گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار منو پسر خاله ام در زمان کودکی در کنار خانواده داشتیم فیلم می دیدم!
فیلم خیلی عشقی بود!توش یه دختر وپسر عاشق هم بودن بعد چون خانوادشون مخالف ازدواجشو بودن فرار می کنن!
خلاصه اینکه بعد فیلم پسر خاله ام گفت ببین مگه منو تو همو دوس نداریم گفتم چرا :دی گفت پس بیا فرار کنیم
منم خر گفتم باشه کوچیک بودیم دیگه!کیف عروسکیمو برداشتم توش چندتا کیک گذاشتم وباپسر خاله ام فرار کردیم :دی
یه چهار راه که گذروندیم از پسر خاله ام پرسیدم داریم کجا می ریم؟ گفت نمی دونم!!! منم ترسیدم!! شروع کردم گریه کردن...اونم حالا مونده بود چه جوری منو اروم کنه!بهش گفتم می خوام برم خونمون گفت بلد نیستم!خلاصه همش گریه می کردم این بنده خدا هم می گفت تو رو خدا گریه نکن من تو رو می رسونم خونه!ولی حرف حالیم نمی شد :دی
تا شب همونجا موندیم تازه گشنمون هم بود تا اینکه خانواده بسیج شده بودن ومارو پیدا کردن :دی
هیچ وقت این خاطره رو یادم نمی ره :دی
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه باز اومدم کل بدنمو کرم زدم فک کنم 5 یا 6 سالم بیشتر نبود ..
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

خوب صبر کنید تا من جریان سیگار کشیدنمو براتون بگم! ;D

من 2تا پسر عمه دارم که 2قلو هستن و 2سال از من بزرگتر بودن و البته ما 3تا خیلی مچ بودیم!
یه روز من 6 سالم بود اون موقع خونمون طبقه بالا پدر بزرگم اینا بود!
پسر عمه هام تازه اومده بودن خونه مادر بزرگ منم رفتم پایین یهو تصمیم گرفته شد که سیگار بکشیم! :)) بعد جلیل یکی از پسر عمه هام رفت از تو جیب پدر بزرگم سیگار کش رفت!
منم کبریتو اوردم خلاصه رفتیم تو پارکینگ و سیگار را روشن کردیم!
خوب مثله آب خوردن از کوچک به بزرگ بود دیگه ;D اول من گرفتم دستم بعد من اون موقع ها چون خیلی بچه بودم فک میکردم باید تو سیگار فوت کرد! برا همین یه 3بار فوت کردم دیدم هیچی نشد! سیگار را دادم به اونا و گفتم بابا من بلد نیستم بکشم شما سیگار بکشین! ;D :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من "اصلا" حافظه خوبي ندارم ...الان فقط اين يادم مياد:

همون 3 4 سالم اينا بود ...
رفته بودم بالا اوپن(كلا از بالا رفتن خوشم ميومد و مياد ;D) كه ديدم چند تا ظرف تو ظرفشوييه.مامانمم اون روز سرما خورده بود حالش خوب نبود اون موقع هم خواب بود...منم همين جوريش قدم نميرسيد رفتم يه چارپايه پيدا كردم خلاصه يه آبي بهشون زدم و اينا
مامانم كه بيدار شد ديد ظرفا رو شستم كلي قربون صدقم رفت ;D...فرداي اون روز..من رو جو گرفته بود ديگه..به اين نتيجه هم رسيده بودم كه شستن كار خوبيه ;D.. رفتم يه تشت برداشتم توش آب ريختم... سشواري كه مامانم تازه چند روز قبل خريده بود رو كردم تو آب ;D...
به عمرم ديگه يه چيز رو انقد با عشق نشستم ;D...بعدش هم كه مشخصه... :-"
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

