گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

اینو الان یادم اومد،گند من نیست ولی مال یه بنده خدای دیگس!! :-"
آقا ما عید که رفته بودیم خونه ی مامانبزرگ مامانم،بزرگ فامیلو... ;D
چون بزرگ فامیلن عید که میشه همه سرازیر میشن خونشون!
بعد ما همه مودبانه نشستیم بعد یه بچه 5-6 ساله( نمیدونم کی بود!)نشسته بود هیچی نمیخورد
مامانبزرگم:بفرما عزیزم ;;)
بچه هه:نه دیگه تموم شد!
- چی؟ :-? :-?
- پسته هاش!
ما همه :o :o بعد :)) :))
بعد بچه هه پاشد گفت آخه بابام گفته هر جا رفتی فقط پسته هاشو جدا کن بخور تا برا خونه های بقیه هم جا داشته باشی!
باباش از اونور با این حالت: :o :oبله؟؟من؟؟کی دخترم؟؟چرا چرتو پرت میگی؟؟
بعد ما دوباره :)) :))
باباهه: :-[ :-[
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

اینی که میگم نمیدونم چیه گنده یا... ;D
یبار مامیم منوبا آجیم تهنا گذاشت بعد خواهرم گفت 1دارم(البته چیزدیگه ای گفت) ;Dمنم پوشکشو باز کردم ببرمش دسشویی(آخه بچه داشت کمکم یاد میگرفت بی پوشک زندگی کنه) ;Dتا پوشکشو بازکردم 1و2و3و4 همگی باهم رو فرشمون سرازیر شدن :(حالا خواهرم گریه میکرد که کسی دعواش نکنه منم گریه میکردم مامانم منو دعوا نکنه. :((بعد یه فکری زد بسرم رفتم تشت آوردم شیلنگم آوردم فرشمونو تو خونمون با وسایلای روش شستم :> :>بعدشم خیلی تمیز روی فرش یه قالیچه تمیز دیگه انداختم که مثلا اینجا شسته شده نم داره نمیدونم چه فکری میکردم اون لحظه :-?? :-??
بعدش خواهرمو شستم خاستم آرومش کنم رفتم یه پاکت شیر با 3تا بسته بیسکویت مادر توش حل کردم به زور بخواهرم میدادم.خواهرم میخورد اینطوری میشد :-& :-&منم بهش میگفتم دسشویی کردی رو فرش نخوری مامان دعوات میکنه :> ;))خواهرم بیچاره تا تهشو خورد.ولی بعدش جاتون خالی مامانم اومد صحنرو دید اینطوری شد :( :(( :-sبعد کلی فرشو شست منو بغل کرد دلداریم داد بعد تا خواهرمو بغل کرد خواهرم رو فرشایی که مامانم شسته بود بالا آورد =))نمیدونم چرا؟ :-??ولی همش بیسکویت حل شده بود ;Dمامانم بیچاره دیگه اونشب کم مونده بود دق کنه.ولی بنظرم اصن تقصیرمن نبود ^#^ ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

دلم قرص بود مامانم رئيس بيمارستان بود روم زياد شد زدم دوبار شيشه بيمارستانو شيكوندم با دوستامون كه بخنديم نگهبانه كه اومد در بريم زديمو در رفتيم خدا رحم كرد تلفاتي نداد
تهران نبودا البته

يه جا هم بود پشته بيمارستانه رفتيم ديديم يه ابه زردي مياد از يه لوله بيرون اقا دست گرفتيم زيرش گلاب بروتون ادرار بود اصا يه وعضي
 
پاسخ : گندهای دوران کودکی

من وقتی کوچیک بودم از قیچی خیلی خوشم میومد
من با خواهرم در خانه تنها به سر می بردیم
اون که مث همیشه داش تلویزیون نگا می کرد
منم قیچی رو به ارومی از تو اتاق مامنم برداشتم
دیذم اگه که من برم تو اتاق خودم یا هر جای دیگه خواهر از قیچی با خبر میشه و اونو از دستم می گیره
واسه همین تو اتاق مامانم موندم ;D
گفتم حالا با قیچی جیکار کنم؟؟؟؟
رفتم و بیشتر لباسای مامانم رو پاره پوره کردم
بد با خودم گفتم حالا با اینا چی کار کنم تا مامانم نفهمه که چی کار کردم!!!
دیدم که در گوشه ی اتاق یک عدد چسب افتاده !!! :) :) :) :) منم رفتم و برش داشتم
همه اون تیکه هارو هم به هم چسبوندم ;D ;D و گذاشتمشون زیر وسایلی که روی پا تختی مامانم بود!!! :)
خلاصه... وقتی مامانم اوند من رفته بودم تو اتاق و خودمو به خواب زده بودم
ولی بعدش X_X X_X X_X
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یادمون میاد 3 4 سالمون بود

