گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بچه بودم تقریبا گفتم آب میوه بگیرم!
هر چی میوه دم دستم بود ریختم تو آبمیوه گیری(ازینا که یه تیغس می چرخه!)
بعد اممم....یادم رفت درشو ببندم!دکمه رو زدم حالا مگه خاموش می شد! X_X
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

آقا مام آدمی بودیم برا خودمون
یه بار من و دختر همسایمون تو خونه ی تنها بودیم بععد مشغول بازی شدیم من واسه خودم خونه انتخاب کردم اونم واسه خودش :) :).....بعد ما اومدیم مثلا بریم تو خونه ی خودمون گفتیم این بزرگا کلید میزنن تو در ماهم کلید در اتاق و برداشتیم گفتیم حالا کجا بزنیمش :-/ :-/...من گفتم بزنیم تو پریز برق X_X X_Xخلاصه زدیم و..........جا داره چون در حال حاضر اینجام سجده ی شکر به جا بیارم...
یه بار3-4ساله بودم(نقل شده از مادر بزرگ خوبم)خونه مامان بزرگم اینا مامان بزرگم مشغول کاری بوده که یه دفعه می بینه
من چشممو کردم تو گالن آب و خالم رو صدا میزنم:خاله مهشید خاله مهشید......
بععد مادر بزرگم میاد میگه چی میگی مامانی :-/خاله مهشید که مدرسه اس بعد مامانیم تو گالن آبو نگا میکنه می بینه عکس خالمو انداختم تو آب هی صداش می کنم =)) =))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

تو کوچه با پسر همسایمون دوچرخه بازی میکردم
همه حواسم پیش اون بود داشتیم باهم حرف میزدیم ;))
اقا ما نگاه به اون بکن او نگا به ما بکن :)
جاتون خالی با چرخ همچین رفتم تو دیوار که نگو :((
سرم گیج میرفت تازه یاد فراموشی هم گرفته
بودم هی مامانم میگفت من کیم میگفتم نمیدونم.... :(
اقا ما رو بردن بیمارستان ازمون عکس گرفتن برام
ابمیوه. موز ...خریدن .اخر سر معلوم شد که من دروغ میگم :))
اخه همه حوامو داشتن منم خودمو هی لوس میکردم
فکر نمیکردم کار به اینجا برسه :)) ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

در طفولیت من ظهر ک همه میخوابیدن تلفنو برمیداشتم الکی شماره میگرفتم میگفتم الو سلام میگفتن سلام شما؟قطع میکردم.بعدش ی چندبار بود شماره پک و فامیلو گرفته بودم دیگه همه فهمیده بودن



میگم بچه های تیزهوش همه یلی بودن واسه خودشون در کودکی ;D ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

تقریبا 3-4 ساله بودم...(اونطوری که مامان بابایم میگن)
رفتم سراغ ماشین لباس شویی و درجه آبش رو گذاشتم رو آب داغ...وقتی مامانم ماشین لباس شویی رو روشن میکنه میبینه لباس ها به هم رنگ دادن و همه شون خراب شدن... ;D :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

تا حالا به عنوان بنزین زدن شلنگ آب گذاشتین تو اگزوز ژیان؟
تا حالا وقتی والده ی گرام در حال نماز خوندنه چادرشو گذاشتین رو پریز دوشاخ فرو کنین روش آتیش بگیره؟
تا حالا به سوپری محلتون گفتین بابام گفت شما غلط کردین؟
تا حالا در حالی که عقب نیسان واستادین تف کردین برگرده تو ماشین؟
.
.
.
من همشو تنهایی انجام دادم :> ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

اینی که می گم گند دوران گندگیه همین حالاام اتفاق افتاد! X_X

یه ماژیک رو میزم بود کتابای جلد شده ی عزیزمم اونجا بود!
خواهرم پاشد اومد ماژیکو ورداشت رو جلد همشون نوشت ک*** بعد من اومدم اصن رنگ پریده و اینا!کلی جیغ و هوار!
بعد گف باو وایت برده بیا الان پاکشون می کنم!بیا....اااا....چرا پاک نمی شه!
من: :-w
میشه اون ماژیکی که باش کشیدیو ببینم 1لحظه؟

_ اینه دیگه....مگه وایت بورد نیس این؟
_ نع! :-L
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار واسه پز اومدن پیش پسرخاله ای که 5 سال از من کوچیک تره گفتم بلدم 2چرخه سواری کنم گفت که یادش بدم....
منم استاد! از بالای یه سرازیری پسرخالمو با 2چرخه هل دادم! رفت و رفت.....تا آخر تو یه جوی سقوط کرد!
بیچاره سرش 8تا بخیه خورد! :o خیلی دلم واسش سوخت :(
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

