گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند های دوران كودكی

من با داداشم دعوام شد، روی موهاش چسب ریختم. موهاش کاملا بهم چسبید.
اما بعدش یه ساعت داشتم با شونه چسب ها رو می کندم.
هر وقت هم که با داداشم دعوام می شد، اسباب بازی هاشو می شکستم، مخفی می کردم.
یا شب امتحانش کتاباشو قایم می کردم.
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من داداشم وقتی بچه بود موقع ختنه پرستار پاشو گرفته بود
بعد داداشم خیلی غیر ارادی پرستار رو خیس کرد ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار بچه بودم مامانم از سرکار برمیگرده.هرچی میگرده دنبالم میبینه نیستم بعده یه ساعت جست وجو بالاخره تو یخچال در حال خوردن یه شیشه شربت چرک خشک کن می یابتم.!!!!!!!!!!!
.
.
.
یه بارهم منو میبرن دکتر هرکاری میکنن دهنمو وا نمیکنم دکتر معاینه ام کنه وقتی بالاخره وا میکنم یهو یه سوسک گنده از دهانم میاد بیرون.....
.
.
.
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار مامانم داشت جای داداشم رو که دستشویی بزرگ کرده بود عوض میکرد
تلفن زنگ زد مامانم رفت تلفن جواب بده تا برگرده داداشم یه ذره از دستشویی
رو نوش جان کرد
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بچه هامون خیلی درس خون بود دوستم داشت امتحانشو تصیح میکرد ورداشت بعضی چیزاشو غلط کرد :))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه داداش دارم از کارای بچه گیش می تونم کتاب بنویسم
یکی از موضوع هایی که خیلی ازش خاطره هست این بود که این شبا تو خواب میرفت دستشویی بدون اینکه بیدار شه
یه شب که تو پذیرایی خوابیده بودیم از اونجایی که مسیر رو از تو اتاق حفظ بود داشت میرفت از پنجره بپره پایین که فامیلمون گرفتتش
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

دو سالم بوده بعد يه روز بابام داشته تلويزيون نگاه ميكرده من سر و صدا ميكردم :-" بعد دعوام ميكنه :-" مامانمم خونه نبوده!

يه پلاستيك برميدارم لباسامو ميذارمو توش بعد ميرم از خونه بيرون :)) ميرم خونه همسايمون :))

بعد مامانم مياد خونه ميبينه من نيستم =)) ميگه كو مهرگل؟ =))

بعد ديگه مياد دنبالم ميبرتم :-"

بچه كه بودم يه جفت از اين كفشا كه جيغ جيغ ميكرده داشتم بعد وقتي راه ميرفتم بر ميگشتم دور خودم ميچرخيدم اينور اونورو نگاه ميكردم دنبال صداش ميگشتم =))

يه بارم موكن بر ميدارم كه زير ابرومو تميز كنم :-" گند ميزنم بهش :-" بعدم رژ لب و اينا :-" ميرم ميگم مامان خوشگل شدم؟ ;;) ;;)
قيافه مامانم اون لحظه =))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه که بودم یه بار با پیچ گوشتی باند های عقب ماشین رو سوراخ کرده بودم
بابام هم اون موقع رو ماشینش و ضبطش خیلی حساس بود
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار چهارم بودم جلوی جلو نشسته بودم دل و روده ی یه خودکارو ریختم بیرون معلم شوتم کرد بیرون! (قافیه رو حالیش!) 8-^
 
پاسخ: گندهای دوران کودکی

ی پسر دائی دارم هم سنه منه هم بازی منم بوده از بچگی بد ما ۴ساله بودیم نویدو ختنه کردن
بد ما کمپوت اینا خریدیم رفتیم خونه دائیم
بد من اصن در جریان نبودم نوید چی شده و اینا
رفتیم تو رو بوسی اینا دیدم نوید میگه آی آی من درد میکنه فلان جام کمپوتمم بدید و فلان
من دیدم وای دامن چین چینیه من پاشه
بدو بدو رفتم میگم نوید درش بیار ماله منه :عصبانی
خانواده مارو جدا کردن
من: مااامااان دامنم =((
نوید: بااابااا دردم گرفت :-"
آخرش مامانم به زور و ضرب توضیح داد من فهمیدم چرا دامن پاشه:-"
:دی



آخرین گنده ۹۰
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه بودیم و جاهل :x
مامانم خواب بود...خو ساعت 4 نصفه شب بود :-"...بعد من بیدار و اینا...
بعد نمیدونم چرا ولی فکر میکردم"اگه یه شب به مامانم شب به خیر نگم نمیشه برم بخوابم ;D"
خلاصه رفتم ساعت 4 نصفه شب مامانم رو بیدار کردم بش گفتم"مامان جون شب به خیر"...
مامانم :|
من: :>(بالاخره میتونم بخوابم =)))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه سری داشتم با کبریت و فندک و اینا بازی می کردم که یهو یکیش افتاد رو فرش اتیش گرفت :-ss
یه ذره نگاش کردم بعد دویدم سمت اتاق مامانم خواب بود بیدارش کردم اومد خاموشش کرد X_X
ولی به اندازه یه کاسه استیل سوخت ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

اینی که میگم به نقل از مامان بابام و تقریبا تمامی اعضای فامیله ;D ولی خودم هیچیشو یادم نیست...