مامانمون سر کار بود

خواستیم کمکی به مامانمون بکنیم

گفتیم چی کار کنیم چی کار نکنیم

رفتیم چار پایه گذاشتیم زیر پامون

شروع کردیم به ظرف شستن

بشقاب اول رو ورداشتیم

یه عالمه کف زدیم بهش

تق!

از دستمون لیز خورد شکست

بشقاب 2 : تق!

لیوان 1: تق

بشقاب 3: نه نه ! اینو سالم شستیم گذاشتیم آب چکون

لیوان 2: تق

خلاصه همین طوری یه 10 تایی بشقاب از دستمون لیز خورد و شکست

مام راضی!

سرمون رو گرفتیم بالا رفتیم به مامانمون گفتیم

فقط نمیدونیم چی شد مامانمون زیاد خوشش نیومد...
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ماشالا هزار ماشالا بچه بودم قلدری بودم واسه خودم رفته بودیم شمال 3-4سالم بود با یه پسره همسن و سال خودم بود دعوام شد انداختمش رو زمین نشستم روش ازش سواری گرفتم X_X X_X ;D کلی هم ذوق میکردم...از همون بچگیم سواری دوست داشتم بنده ی خدا تا صبح حالش بد بود...
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

این مربوط به پسرعممه:
یه بار وقتی بچه بوده عموش براشون از کانادا کرم و شامپو و اینا میاره
اونم در اتاقو میبنده یکی از کرم ـارو باز میکنه همشو میماله به دیوارای اتاق!
بیچاره عمم اینجوری میشه: :o :o :o
 
گندای دوران کودکی

چن روز فک کردم یادم اومدD;
کوچول بودم ۵ ساله اینا;D
بعد اون موقع حباب درست میکردیم با آبکف و لوله خودکار;D
بعد مامانی درست کرد واسم منم ی عالمه حباب درست کردم شب شد
بعد اینو لیوان کفو گذاشتم رو کابینت و رفتم خوابیدم
بعدش نصفه شب تشنم شد;D
بلند شدم چشام بسته خواب بودم
رفتم همون لیوان کفو خوردم:-[
گلوم سوخت
جیغ و گریه)):
بابا و مامان و داداش بزرگم بیدار شدن
بابام گف ولش قورت داد دیگه;D
مامان گف نه نه دس کن تو حلقت بیاد بیرون
مسعود گف اره بذا من دس کنم تو حلقت
نصفه شبی دس میکردن تو حلقه ما
مام خیره اصن هوچ
بعدش خسته شدن گفتن ولش بخوابیم
بعد منم خوابیدم
صب دیگه انقد حالم بدشد که تا چن وق بیخیل حباب شدم
الان انقد بدم میاد حباب درس کنن
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

