goooogooooli
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 476
- امتیاز
- 557
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان تهران!
- شهر
- تهران
- مدال المپیاد
- زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
- رشته دانشگاه
- دندان پزشكي
پاسخ : گند هاي دوران كودكي
یه بار منو پسر خاله ام در زمان کودکی در کنار خانواده داشتیم فیلم می دیدم!
فیلم خیلی عشقی بود!توش یه دختر وپسر عاشق هم بودن بعد چون خانوادشون مخالف ازدواجشو بودن فرار می کنن!
خلاصه اینکه بعد فیلم پسر خاله ام گفت ببین مگه منو تو همو دوس نداریم گفتم چرا گفت پس بیا فرار کنیم
منم خر گفتم باشه کوچیک بودیم دیگه!کیف عروسکیمو برداشتم توش چندتا کیک گذاشتم وباپسر خاله ام فرار کردیم
یه چهار راه که گذروندیم از پسر خاله ام پرسیدم داریم کجا می ریم؟ گفت نمی دونم!!! منم ترسیدم!! شروع کردم گریه کردن...اونم حالا مونده بود چه جوری منو اروم کنه!بهش گفتم می خوام برم خونمون گفت بلد نیستم!خلاصه همش گریه می کردم این بنده خدا هم می گفت تو رو خدا گریه نکن من تو رو می رسونم خونه!ولی حرف حالیم نمی شد
تا شب همونجا موندیم تازه گشنمون هم بود تا اینکه خانواده بسیج شده بودن ومارو پیدا کردن
هیچ وقت این خاطره رو یادم نمی ره
یه بار منو پسر خاله ام در زمان کودکی در کنار خانواده داشتیم فیلم می دیدم!
فیلم خیلی عشقی بود!توش یه دختر وپسر عاشق هم بودن بعد چون خانوادشون مخالف ازدواجشو بودن فرار می کنن!
خلاصه اینکه بعد فیلم پسر خاله ام گفت ببین مگه منو تو همو دوس نداریم گفتم چرا گفت پس بیا فرار کنیم
منم خر گفتم باشه کوچیک بودیم دیگه!کیف عروسکیمو برداشتم توش چندتا کیک گذاشتم وباپسر خاله ام فرار کردیم
یه چهار راه که گذروندیم از پسر خاله ام پرسیدم داریم کجا می ریم؟ گفت نمی دونم!!! منم ترسیدم!! شروع کردم گریه کردن...اونم حالا مونده بود چه جوری منو اروم کنه!بهش گفتم می خوام برم خونمون گفت بلد نیستم!خلاصه همش گریه می کردم این بنده خدا هم می گفت تو رو خدا گریه نکن من تو رو می رسونم خونه!ولی حرف حالیم نمی شد
تا شب همونجا موندیم تازه گشنمون هم بود تا اینکه خانواده بسیج شده بودن ومارو پیدا کردن
هیچ وقت این خاطره رو یادم نمی ره