ظاهرا یه بار وقتی 3-4 سالم بوده بابام یه شونه تخم مرغ می خره میذاره رو جاکفشی و میره بعد من میرم کشفش می کنم و یه تخم مرغ برمی دارم و از قضا به طور کاملا اتفاقی( :-") از دستم میفتد و پخش زمین میشه...
منم از این حرکت خودم حال می کنم و همین جور هی یکی یکی تخم مرغ ها رو میزنم رو هم میشکنه هی می خندم :))

بعد از اینکه یه شونه تخم مرغو نابود کردم یهو به خودم اومدم و گفتم (با لحن کشدار) : زهراااااا چی کار کردیییییییییییییییییییی!!! =))

مامان بابام وقتی صدای منو شنیدن و امدن منو اون شکلی دیدن، این شکلی شدن :o X_X :o
که البته بعد از چند ثانیه به این حالت تغییر پیدا کردن X-( X-( X-(
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

رفته بودیم رستوران همه جاش شیشه بود بعد یه سالنش با شیشه از اون سالن جدا میشد من زدم شیشه رو شکوندم ;)
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من با مامانم میرفتم باشگاه بعد یروز زدم دسته ی تردمیله رو در آوردم ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من دبستان که بودم ؛ همه دوستام چیزای خوشمزه میوردن مدرسه ؛ مامان من واسم میوه میذاشت :-L
بعد نمیخوردم دعوام نمی کرد ؛ اما به طور ناخودآگاه می ترسیدم پس بدم بهش ؛ بگم نخوردم!
بعد اینا رو نگه داشته بودم تو یه پلاستیکی ؛ که ببرم بندازم دور !
بعد اینا مونده بود تا عید موقع خونه تکونی!
یهو دیدیم یه چیز مشروب مانندی روان شده :)) X_X
العان معنای واژه ی " گند " رو فهمیدین ؟ ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

taghriban 6 .4 salam bood yeki az tafrihatam bazi kardan ba peygham gire telepon bood
mishestam sedaye khodam o zabt mikarda, mishestam goosh mikardam o bad koli hal mikardam
ye bar ye sher khonadam oonam hamasho na faghat in ye tikash<<salam olaghe aziz halet che toreeeeeeee....eeeee..ee....>>mamanam ham yadesh rafte bood telefon o chek kone
bi khabar base eyd raftim mosaferat familamon o dost o ashna hamon mizangidan khone va az sedaye zibaye man lezat mibordan.
pesar khalam base estekhdami to ye sherkat shomare ye khone ye ma ro dade bood.oona ham zang zade boodan khone ta behesh began bere oonja o az in harfa.vali be lotfe man oon aghaei ke zang zade bood kheyli behesh bar khorde bood o pesar khalam kar peyda nakard ke nakard ta hamin alan ;D
az oon be bad pesar khale ham behem migan olaghe aziz ;D :-w 8-} :-" :-s :| ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من بچه بودم رو پستونکم حساس بودم بعد رفتیم با یکی از اشناهامون مسافرت پستونک پسرشون شبیه
مال من بود بعد من هی میگفتم مال منه اون میگفت نه مال منه ~X(
بعد من گرفتم زدمش زیاد ;D
مامانش به این حالت بود :-L
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

آقا من 3تا4سالم ک بودش از این ماشینای اسباب بازی آهنی(از اون خوووباش)داشتم
بعد ی روز رییس بابام با پسرش اومده بودن خونه ی ما(پسرشم هم سن و سال من بودش)
بعد ما با هم مشغول بازی شدیم و بابام اینا هم مشفول کارای خودشون
بعد این پسره رفته بود اندر کف این ماشینای من و هی میگفت بده بم(منم بچه :-")نمیدادم بش
خلاصه ب زور اومد و ازم گرفتش و منم نامردی نکردم و کله ی پسره رو کردم زیر مبل ;D =)) =)) =))
(همه ی اینا ر بابم برام تعریف کرده)
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یادش بخیر 5 سالم بود. یادمه اون موقع ها همیشه تو خونه تنها می موندم |آخه داداش و خواهر بزرگم دانشگاهی بودند و داداش وسطیم هم راهنمایی بود و مامان بابام هم جفتشون معلم بودن . بعد یه روز داشتم تلویزیون می دیدم این برنامه صبحگاهی ها هست داشت کار شالیکارا رو نشون میداد و بعد هم برنجی که برداشت می کنن رو نشون داد و خلاصه مجری کلی از این شالیکارا تقدیر و که خیلی کار میکنن و اینا که یه دفعه حس مفید بودن من برای جامعه گل کرد! رفتم تو آشپزخونه و کیسه ی برنجو برداشتم اومدم تو پذیرایی!!! کیسه رو همینجوری میکشیدمو یه مشت یه مشت برنج ور میداشتم مثه شالیکارا میریختم رو زمین!!! چشتون روز بد نبینه کل خونه رو قشنگ برنج کاری کردم!(یعنی کامل یه لایه ی سفید رو فرش بود!) بعد مامانم اومد خونه منم با کمال خنگی و پررویی رفتم بهش گفتم یعنی اینا رشد میکنه مامان؟!!! مامانمو میگی خسته و کوفته فقط نشست رو مبل و نمی دونست بخنده یا گریه کنه!!
 
Back
بالا