دوستان این اتفاق مال 7یا8 سالگی
یک روز تابستانی قراربود من مایه ماکارونی درست کنم برا ماکارونی
خوهر بنده عاشق پنیر پیتزا بود گفت یه ذره هم پنیر پیتزا بریز ما هم ریختیم
حدود ساعت 1 شد دیدیم مادر نیامد و ماهم خیلی گشنمونه نان هم در خانه نبود
یهو یک فکری به سرمون زد
رفتم یک مشت برنج اوردم ریختم تو مایه بعد گذاشتم عین دمی بپزه
در اخر هم روشو یک لایه پنیر پیتزا ریختم
اصلا یه چیزی بودااااااا :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ما یک لباس داشتیم.... بعد خیلی دوسش میداشتیم ;D
روش عکس یک توپ نصفه بود که بعد جای اون نصفه دیگش یک نوشته هایی بود :x
انقد ک همه جا با اون میرفتم بیبرون اگه نمیشد کلا نمیرفتم ;D
بعد اینو انقدره دوسش میداشتم میخواستم یک کاری کنم خوشگل تر شه ;D
گفتم چیکار کنم چیکار نکنم. دیدم ای دل غافل این چرا توپش نصفست؟ ;D
دیه شاد و خوشال رفتم گواش آوردم کاملش کردم... فقط دیه از اون به بعد خیلی دوسش نداشتم :-" ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بعـــله ;D
ما وقتی بچه بودیم ، شیطون بودیم
گوشی داییم رو برداشتم و زنگ زدم به دوست دخترش ، یه صدای زنونه در آوردم و گفتم مامانشم و پاتو از زندگی محمد بکش بیرون ;D
بعدش یکم با هم دعوا کردیم ، اون قطع و من بلد نبودم قطع کنم ;D ، به خاطر همین داییم فهمید و زنگ زد و کلّی پاچه خواری ولی هیچ به هیچی
پ.ن : اسم انگلیسی بود و من بلد بودم بخونم ;)
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از Sobhαn :
بعـــله ;D
ما وقتی بچه بودیم ، شیطون بودیم
گوشی داییم رو برداشتم و زنگ زدم به دوست دخترش ، یه صدای زنونه در آوردم و گفتم مامانشم و پاتو از زندگی محمد بکش بیرون ;D
بعدش یکم با هم دعوا کردیم ، اون قطع و من بلد نبودم قطع کنم ;D ، به خاطر همین داییم فهمید و زنگ زد و کلّی پاچه خواری ولی هیچ به هیچی
پ.ن : اسم انگلیسی بود و من بلد بودم بخونم ;)
وقتی بچه بودم دختر خالمو از روی بلوک ها هل دادم و دستش شکست ;D
کلا بچه شیطونی بودم
کتاب دفترای خواهرمو پاره کردم توشون نقاشی کشیدم نمیذاشتم درس بخونن ;D
دیگه یادم نیس
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یادمه بچه بودم...


رفته بودیم مهمونی ;D


مامانم یه دایی داره خیلی جدیه و اینا ;))


کچل هم هس


ما هم رفتیم بغلش نشستیم به نیگا به کلش انداختیم... یه خورده دس زدیم بش و برسیش کردیمو اینا :-"



بعد دیگه به نتیجه ای نرسیدیم.


ازش پرسیدم: تو جرا کله ات مو نداره؟؟؟ ;D :-?


مثکه خیلی حساس بود کچلیشو به روش نیاره کسی ;D


8-}


فقط نیگام کرد ;D O0
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار داشتم میرفتم برای خودم از سوپری محل بستنی و از این جور چیزا بگیرم. /m\به طبقه اول که رسیدم(آخه خونه ما آپارتمانیه) زن همسایمون بهم گفت:سلام میشه این نزری رو بدین به کارگرای ساختمون کناری [-o< منم گفتمباشه و بدو بدو رفتم سمت کارگرها.تارسیدم 3.4 تا سرفه پر ملات کردم رو نزریه و کلی شم ریختم =)) ;D نزری شده بود تف خالی :)) ;D
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بچه بودم خیل علاقه داشتم زنگ بزنم اینور اونور حرف بزنم...یادمه وقتی کسی نبود بهش زنگ بزنم تلفنو الکی ورمیداشتم خیلی طبیعی صحبت میکردم...حال و احوال و تعریف خاطره مامانم میومد کف میکرد:مهرنااااااااااااز؟تو به کی زنگ زدی داری حرف میزنی؟ :oبعد کلی سلام برسون و اینا میگفتم میگفتم مامان بیا با تو کار داره ....مامانم تلفنو میگرفت میدید بوق آزاد میزنه اینجوری میشد :-w
بعد تازه بازم الکی تلفنو برمیداشتم یه عالمه صحبت میکردم...مامان بیچاره رو از تو آشپزخونه داره غذاش میسوزه صداش میکردم ...مامااااااان بدو بیا بابا باهات کار واجب داره ...هی میگفت بگو بعدا" زنگ بزنه میگفتم نه بدو بیا بعد میومد میدید داره بوق آزاد میزنه دوباره اینجوری میشد :-w :-L
یه بار زنگ زدم 110 جای شما خالی یه آقاهه ورداشته بود ...انقدم مهربون بود برادر پلیسمون :-"کلی باهاش گرم گرفته بودم داشتم باهاش دوست میشدم دیگه!بعد مامانم اومدم بیرون....مهرنااااااااز خاک به سرم باز با کی داری حرف میزنی؟بعد دیگه به زور گوشیو ازم گرفته بود طرف گفته بود حالا خوبه زنگ زده به 110 زنگ نزده خونه مردم مزاحمت ایجاد کنه (ژانر مردم دوست) :-"
8-^
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

