گند های دوران كودكی

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از مسـعود :
گند هایی هم که داداشم سرم آورده ایناس
یه بار برق رفته بود ماهم از این چراغ نفتی ها روشن کرده بودیم
داداشم می خواسته منو هل بده طرفه داداشم منو هل داد طرف چراغ
هیچی دیگه شیشه رفت تو صورتم یه بخیه کوچولو خورد :D
یه بارم که خیلی بچه بودم 2 سالو اینا
داداشم فندکه ماشینو داغ می کنه می چشسوبه صورته من :)))
خیلی داداشه خوبی دارم من
عاشقشم
منم داداشم همون معــسود فندک داغ کرد گفت بگیرش
منم خر تو مشتم گرفتم ســــــــــــــــوختم
 

goooogooooli

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
476
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران!
شهر
تهران
مدال المپیاد
زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
رشته دانشگاه
دندان پزشكي
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

اول ابتدایی که بودم کلا مادرم رو نمره خیلی حساس بوده :(( منم اول ابتدایی درسم به طرز افتضاحی بد بود :D مخصوصا دیکته وریاضیم مثلا هیچ وقت تو کتم نمی رفت عدد بعد وفبل چیه :D :)) تو دیکته هم همیشه مشکل داشتم :( بعد مامانم می گفت اگه دیکته کمتر از 18 شی دعوات می کنم :-s به خاطر همین من وقتی دیگه کمتر از 18 می شدم!از یه ابتکاری استفاده می کردم که مامانم هنوز باورش نمی شه یه بچه 7ساله از این کارا بکنه :D
رو غلط دیکته ام کمی ابدهن اضافه می کردم :D بعد با پاکن پاکش می کردم :D ودر اخر کلمه درست رو می نوشتم :D بعد به مامانم می گفتم این اشتباهی ازم غلط گرفته :D

یه بار که بچه بودم بابام اینا واس تفریحات سالم برا من وپسر خاله ام چندتا جوجه گرفته بود ماهم می خواستیم در حق اینا لطف کنیم بردیمشون حموم :D خلاصه اینکه همشون رو تو تشت کشتیم :D :(

یه بار خواهرم گفت از این به بعد به حموم بگو سرد حموم(سرد حموم جایی که مرده ها رو می شورن) منم که معنیش رو نمی دونستم گفتم باشه بعد یه بار دختر خاله ام پرسید مامانم کجاس گفتم رفته سرد حموم :D
ادامه دارد.... :D
 

saye3000

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
441
امتیاز
193
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
شهر
قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بچه که بودم،داداشم یه دماسنج جیوه ای داشت.بعد گویا این دماسنجش میشکنه،داداشم هم جیوه هاشو جمع میکنه میریزه توی ته مداد (از این مدادهایی که تهشون پاک کن دارن.دور پاک کنشون یه روکش آلومینیومی مانند داره.داداشم اون روکشه رو درآورده بوده و جیوه ها رو ریخته بوده توش) و میذاره روی بالاترین نقطه کمدش (از دست من.میدونسته من چقدر کنجکاوم).منم یه بار رفته بودم تو اتاقش،توجهمو جلب کرد،گفتم ببینم چیه.به محض اینکه تکونش دادم همه جیوه هاش ریخت روی فرش.به صورت گلوله گلوله پخش شده بود.من به یکیشون دست زدم،دیدم کوچیکتر شد.خوشم اومد دوباره دست زدم دیدم بازم کوچیکتر شد.دیگه خیلی خوشم اومد با همه شون همین کارو کردم.بعدش دیدم رنگ گوشواره هام پریده :)) :(.
البته کسی نفهمید.فقط داداشم فهمید که اونم جزو راز دارترین افراد عالمه.اولش اومد گفت تو به اون چیزی که بالای کمدم بود دست زدی؟منم گفتم آره :-[.گفت گوشواره هات به خاطر همون رنگشون پریده.بعد هم کلی از مضرات جیوه برام گفت و ازم قول گرفت که دیگه همچین کاری نکنم :-[.
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار بابام اومد از این پرژکتور خفنا رو امتحان کنه از اونا که باهاشون آسمانو روشن می کنن نمی دونم دیدین یا نه
بعد 2 شاخه نداشت 2 تا سیم داشت
منم اون جا بودم یه دفه دیدم بابام اینا رفتن پایین دنبال یه چیزی تا باهاش اینو روشن کنن
من فک کردم حتما به ذهنشون نرسیده که میشه این سیمارو بکنن تو پیریز بدونه 2 شاخه
من خودم این کارو کردم و سیمارو کردم تو پیریز که
بووووووووووووم