آقا من کلاس اول دبستان بودم روزای اول مدرسه من یه ماشین حساب کوچیکه خوشکل باخودم میبردم مدرسه همه حسودیشون میشد
(بچه بودیم دیگه) یه روز یه بچه دومیا اومد بم گفت یا ماشین حسابو بده یا میزنمت منم با خونسردی دادم اونم از همه جا بیخبر خندید
ورفت خلاصه همون موقع من دویدم تو کلاس چهارم و به عموم(من وعموم 3 سال اختلاف سنی داریم ) گفتم عمومم اومد و اون
ماشین حساب رو پس گرفت تا آخر سال هم ما (من وعموم) انقدر اذیتش کردیم که سال دیگه از مدرسه رفت.......
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بچه بودم و تازه ياد گرفته بودم سوار ماشين بشم
يه روز داييم خونمون بود و همسايمون زنگ زد كه بياين ماشينو جابه جا كنيد
دايي من سئيچشو داد گفت مهران جان برو جابه جاش كن
منم تو رو در وايستي موندم و گرفتم
حالا بگو من تو عمرم دنده عقب نرفته بودم ولي تا دلت بخواد دنده جلو رفته بوم
نشستم پشت فرمون استارتو زدم چندتا گاز دادم كه پرستيژم حفظ بشه دنده عقبو زدم دستي رو كشوندم دستمو گذاشتم پشت صندلي يه نيش گاز گرفتم و پامو كلا از رو كلاج برداشتم كه ديدم ماشين داره با سرعت جت ميره عقب
منم كه تا حالا تجربه نداشتمو فقط قلبم تند تند ميزد و ميديدم كه دارم ميرم سمت ماشين عقبي و دست و پام قفل شد
منم دستمو گذاشتم جلو چشام پاهامو جمع كردم تو سينم كه يهو شانسم گرفت چون ماشين تو دنده بود خاموش كرد و نخوردن به هم .
بار اولي بود كه ترسم كمكم كرد .
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه هفته قبل از اینکه اول مهر شروع شه و من برم پیش دبستانی با داداشم دنبال بازی میکردیم که من از دستش فرار کردم و واسه اینکه نتونه بهم برسه آویزونه در کمد شدم و داشتم رو کمد تاب میخوردم که کمد افتاد روم و دستم شکست .
خلاصه دوماه اول پیش دبستانی دستم تو گچ بود.
;D
یه دفعه هم دختر عمه ام که دانشگاهش کنار مدرسه من بود منو از همون پیش دبستانیه رسوند خونمون و رفت .
تا یه ساعت کسی خونه نبود منم که عشق خراب کاری یه شمع بزرگ روشن کردم (شکل برج ایفل بود) و خاستم با دستمال کاغذی خاموشش کنم که دستماله خودشم آتیش گرفت D: و افتاد رو میز. میزهم کم کم شروع کرد به سوختن . منم از ترسم نوار ویدئو کلوپو برداشتم(از روی امانت داری و این حرفا که مبادا امانت بسوزه) ، در خونه رو قفل کردم (که مبادا دزد بیاد) و دویدم تو خیابون هر کی رو میدیدم میگفتم اقا کمک کنین خونمون اتیش گرفته :(( هی سعی میکردم که گریه کنم بلکه یکی دلش بسوزه حالا مگه گریه ام میومد؟!؟ ;D
خلاصه یه تعمیر کار دلش سوخت و با چند نفر سوار ماشینم کردنو رفتیم تو خونه . شانس اوردم اتیش از میز به فرش منتقل نشده بود . مردا دو سر میزو گرفتن و گذاشتن تو حیاط خلوت و شیر ابو روش باز کردن .
بعد یکیشون یه نامه گذاشت واسه مامانم و منو برد خونه خودشون ( چه خوشبخت بودم من که گیر چند تا دزد نیفتادم )
بعد از اون ماجرا تا 5 - 6 سال هرموقع اون میزو میدیدم وحشت میکردم.
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بايد نيم كلاج ميگرفتي دكتر....... :دي
 
  • لایک
امتیازات: WORM
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من اول راهنمایی خیلی شلوغ بودم! ;D هفته ای 2 3 بار مدیر صدام میکرد دفتر! ;D
شلوغیام به حدی رسید که اخراجم...
شوخی کردم! ولی شلوغیام به حدی رسید که روز امتحان شیمی ترم اولمون زدم بینی نوه ی امام جمعه ی شهرمونو شکستم!! ;D :-"
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