تو کوچه داشتیم با بچه ها بازی میکردیم
چرخ پسر همسایمونو گرفتم باهاش بازی کنم
جاتون خالی چنان زدم چرخو داغون کردم که نگو
لاستیکش از هم جدا شد نمیدونید چقدر گریه کردم
------------------------------------------
امادگی که بودم با
بچه های فامیل رفتیم سوار زیان شوهر عمم
شدیم ;))
ماشین پر شده بود همه بچه ها ریخته بودیم توش و
هی ورجه ورجه میکردیم ;))
یهو دیدیم ماشین چپ کرد شانس اوردیم سمت دیوار کج شد
مگرنه همه با ماشین غل میخوردیم :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

فک کنم اولای مدرسه رفتن بودم که .....
تهرون بودیم منو بچه ها خونه واسادیم تا مامانا به خریدشون برسن!!! :-L
تصمیم گرفتیم که با مجسمه صاحب خونه بازی کنیم دریغ از اینکه اون یه عتیقه بود!!
ما هم بچه .....خلاصه شکست و قرار شد از ترس همو لو ندیم....مجسمه رو تو باغچه خاک کردیم!
ولی چون من بچه تر از بقیه بودم؛ناگهان جای تدفین رو لو داده(!) و چه آشوبی شد!!! :-ss
فک کنم اگه اون مجسمه الان بود 1میلیاردی قیمت داشت :o
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ما که بچه بودیم خیلی جوگیر بودیم :)
خیلیم لوتی بودیم ;)
همیشه تو کوچه پسر را رو جمع میکردم میبردم سوپری محل :)
اونجا حساب داشتیم همه رو بستنی مهمون میکردم ;))
جاتون خالی مامانم که رفت حسابمونو بگیره فهمید
من چیکار میکنم :(
رفت به سوپریمون گفت هر وقت من بهش برگه دادم بهش چیزی بدین :((
مامانم <:-P
من :((
پسرا تو کوچه :(
 
گندهای دوران کودکی

۵سالم بود داداش کوچیکمم ۱۱سالش بود
برفه شدید اومده بود مشهد
مدرسه هام تعطیل و اینا
بعدش ی کارگری بود کل برفای حیاطو باپارو میریخ تو باغچه
من و داداشی رفتیم برف بازی
تو باغچه ی کوه برف درس شده بود:دی
داداشی گف بیا این کوه برفو وسطشو سوراخ کنیم بشه خونه بعد تو برو توش
بعد من واسش در و پنجره میسازم:ایکس
بعد سوراخش کرد من رفتم تو
بعد دوباره سوراخو پر کرد:دی
من موندم تو تاریک شده بود برفام یخ شده بود سفت شده بود
دیدم دیگه صدای داداشی نمیاد نگو رفته بود تو خونه گرم شه برگرده:دبلیو
منم شده بودم اسکیمو
به صورت U اونجا نشسته بودم:دی
جیغ و داد اصن هوچ
بعد مامانم صدامو شنید
اومد نجاتم داد
رفتم تو خونه دعوام میکرد:(
هی گفتم تقصیره حسین بود)):
حسینم میگف من ؟من که اصن تو خونه بودم:|
انقد کتک خوردم که خدا میدونه)):
حسینم انگار ن انگار،بعدشم گف دهنتو باز کنی از آتاری خبری نیس:-|
منم بخاطر ماریو خفه شدم:-|
---------------------------------------
ی بار داداشم کتک زد منو
مامانم خواس تنبیه شه گف ازین بعد میذاری سارا با آتاری بازی کنه
منم عاشقه ماریو بودم
نشستیم کناره هم
حسین گف ی دور تو اگه باختی من باز اگه باختم تو ...
بعدش بهم گف فلان دکمه میپره(اشتباه گف) و اگه قارچ بخوری میمیری
منم همون اول از قارچه رد شدم ی جا بود باید میپریدیم اونور دکمه اشتباه زدم افتادم پایین
اون بازی کرد به عروس رسید
دوباره من ی دقیقه رفتم باختم
دوباره اون
آخرش حوصلم سر رف
گریه کردم
مامانم گف چی شده؟
گفتم من بلد نیستم حسین بلده
بعد مامانم اومد نشست کنارم فهمید حسین کلک زده آتاری رو جم کرد ی هفته
انقده حال داد که خدا میدونه=))
بعدش حسین گف من تورو تنها گیر بیارم سیاه و کبودی
منم ترسیدم گفتم مامان مامان آتاری رو بده:|
ولی ی هفتم ،ی هفته بود
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