سوخت
نگو 12 ولت بوده
بابام رفته بوده آدابتور بیاره :D
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار به جای شوکوپارس چسب ابکی خوردم :)) :))
تند بود :-&
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بارم سوار ماشین بودیم
منم تاحالا نشسته بودم پشت فرمون
مامانم رفت در خونه رو بزنه (مامانم پشت فرمون بود)
مامان بزرگمم اون پشت نشسته بود
بنده خدا کلا رو حالته ترسه :D
منم دیدم مامانم نیست و حوصلم سر رفته بود
نشستم پشته فرمون و ماشینو روشن کردم
نگو تو دنده بوده
ماشین شروع کرد به ریپ زدن همانا جیغای مامان بزرگم که ای کمک همانا :))
بنده خدا چسبیده بود به دره ماشین و قرمز شده بود :))
 

longman

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
شهیدحقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
میریم برا طلا شیمی اگه خدا بخواد
دانشگاه
معلوم نی
رشته دانشگاه
شیمی خواهیم خواند
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من خودم یه گند وحشتناک زدم.وقتی تازه چهار دست و پا راه رفتنو یاد گرفته بودم یه شب منو گذاشتن بدون پوشک بخوابم.منم از این لطف کمال استفاده رو کردم و تصمیم گرفتم تو خونه دست به راه پیمایی بزنم(این نکته رو بگم کهفرداش کلی مهمون داشتیم)منم گویا شکمم اون شب خوب کار می کنه و خونه رو رنگ آمیزی می کنم.در واقع برای اینکه تو خونه گم نشم مثه هانسل و گرتل ردی باقی می ذارم فقط یه سری ابهام وجود داره
چطور من به پشت یخچال رسیدم و اونو کثیف کردم
چطور زیر فرش رفتم
ارتفاع یه متری رو کثیف کردم
------------------------
یه نکته رو هم بگم تا 7 سال پیش که اون یخچالو داشتیم هنوز اثراتش بود
 

goooogooooli

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
476
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران!
شهر
تهران
مدال المپیاد
زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
رشته دانشگاه
دندان پزشكي
پاسخ : پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از مسـعود :
یه بار بابام اومد از این پرژکتور خفنا رو امتحان کنه از اونا که باهاشون آسمانو روشن می کنن نمی دونم دیدین یا نه
بعد 2 شاخه نداشت 2 تا سیم داشت
منم اون جا بودم یه دفه دیدم بابام اینا رفتن پایین دنبال یه چیزی تا باهاش اینو روشن کنن
من فک کردم حتما به ذهنشون نرسیده که میشه این سیمارو بکنن تو پیریز بدونه 2 شاخه
من خودم این کارو کردم و سیمارو کردم تو پیریز که
بووووووووووووم

سوخت
نگو 12 ولت بوده
بابام رفته بوده آدابتور بیاره :D



:)) :)) :)) :))
ابتکارت دوران کودکی :)) :)) :)) :)) :))
تیزهوش :P :P :P :P :P :D :))

یه بار بچه بودم مادر بزرگم گفته بود واست حلوا اوردم :D از اونجایی که تو اشپزخونه مادربزرگم شتر با بارش گم می شه نتونستم پیداش کنم ولی در اخرین لحظات یه چیزی پیدا کردم شبیه حلوا بود :D کردمش تو دهنم وبزور قورتش دادم امدم به مادربزرگم بگم این چقدر بد مزه ست که گفت چرا حنا ی منو خوردی این حنا بود نه حلوا :D :-"
 