دو سالم بود که سیم تلفونو که اتصالی داشت از قسمت لخت!!! از پریز تلفون در آوردم کردم تو برق!!!!!! شانس آوردم پرت شدم عقب. جاش هنوز رو انگشتم مونده.
من در دوران کودکی از زمان راه افتادن تا 4-5 سالگی علاقه ی زیادی به خیس کردن مردم با شیلنگ آب داشتم. دو سه بارش خیلی جالبه میگم
یه بار توی حیاط خونه ی مادربزرگم یه مهمون محترم که خیلی باهاش رودرباستی داشتنو با زنش خیس کردم. یارو سرهنگ ارتش بود.
یه بار دیگه تو همون جا شروع کردم به خیس کردن خاله ام. اونم از بالکن طبقه ی دوم پرید تو حیاط تا جلومو بگیره و پاش مو برداشت.
یه دور دیگه توی خونه ی اون یکی مادربزرگم توی دستشویی!!!! این کارو کردم. تمام فرش جلو دستشویی خیس شده بود و آخر سر عمه ام دوید و شیلنگو ازم گرفت(و حسابی خیس شد)
بریم جلوتر یه روز دلم شکلات می خواست دیدم تو فریزره و یخ زده و منم اون موقع یخ دندونم افتاده بود و دوتا شونم لق بود. گذاشتمش تو ماکروفر و "سه دقیقه!!!!!!!" گذاشتم روشن بمونه. لیوانی که شکلاتا توش بود پکید و اونام سوختن. منم لیوان شکسته رو با شکلاتا که بهش چسبیده بودن از بالکون!!!! پرت کردم پایین. بعدا فهمیدیم از 5 سانتی سر پسر همسایه مون رد شده.
یه روزم تنها مونده بودم خونه غذا رو خوردم و دیدم بازم گشنه ام شد. منم خیلی کوکوسیب زمینی با سیب زمینی سرخ کرده دوست داشتم. گفتم امروز خودم درست کنم و هر دو شو با هم بخورم!!!! سیب زمینی سرخ کرده رو توی ماهیتابه چدنی (کسایی که نمیدونن بدونن که این ماهیتابه خیلی در مقابل ضربه شکننده اس و برای همین خطرناکه) درست کردم. به کوکو هم زرد چوبه و نمک نزدم و بدون روغن سرخش کردم (در اصل پختمش). موقع پختن هم دیدم صورتم خیلی داغ شده اما چون قدم کوتاه بود مجبور بودم نزدیک وایسم تا بتونم ببینم. بعد از غذا (جاتون خالی به خصوص کوکو سیب زمینیه که اتضاح شده بود) وقتی مادر بزرگم اومد خونه گفت اهه! چرا موهات سوخته!!!!! موهای چتریم کز خورده بود!!!!
توی دوران شیرین راهنمایی هم یه دور سایت کامپیوتر مدرسه رو آوردم پایین! سیم کشی برقش خراب شده بود و من هم رفتم درستش کنم موقع این کار سیما به هم خورد قوس ایجاد شد برق کل مدرسه رفتو از همه بدتر این بود که نمیشد کامپیوترا رو تا یکی دو ساعت روشن کرد.
توی همین دوره ی شیرین سال سوم بودم که یه روز که با سرویس از خونه برگشتم دوستم خواست باهام شوخی کنه وقتی پیاده شدم دستمو محکم گرفت و ول نکرد. سرویس راه افتاد و اونم یه دفعه ترسید و ولم کرد. منم افتادم تو جوب، ساق پای راستم یه درد استخونی شدید گرفت و حسابی خیس شدم. با همون پا که درد میکرد چند تا لگد نثار اون فرد کردم (راننده وقتی من افتادم وایستاد) و بعدش رفتم به سمت خونه. بعد یادم افتاد باید شیر بخرم. کسی هم بهم نگت شیر بخوره تو سرت فعلا برو خونه ببین چی شده. لنگون لنگون رفتم مغازه و شیر خریدم و یه مسیری حدود 2 کیلومتر راه رفتم و رسیدم خونه. بعد گفتم برم حموم چون افتادم تو جوب. شلوارمو که در آوردم دیدم ساق پام حدود 10 سانت چاک خورده و تهش سفیده. نمیدونم استخون بود یا چربی یا یه چیز دیگه. ولی داداشم که 7 سالش بود وقتی اینو دید واقعا غش کرد. جالب این که خونی نمی اومد و ما هم خودمون باندپیچیش کردیم تا مامانم اومد و گفت باید بریم بخیه بزنیم. منم که ******** انقدر گفتم نه نمیخوام خون نمی آد واسه چی و ... که قبول کردن.
دیگه یادم نمیاد بقیه اش بعدا.
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار دیگه با همون پسر خالم داشتیم تو حیاط بازی میکردیم
دو تا کیف کوله واسمون خریده بودن (از اون کوچولوا) ;D
گفتیم کیفمون خالیه چی کنیم توش منم گفتم گربه ها رو بکنیم توش :))
4 تا بچه گربه داشتم
دو تا من تو کیفم کردم دوتا پسر خالم ;D :-[
بعد زیپشم بستیم شروع کردیم به دوییدن تو حیاط :))
هی اینا تو کیف میو میو میکردن ما هم انگار نه انگار
مامانم چند بار اومد تو حیاط گفت گربه ها کجان ماهم گفتیم نمیدونیم
>)
یه بار اومد گفت وایسید یه لحظه ماهم وایسادیم گفت تو کیفتون چیه؟؟؟ X-(
گفت صدای گربه از تو کیفتون میاد X-(
بعد زیپه کیفو باز کرد گربه ها داشتن خفه میشدن م3 فشنگ پریدن تو هوا :)) :)) :))
بازم کتک خوردیم :((
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

