پاسخ : گند های دوران كودكی
مجددا اين يكي هم گند نيس اما باحاله و اين دفعه به ضرر بقيه B-)
وضعيت سرويسا دبستان رو كه ميدونين؟ ماشاا...فكر ميكنن بچه ها كيسه ان همرو رو هم سوار ميكنن ميبرن مدرسه خالي ميكنن دوباره برگشت پرش ميكنن ميبرن خونه هاشون. :-\ :-\
حالا در اين وضعيت سال اول دبستان كه بودم زنگ خونه خورده بود و من اومدم كيفم روگذاشتم صندوق عقب و اومدم بشينم. كلاس بالايي ها نشسته بودن گفتم بريد كنار منم ميخوام بشينم.
هر چي گفتم هيچكس كنار نرفت.منم گفتم: اگه نريد كنار پياده ميرم خونه ها...
گفتن : برو
-ميرما
- خب برو
- باشه.
(اون موقع من نفر دوم پياده ميشدم و درنتيجه از راه هايي كه سرويسه ميرفت ميدونستم چه جوري برم خونه دلمم ميخواست يه بار امتحان كنم
)
رفتم كيفمو برداشتم يه كم راهم رفتم كه بدونن دارم ميرم بلكه بذارن سوار شم. رفتم و دوباره برگشتم و ديدم بله...گويا يه ذره هم ككشون نگزيده كه مثلا الان اين بچس و تنهايي داره ميره خطرناكه
.
ديدم بخوام برگردم ضايعس و ضايع ميشيم و هم چنين به شدت دلم ميخواس اينا تنبيهشن و ميدونستم فقط راننده سرويسم ميتونه اينكارو بكنه.هيچي ديگه ديدم راهو كه بلدم كيفمم كه دستمه پس بريم ديه...
و خيلي شيك راه افتادم سمت خونمون...حالا سرويسه كه از تو خيابون نميرفت كه.از توي كوچه ميرفت (برا اينكه نفر قبل منو پياده كنه)و بعد از همون كوچه هام ميرفت سمت خونه ما.
حالا فكر كنين ساعت از 12ظهر گذشته و يه بچه 7ساله داره تو كوچه ها خلوت تنهايي واسه خودش ميره....
(فكرشو ميكنم معجزس كه من الان دارم اينارو مينويسم)
ديه..خوش وخرم رفتيم رسيديم خونمون و همزمان سرويسم هم اومد سر كوچه وايساد...
منم رفتم خونه زنگو زدم و رفتم بالا...
و فرداي ان روز دوستان ارجمند سال بالايي به شدت پذيراي ما گرديده ديگر كسي جرئت ننمود به ما اجازه ي سوارشدن ندهد....