Giga

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
21
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
المپیاد فیزیک
دانشگاه
دانشکده فیزیک دانشگاه MIT
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از کیمیا.پ :
من یه دختر خاله دارم الان نروژ زندگی میکنه!
وقتی کوچیک بوده از پنجره میره بالا بعد از اونور پنجره آویزون میشه!!!
طوری که فقط دستاش به لبه ی پنجره بوده :D
بعد خالم میاد میبینه نیست...
دستاشو میبینه فقط میاد طرف پنجره... :D

منم دقیقا همین مورد برام اتفاق افتاده ولی با این تفاوت که بنده از بالای 4 طبقه میوفتم و کل پای چپم خورد میشه و شیکمم رو هم عمل میکنن ... یکی دو ماه تو بیمارستان بستری بودم ... ولی با این حال خیلی خوش شانسم به خودم افتخار میکنم که زنده موندم !
 

knight_black_lord

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
؟؟؟؟
شهر
در حال حاضر آواره،فراری... از شهر و کشورم!!! (بندرعباس)
مدال المپیاد
همش پرید!!!
دانشگاه
Winnipeg university
رشته دانشگاه
Medical science
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بچه که بودم تازه داشتم میرفتم کلاس اول. فرم مدرسه آستین بلند بود. منم اصلا از گرما خوشم نمیاد.
تو بندرعباسم ماشالله هوا که نیست بهشته.
آقا ما هم روز اول مدرسه که هیچ روز دوم با قیچی تمام لباس مدرسه اییامو زدم آستین ماستینو صاف کردم.
مثل این لباسای داغون شده بود...
 

closeman

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,078
امتیاز
6,752
شهر
مشهد
دانشگاه
ازاد:-""
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

يه بار داداشام داشتن با هم ديگه دكتر بازي مي كردن و يكيشون اون يكي ديگه رو گرفته بود و يه انبر دست هم دستش بود و مثلا مي خواست دندونشو بكشه...منم كه مهربون و زود باور فك كردم جدا اين دوتا دارن دعوا مي كنن از ژشت ژريدم روي اوني كه انبر دست دستش بود...اون بنده خدا هم هول شد و انبر دست خورد تو ژيشينوم و سر و صورتم ژر از خون شد...چي كار كنيم ديگه از بچگي مهربون بوديم :-[
 

3ggerman

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,718
امتیاز
1,411
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بدترین زجری که به همسایه ها دادم اون زمان این بود که مامانم میگه 4 سالو اینا که بودم راس ساعت 3 الی 4 ! صبح بلند میشدم میشستم یه نفس جیغ میکشیدم(بنفش!) بابام میگفته : عزیزم چته؟ من : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا !! بابام : دخترم جاییت درد میکنه؟ من: آآآآآآآآآ ...
بابام : شادی جان چه مرگته!!؟ من : (مکث) بعد : آآآآآآآآ !!!!! (کلا روان پریشسی داشتم!! :D ) ( برا اینکه منو خفه کنن هر دفه یه کاری میکردن! مامانم میگه بابای بدبختت ساعت 4 صبح واست میرقصیده!!!(ببخشید رکن اصلی خاطره بود نمیشد سانسور کنم!! :D) من انگار آهنگ بندر یه چیزی رو میخوندم اون میرقصیده!! بیچاره! :D
به نقل از مامانم همسایه ها مامان بابامو میدیدن فقط حال منو میپرسیدن! :D