طرفا 4 5 سالم که بود مامانم قالیچه گرفته بود وا3 اتاقم. بم گف شادی این نؤ روش جیش نکن! ;D ( شرمنده ! معادله مناسبی واسه این کلمه پیدا نکردم! ;D) منم که کلان لجباز !
درحالی که تو چشمای مامانم نگا میکردم نشستم و ..،. !D: D: D: مامانم میگه میخاسم لهت کنم ! ولی فقط یه کف گرگی ناجور زده رو دستم که دیگه از این کارا نکنم !!! منم که قد ! گریم نکردم !

یه بار منو آبجی بزرگه رفتیم از بالا کمد ی کتاب برداشتیم. هماهنگ کردیم یه زره اون وایسه جلو در یه زره من بد صفه ها کتابو با واکس رنگ کردیم ! بعد ها فهمیدیم بش میگن قرآن !!!

با واکس ( کلان گویا ما به واکس وافری داشتیم ! ) کابینته خونه مامان بزرگمو به گند کشیدیم !!

یه بارم من گویا از فشارسنج جیوه خیلی خوشم میومده زدم شیششو شکستم نشسته بودم با جیوها بازی میکردم(خداوکیلی خیلی حال میداد خب!) بعد ناگهان بابام میبینه !!! چنان شیرجه زد منو برد تو دستشویی با سرعته تمام دستامو میشست که گویا من زبونم بند اومده بوده !!

یه بارم از سرسره داشتیم میومدیم پاین ( ۲ تائی منو خواهرم ، تو خونه مامان بزرگم ) بعد من جوگیر میشم هلش میدم سرش میخوره بغله سرسره انگار, بعد تو موهاش خون بود.منم که ترسیده بودم امدم تو داد زدم مهشید مرد بدم رفتم قایم شدم !

یه بارم !!!! طرفا 1 نصفه شب انگار بوده. یه دونه مروارید افتاده رو زمین من میبینم این اندازه سوراخ داماغمه میکنم تو دماغم ! بعد هرکاری میکنم در نمیاد ! میرم پیشه مامانم دماغمو نشون میدم !!! کلی ترسیده بودن انگار !(چون من قبلش تلاش کردم دربیارم این رفته بود خیلی بالا با فین هم نمیشود کاری کرد !!) همون موقع بابام بردم خونه یکی از دوستاش ( دکتره یه چیزی بوده !!!) با انبر در اوردن انگار !!!

همین ! ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از 3ggerman :
طرفا 4 5 سالم که بود مامانم قالیچه گرفته بود وا3 اتاقم. بم گف شادی این نؤ روش جیش نکن! ;D ( شرمنده ! معادله مناسبی واسه این کلمه پیدا نکردم! ;D) منم که کلان لجباز !
درحالی که تو چشمای مامانم نگا میکردم نشستم و ..،. !D: D: D: مامانم میگه میخاسم لهت کنم ! ولی فقط یه کف گرگی ناجور زده رو دستم که دیگه از این کارا نکنم !!! منم که قد ! گریم نکردم !

یه بار منو آبجی بزرگه رفتیم از بالا کمد ی کتاب برداشتیم. هماهنگ کردیم یه زره اون وایسه جلو در یه زره من بد صفه ها کتابو با واکس رنگ کردیم ! بعد ها فهمیدیم بش میگن قرآن !!!

با واکس ( کلان گویا ما به واکس علاقه وافری داشتیم ! ) کابینته خونه مامان بزرگمو به گند کشیدیم !!

یه بارم من گویا از فشارسنج جیوه خیلی خوشم میومده زدم شیششو شکستم نشسته بودم با جیوها بازی میکردم(خداوکیلی خیلی حال میداد خب!) بعد ناگهان بابام میبینه !!! چنان شیرجه زد منو برد تو دستشویی با سرعته تمام دستامو میشست که گویا من زبونم بند اومده بوده !!