۳ یا ۴ سالم بود و با مادر رفته بودیم دکتر. مادر داشت با منشی حرف می‌زد و خب منم طبعا حوصلم سر رفت. رفتم زیر میز و یهو از بین پاهای منشی محترمه اومدم بالا! چنان جیغی کشید این بنده‌ی خدا که ملت طبقه بالا و پاییین اومدن ببینن چه خبره!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ی گند زدم جالبه براتون میگم
بچه بودم حدودای 6 سال
از این چسب قطره ای ها هستش چند تا دونه تو کمد بابام بود
بعدش منم دیده بودم که محکم میچسبه
یه روز بابام دعوام کرد واسه یه قضیه که یادم نیست چی بود
منم بچه و جوگیر
خواستم انتقام بگیرم
ظهر که خواب بود رفتم و چسب رو ریختم روی پاهاش خب دو تا پاهاش هم رو هم بود بخاطر همین چسبید به هم
یه دونه کامل خالی کردم
بعدش هم که دیگه همه مطمئنا که کار من بوده
تا چند روز همه دعوام کردن :)) :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

اقا ما تو کوچمون یه دختره بودم بقیه پسر بودن
جاتون خالی همشون هوامو داشتن منم
هی خودمو براشون چس میکردم
به اون میگفتم این منو اذیت میکنه اونم میرفت دعوا
که چرا اذییتش کردی منم یه حالی میکردم :))

اول بودم داشتم با خواهرم پیک حل میکردم
خواهرم گفت یه ذره تمیز تر بنویس چلخته
منم غیضم گرفت مدادم رو تو دستش فرو کردم
هنوز جاش هست :))
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

6 سالم بود که رفتیم خونه ی مامان بزرگم یه کبوتر داشتن من اینقد جیغ و داد کردم تا بالاخره با خودم آوردمش خونه! صبح با بچه ها داشتیم تو کوچه بازی میکردیم منم یه نخ بسته بودم گردن کبوتره و مثه سگ همه جا میبردمش و کلی به بچه ها فخر میفروختم ;D ;D ;D بعد یه هو دستشوییم گرفت کبوتره رو بردم یه گوشه بهش گفتم"عزیزم من دارم میرم یه جا کار دارم جایی نری تا مامان برگرده ها! همینجا بشین تا من بیام!" وقتی برگشتم خبری ازش نبود ;D ;D ;D منم به مامان بابا گفتم"من که بهش گفتم جایی نره اون خره به من چه :-" :-" :-" :-""
--------------------------------------------------------------------------
6 سالم که بود دستم شکست به خاطر همین تو گچ بود اون موقع من تو کوچه با پسرا بازی میکردم یکی از پسرایه هم سن خودم داشت برا من قلدری میکرد منم جوابشو دادم و دعوامون شد منم اون دستم که تو گچ بود رو بردم بالا و زدم تو سرش... ;D ;D ;D گچ دستم شکست.... :)) اونم با گریه رفت خونشون منم رفتم خونه! مامانم منو که دید گفت الهه گچ دستت کو؟ :o :o :o منم اینجوری :-?? :-?? :-?? دیگه مامانم کلی دعوام کرد که بگم چیکارش کردم منم گفتم"شکستمش تو سر سلطان علی!!!!!! مامانم اینجوری :o :-w منم اینجوری :-/ :-/ :-/
 
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بقله دستشویی مامانیم یه حوض کوچیک بود
منم رفته بودم دستشویی میخواستم
دستمو با ریکا بشورم تو حوضم پر از
ماهی بود منم دستمو تو حوض شستم
حوض پر از کف شده بود بعد از 5دقیقه همه
ماهی ها مردن :))
 
Back
بالا