من کلا بچگی مسواک دوست نداشتم! ( نه خیلی الان دارم!!! :D) بعد اون موقع بثکه علاقم داشتم فلوراید هم قرقره میکردم!!(تقریبا به زور!) مامانم ساعت 9 مسواک خمیردندون میمالید میداد دستمون بعد عین مرغ باید میخوابیدیم ! خب من نمیخواستم! یه شب راس ساعت مقرر رفتم زیر تخت قایم شدم.مامانم هرچی شادی شادی کرد دید خیر!نیسم!(خونه مون اونموقع صاف به خیابون باز میشد پله مله هم نداشت وا3 همین احتمال میدادن رفتم بیرون!)! به آبجی گفتن بره زیر تختمو ببینه!(گول خوردین!زیر تخت خودم نبودم! زیر تخت مامانم بودم(تقریبا رفتن اون زیر خیلی ناممکن بوده گویا! :D) گفته نیسم.مامانمم بیچاره دل نازک! در غم فراق دختر زده زیر گریه!بابام رفته بیرونوبگرده. ( منم ترسیده بودم خب نمیشد بیام بیرون!) بعد آخر خواهرم پیدام کرد لوم داد نامرد.بابامم خشن وارد عمل شد به جا اینکه منو از اون زیر بکشه کلا تشک(؟!) و اون چیز زیریش رو برداشته من سنگکوب کردم! مامانم هق هق میکرد ! آخرم نه تنها مسواکو زدم بلکه مجبور شدم 10 دیقه فلورایدو تو حلقم نگه دارم ! ناجوانمردها ! :D


و اما ....! میخوام چیزی رو لو بدم که اگه خواهرم بفهمه تا آخر عمر دست میگیره! آخه لو نرفت ! بچه بودم (نه حالا اونقد بچه.طرفا 7 8 ماه پیش :D ) دیدم حوصلم سر رفته سوویچ ماشین مادر گرام هم رو اپن چشمک ! گفتم برم تو پارکینگ کلاجو تا ته بگیرم گاز بدم! ( خیلی حال میده! حس پیست و اینا!) از بد روزگار یکم پام رو کلاج شل شد اینم رو دنده عقب بود پا راستمم تا ته رو گاز ! هنوز که هنوزه در پارکینگ نیم ساعت گیر میکنه تا بشه بازش کرد!ضربه ی سنگینی بود! :D :D :D



peg0a2h1 : برای اون تیکه اولش ... =)) =))
 
  • شروع کننده موضوع
  • #73

alemzadeh

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,829
امتیاز
14,281
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد - تبریز
دانشگاه
دانشگاه هنر تبریز
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

حيف كه غيبته
و اگر نه اندازه كل اين 3 صفحه از داداشم چيزي دارم بنويسم :-<
 

settareh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
3,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از 3ggerman :
بدترین زجری که به همسایه ها دادم اون زمان این بود که مامانم میگه 4 سالو اینا که بودم راس ساعت 3 الی 4 ! صبح بلند میشدم میشستم یه نفس جیغ میکشیدم(بنفش!) بابام میگفته : عزیزم چته؟ من : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا !! بابام : دخترم جاییت درد میکنه؟ من: آآآآآآآآآ ...
بابام : شادی جان چه مرگته!!؟ من : (مکث) بعد : آآآآآآآآ !!!!! (کلا روان پریشسی داشتم!! :D ) ( برا اینکه منو خفه کنن هر دفه یه کاری میکردن! مامانم میگه بابای بدبختت ساعت 4 صبح واست میرقصیده!!!(ببخشید رکن اصلی خاطره بود نمیشد سانسور کنم!! :D) من انگار آهنگ بندر یه چیزی رو میخوندم اون میرقصیده!! بیچاره! :D
به نقل از مامانم همسایه ها مامان بابامو میدیدن فقط حال منو میپرسیدن! :D
وای خدا من اینو خوندم هنوزم دارم از خنده غش و ضعف میکنم!
b607942c86acfe61cac91254b8e3f730.gif