یه بارم از سرسره داشتیم میومدیم پاین ( ۲ تائی منو خواهرم ، تو خونه مامان بزرگم ) بعد من جوگیر میشم هلش میدم سرش میخوره بغله سرسره انگار, بعد تو موهاش خون بود.منم که ترسیده بودم امدم تو داد زدم مهشید مرد بدم رفتم قایم شدم !

یه بارم !!!! طرفا 1 نصفه شب انگار بوده. یه دونه مروارید افتاده رو زمین من میبینم این اندازه سوراخ داماغمه میکنم تو دماغم ! بعد هرکاری میکنم در نمیاد ! میرم پیشه مامانم دماغمو نشون میدم !!! کلی ترسیده بودن انگار !(چون من قبلش تلاش کردم دربیارم این رفته بود خیلی بالا با فین هم نمیشود کاری کرد !!) همون موقع بابام بردم خونه یکی از دوستاش ( دکتره یه چیزی بوده !!!) با انبر در اوردن انگار !!!

همین ! ;D
چند بار زدی؟!؟!

ولی مامانه باحالی داری ها؟!! کف گرگی زده؟؟؟؟ فک کنم الآن دماغت پخه!؟!
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از legend :
چند بار زدی؟!؟!

ولی مامانه باحالی داری ها؟!! کف گرگی زده؟؟؟؟ فک کنم الآن دماغت پخه!؟!
کف گرگی رو زد رو دستم ! بازم خیلی تحملش بالا بود که کتک مشت نخوردم !!! خداوکیلی من جاش بودم طرفو مچاله میکردم !!!!
اره ! دماغم پخه !!! :D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از 3ggerman :
کف گرگی رو زد رو دستم ! بازم خیلی تحملش بالا بود که کتک مشت نخوردم !!! خداوکیلی من جاش بودم طرفو مچاله میکردم !!!!
اره ! دماغم پخه !!! :D
منم نخود کردم تو دماغم دکتر در اورد واسم الان پخه
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه دختر خاله دارم الان نروژ زندگی میکنه!
وقتی کوچیک بوده از پنجره میره بالا بعد از اونور پنجره آویزون میشه!!!
طوری که فقط دستاش به لبه ی پنجره بوده ;D
بعد خالم میاد میبینه نیست...
دستاشو میبینه فقط میاد طرف پنجره... ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

وقتی 4 سالم بود همه ی همسایه ها می گفتن یه نفر از بالای پله ها آب می ریزه رو سرشون که خودم بودم.
یه روز عمه اینا می خواستن بیان خونمون منم میرم یه سطل آب پر می کنم و منتظر می شم تا بیان.
وقتی داشتن از پله ها میومدن بالا منم کشون کشون این سطل سنگینو بلند می کنم . تا می خوام کجش کنم یه دفعه سنگینی می کنه و من میفتم تو بغل شوهر عمه و سطله می خوره زمین.
با صدای انفجاری که از افتادن یه سطل پراز آب به وجود میاد همه ی همسایه ها میریزن بیرون که می بینن جاتره و بچه نیست.
اما از اونجایی که مامانم روانشناسه کتکم که نزد فقط گفت: الهی من فدات بشم اگه یه اتفاقی برات می افتاد من چه خاکی به سرم می ریختم؟
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

گندایی که من زدم رو توی رخت خوابم میشد به راحتی دید :)) :)) :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

:-? جالبه خیلی از شماها شدیدا زخمی شدین و بخیه خوردین، اما من با اینکه خیلی کرم میریختم حتی یک بخیه هم نخوردم تو عمرم

× گفتین فندک یاد یه چیزی افتادم
فندک ماشین بابام... 2-3 ساله بودم که فندکشو داغ کردم و بیرون که آوردم سرخ سرخ بود، منم انگشت تفیمو که توی دهنم بود بیرون آوردم و چسبوندم رو فندک
مراحل بعدی
- جیز
- جیغ
- چسبیدن انگشت به فندک
- اثری دایره وار که هنوز روی انگشت اشاره دست راستم هست
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

گند هایی هم که داداشم سرم آورده ایناس
یه بار برق رفته بود ماهم از این چراغ نفتی ها روشن کرده بودیم
داداشم می خواسته منو هل بده طرفه داداشم منو هل داد طرف چراغ
هیچی دیگه شیشه رفت تو صورتم یه بخیه کوچولو خورد :دی
یه بارم که خیلی بچه بودم 2 سالو اینا
داداشم فندکه ماشینو داغ می کنه می چشسوبه صورته من :)))
خیلی داداشه خوبی دارم من
عاشقشم
 
Back
بالا