داشتیم اسباب کشی میکردیم بعد منو داداشم(از من بزرگتره) دم در خونه رو پله ها نشسته بودیم
من شاد و خوشحال داشتم سیب میخوردم
به آخراش رسیده بودم که یه آقای کچلی داشت رد میشد
داداشم گفت ببینم تو هدف گیریت خوبه؟ :-?
منم با غرور گفتم آره ;D
گفت کله اون آقاه رو هدف بگیر ببینم :-"
منم ساده نه گذاشتم اینور نه گذاشتم اونور مستقیم ته مونده سیبمو پرت کردم وسط کله کچل طرف X_X
یارو اومد کلی موهامو کشید :(
جالب اینجا بود طرف از عصبانیت به این حالت بود ~X( (حیف مو نداشت ) بعد من خندم گرفته بود ;D بدتر عصبی میشد
بعد که بابام اومد X_X ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یبار تو خونه تنها بودم و مامان هم کلی بهم تاکید کرده بود که غریبه ای زنگ زد درو وا نکن . خلاصه من تو خونه سرم به کار خودم بود که زنگ در زده شد ، منم در عالم کودکی و حماقت رفتم اف اف رو ورداشتم و پرسیدم کیه ؟!! فهمیدم یه آدم از یه خونواده کرجیه که مامانم از بچگیم کمکشون می کرد و پول و وسایل و اینا بهشون می داد ، منم پیش خودم گفتم اینکه غریبه نیست ، می شناسمشون ، خلاصه منو می گی ، رفتم دم در ، یک دختر بچه رفتم کنار دوتا مرد گنده تو ماشینشون نشستم به انتظار اومدن مامانینا ;D تازه در هم باد زد بسته شد و من مجبور شدم اونجا پشت در تو ماشینشون بشینم تا ظهر ;D شانس آوردم آدمای خوبی بودن ! مامان تا چند روز باهام قهر بود بخاطر این حرکت احمقانه م ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

داداشم کوچیک بود و در حد تیم ملـــــــــــــــی شیطون مامانم برا تهدید شیشه ی نعنا رو میگرفت دستش
_مامان:این فلفل رو میریزم تو حلقت یادت بره این شیطنتـــــــــــــــــآ =)) ;)) ;))
یه روز که داداشم یه دسته گل به آب داد مامان با خشم و ناراحتی توصیف ناپذیر نعنا رو ریخت تو دهن فراز
_فراز: :(( :(( :(( :(( :(( :(( سوخختـــــــــــــــــــــم مامان بد بد بد
_مامان: ^-^ ^-^ :o :o :-?? :-??
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

آقا منُ پسرعمم ( 2 سال ازم بزرگتره ! ) بچه بودیم خیلی با هم بازی میکردیمُ اینا !
بعد یه غلطی کردیم ( گند نیستا ! به غلط بیشتر شبیهه ! ;D ) تو یکی از بازیامون زنُ شوهر شده بودیم !
بعد مثلا تو اون بازیه راجبه این بحث بوده که غذا چی بخوریم ؟!
من میگفتم پیتزا اون میگفته آب گوشت ... ! ;;) بعد مثکه با لحن باحالی میگفتیم !!
حالا هــرکـــی از راه میرسه خاطرات منُ پسرعممُ میکشه وسط ... !
نمیدونم چرا فک نمیکنن که ما بچه نیستیم دیگه !!
قشنگ اینجوری :-" میشیم !!
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من از بچه گیم اسکیت کار میکردم
بعدش 6 سالم بود که اسکیت ژله ایی مامان و بابام برام خریده بودن
منم چون خیلی دوس داشتم هرچه زودتر باهاش بازی کنم تو خونهخ پوشیدمشو همینطوری که اینور اونورو نگاه میکردم افتادم رو میز شیشه ایی شیشه میزه کامل رفت تو سینم بالای چشم بخیه زیر پوستی خورد کف دستمم که باز شده بود 8 تا بخیه خورد
یه بارم پسر عموم داشت فیلم بازی میکرد که با آجر میزنه تو کله خودش منم رفتم امتحان کنم زدم و کلی از سرم خون اومد
کلا من خیلی بچه فعالی بودم
سرم شیش تا بخیه داره
شصت دست راستم یه بار تاندونشو عمل کردم چون کش اومده بود
یه بارم پام شیکسته ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D
البته من دخترماااا :)) :)) :)) :)) :)) ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یادمه وقتی چهارسالم بود،یه بار سلمونیم خیلی خیلی خوب موهام رو کوتاه کرده بود و از صبح تا شب،مامانم هی میگفت:"قربونت برم!چه موهات قشنگ شدن!"
نمیدونم چی شد!شاید از اینکه همه چی در حد عالیه به تنگ اومده بودم!یه روز به سرم زد!رفتم با قیچی کاردستی درست کنی،جلوی آینه،چتریام رو کوتاه کردم!دویدم گفتم:"مامان!موهام قشنگ شدن؟"
مامانم یهو اینجوری شد: ~X( !برای تنبیه بردنم کچلم کردن.داشتم به عکس کچلیام نگاه میکردم!دیدم چقد شبیه یه طالبی سخنگو شده بودم!
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار خونه مامان بزگ بابا بزرگم بودم.سر ظهر بود.دوست پسر داییم اومده بود در خونه گرفته بودش به حرف نمی ذاشت بیاد واسه ناهار.بابابزرگم گفت برو به سپهر(پسر داییم) بگو بیاد ناهار حاضره شاید دوستش خجالت بکشه دیگه بره خونشون.منم نه گذاشتم نه برداشتم عین همین جمله رو داد زدم تو کوچه که سپهر پدر میگه ناهار حاضره شاید مرتضی خجالت بکشه دیگه بره O0 =))
بنده خدا دوست پسر داییم مونده بود چی بگه.از خجالت داشت آب می شد.پسر داییمم قرمز قزمز =))
 
Back
بالا