حدودا 4-5 سالم بود، یه بار رفته بودیم خونه ی یکی از دوستای مامانم اینا، اون جا 1 عدد پسر بچه کوچیک تر از خودم بود، خیلی هم خنگ و آروم بود. همه به اون توجه میکردن، هیچ کس به من توجه نداشت :D بعد برای این که از شرش راحت بشم که یکی هم به من توجه کنه، با خودم بردمش توی حموم خونه ی اونا، گلاب به روتون، :D کله اش رو کردم توی توالت فرنگی! :D ( بهش گفتم میخوای ببینی اون تو چه خبره؟ :D گفت آره، منم بلندش کردم با سر گذاشتمش اون تو! :D ) اونم قدش خیلی کوتاه بود، تو وضعیت معلق اون جا موند! صداشم در نیومد این قدر که گیج شده بود! :D در رو از بیرون قفل کردم و کلیدشو گذاشتم زیر پادری، بعد رفتم اون ور. بعد یه مدت مامان اون پسره پرسید شماها سهراب رو ندیدین؟ منم خیلی مظلوم اون جا نشسته بودم و همین مظلوم نمایی باعث شد که مامانم بهم شک کنه! بالاخره شروع کردن بگردن ببینن ایشون کجاست، یه نفر دید از توی دسشویی انگار صدای ناله میاد، اومدن دنبال کلید گشتن پیداش کردن، در رو باز کردن دیدن این داره تو هوا دست و پا میزنه که بیاد بیرون کلشم خیس ِ خیس! موهاشم ماشالله بور بود خیلی باحال شده بود! بعدا دیگه مامان من این قدر از دستم عصبانی بود که توی خونه این قدر سرم داد زد که تا دو سه روز حنجرش گرفته بود صداش خس خسی! :D هنوزم این سهراب رو من ببینم از آزار دریغش نمیکنم! :-"
 

longman

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
شهیدحقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
میریم برا طلا شیمی اگه خدا بخواد
دانشگاه
معلوم نی
رشته دانشگاه
شیمی خواهیم خواند
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه گند جالب دیگه هم الان یادم اومد یادمه 3-4ساله بودم تولدم یه نفر بهم پول داد بابام گفت پولو بده برات بذارم بانک یا بریم یه چیزی بخریم من گیر دادم نه من پولمو می خوام به زور 10-20 هزار تومنشو نگه داشتم بقیه رو دادم بابام بعد خیلی خوشحال هزاری ها رو بردم زیر قیچی و اون کله امام خمینی رو از نصفشون کندم و البته یه چند تا کله از کتاب داستانام.خلاصه رو یه مقوا تنو کله بهم وصل کردم در حد فتوشاپ و یه کتاب داستان در آوردم.بقیه پاره پوره پولا رو هم بردم ریختم سطل آشغال.بعد با خوشحالی فراوان رفتم و اثر هنریمو به بابام نشون دادم و بابام یه دعوا اساسی را انداخت و تا یه ماه هم برام پفک نخرید.
 

سیاوش

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,667
امتیاز
6,098
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر- نرم افزار
اینستاگرام
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یادمه 7 سالم بود با مادر گرام دوام شد ! :D
منم بچه فرزی بودم B-)هی غر شنیدم هیچی نگفتم بعد مامانم اومد سر میز شام بشینه منم صندلی را کشیدم!
تا یه هفته بام حرف نزد!


ولی قضیه جالبی بود!
 

4245

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
591
امتیاز
2,386
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1392
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از Settareh :
وای خدا من اینو خوندم هنوزم دارم از خنده غش و ضعف میکنم!
b607942c86acfe61cac91254b8e3f730.gif



