بیشتر داستانه :(
 
بالا