حدودا 4-5 سالم بود، یه بار رفته بودیم خونه ی یکی از دوستای مامانم اینا، اون جا 1 عدد پسر بچه کوچیک تر از خودم بود، خیلی هم خنگ و آروم بود. همه به اون توجه میکردن، هیچ کس به من توجه نداشت :D بعد برای این که از شرش راحت بشم که یکی هم به من توجه کنه، با خودم بردمش توی حموم خونه ی اونا، گلاب به روتون، :D کله اش رو کردم توی توالت فرنگی :D ×× یکی از دوستان تو یاهو ازم پرسید چطوری؟ این طوری : بهش گفتم میخوای ببینی اون تو چه خبره؟ :D گفت آره، منم بلندش کردم با سر گذاشتمش اون تو! :D ×× اونم قدش خیلی کوتاه بود، تو وضعیت معلق اون جا موند! صداشم در نیومد این قدر که گیج شده بود! :D در رو از بیرون قفل کردم و کلیدشو گذاشتم زیر پادری، بعد رفتم اون ور. بعد یه مدت مامان اون پسره پرسید شماها سهراب رو ندیدین؟ منم خیلی مظلوم اون جا نشسته بودم و همین مظلوم نمایی باعث شد که مامانم بهم شک کنه! بالاخره شروع کردن بگردن ببینن ایشون کجاست، یه نفر دید از توی دسشویی انگار صدای ناله میاد، اومدن دنبال کلید گشتن پیداش کردن، در رو باز کردن دیدن این داره تو هوا دست و پا میزنه که بیاد بیرون کلشم خیس ِ خیس! موهاشم ماشالله بور بود خیلی باحال شده بود! بعدا دیگه مامان من این قدر از دستم عصبانی بود که توی خونه این قدر سرم داد زد که تا دو سه روز حنجرش گرفته بود صداش خس خسی! :D هنوزم این سهراب رو من ببینم از آزار دریغش نمیکنم! :-"
لاقل سیفونم میکشیدی که بدبخت توی اب کثیف دست و پا نرنه!!
 

hermes

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
908
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهیداژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتى اصفهان
رشته دانشگاه
مكانيك
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

منم ياد خاطره ي دستشويي افتادم.......يه روز مهمون داشتيم(تعداد كثير!) بينشون يه بچه لوس بود كه من ميترسيدم اتاقمو كثيف كنه حواسم 5 دنگ بهش بود(يه دنگشم يه جا ديگه بود :D)

يه هو داد زد مامان ***‌دارم (منظورش دستشويي بود) مامي گرام ايشون هم در اون لحظه دردسترس نبودند

گفتم خودت بلدي بري؟؟ گفت اره.... تا داشتم ميبردمش ديدم الان قبل ناهاره و دستشويي خالي هم تو اين موقعيت گير نمياد.......گفتم فرنگي بلدي ؟؟؟ گفت نه..منم گفتم يادت ميدم بيا...... :D.....گفت زود باش.....خيلي كودن بود ياد نميگرفت كه :D.......

منم گفتم فراموشش كن سريع بلندش كردم گذاشتم رو دستشويي(به حالت دستشويي ايراني روي دستشويي فرنگي :D {-8) گفتم خب ديگه من نگاه نميكنم.....گفت دستمو ول نكنيا......منم از رو لج بازي دستشو ول كردم و رفتم....بعد يه صداي شالاپي اومد :D :D :D

اوشون در حال تخليه سقوط كردند :D :D.......تقصير خودش بود هم نفهم بود هم بي دستو پا.....(4 يا 5 سالش بود.)
 

Narcissus

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,566
امتیاز
1,877
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
رتبه ی 1 کشوری المپیاد زبان انگلیسی دوره ی راهنمایی :دی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من بچه بودم،یک جوجه داشتم و یک اردک!بعد یه روز این جوجه هه مریض شد،رفتم به داداشم گفتم بیاد ببینه جوجم چش شده! :D
داداشم هم اون موقع کلاس سوم دبستان بود،جو گیر شد،گفت باید عمل بشه!! :))
بعد من به مامان بابام گفتم ،اونا گفتن بذار عملش کنه،ببینیم چی کار می کنه!! :D :))
بعد داداشم شکم جوجه هه رو باز کرد،منم بهش قیچی و انبر(!) و لوازم جراحی میدادم! :D
بعدش هم مامانم بخیه زد جای بریدگی رو! :D
بعد از یک روز جوجه هه مٌرد!
منم بردم دادم به گربه ها بخورنش دور هم شاد بشن!! (< :D
 
بالا