گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه كه بودم مامانم مدير بود،بچه هارو كه ميبرد اردو،منم باخودش ميبرد،
بچه ها ميخواستن از زبون من حرف بكشن تو اردو ها منو تخليه اطلاعات ميكردن، مامانمم هميشه حرص ميخورد،خلاصه يه بار رفتيم اردو ولي برگشتني(توي اتوبوس) داشتيم از كنار خونمون رد ميشديم،منم بلندگفتم: =)) ;D :))مامان خونمون ،خونمون،مامي،بريم پيشه بابا
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

این اصلا گند نبود الانم که بهش فک میکنم ته دلم خوشم میاد بازم ! فک کنم پنجم دبستان بودم بعد خواهربزرگم شیش سال از من بزرگتره . تو دعواها من همیشه کتک میخوردم حرصمم درمیومد ولی کاری نمیتونستم بکنم ! آقا ما رفتیم لای یکی از کتاباش چسب ریخیتیم بدجور چسبید ! شب امتحان داشت زار میزد منم میگفتم از اول کتابت همین شکلی بوده !!!! :(( :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من 4ـ5 سالم بود همه خونه مامان بزرگم جمع شده بودیم تابستون بود روی تراس بودیم داشتم با پسر خالم بازی میکردم

پسر خالمم با اعتماد به نفس بالا گفت من میتونم از اینجا بپرم وسط حیاط هی من میگفتم بپر اونم نمیپرید

منم که عصبانی شدم با تمام زورم پرتش کردم پایین ده متر اونور تر افتاد بدبخت نمیدونست چی کار کنه /m\ /m\ /m\ /m\ =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یک روز عمه ی بابا بزرگم بهم گفت ان شا الله من زنده باشم عروس شدنتو ببینم (اون موقع 6 سالم بود)بعد منم بهش گفتم مگه میخوای عمر نوح بکنی ؟ :oهنوز که هنوز هر وقت بهم میگه خجالت میکشم :-[
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یکی دیگه یادم اومد

ما رفته بودیم مشهد خونه مادرجونم خالمم دو تا کبوتر خریده بودمن با پسر خالم (قبلی نه یکی دیگه) اومدیم شلنگو وصل کردیم به شیر اب

آبم تا اخر باز کردیم بعدم افتادیم به جون این کبوترا 3ـ4 ساعت درگیر بودیم تا فکر کنم یکیشون مرد

خالمو باید میدیدین من که خیلی پشیمون بودم حسابی هم گریه میکردم ولی پسر خالم انگار نه انگار
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

دوساله بودم...کاش میشد به اون روزا برگشت :-<
نمیدونم این اتوبوسا رو یادتونه که وسط دو تیکش یه تیکه هایی از جنس لاستیک بود به رنگ سیاه...یعنی تمام بدنش فلز نبود...یه تیکه هاییش خیلی سست به نظر میومد...
بعد من که سوار شدم با تکرار مدام این جمله:این کمرش شکسته...منو پیاده کنین و جیغ کشیدن مدام آبروی پدر مادرمو هی داشتم میبردم دیگه [-( (:|
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

تازه رفته بودم پیش دبستانی چون نزدیک خونه مون بود خودم برمیگشتم.
یه کیف قرمز داشتم ;)) یه بار وقتی برگشتم خونه واسه اینکه قدم به زنگ برسه کیفمو گذاشتم زمین خودمو آویزون کردم به در
بعد که در رو باز کردن برام رفتم تو و اصلا یادم نمونده بود که کیفم پشت در مونده.بعد یک ساعت تصمیم گرفتم رنگ آمیزی کنم(ژانر خرخون)
کیفم پیدا نمیشد....تا جایی که در توان داشتم گریه کردم و پدر و خواهر های محترم رو وادار به پیدا کردنش.یه کم بعد مامانم از سر کار برگشت و کیفم رو آورد
انگار تمام دنیا رو بهم داده بودن...چه قدر تغییر کردم :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

کلاس اول که بودم توی املای آخر سال که قبل امتحان ترم بهم گفته بودند مثلا به عنوان یادگاری(چه یادگاری مزخرفی)به جای امیرکبیر نوشته بودم امیر کویر
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

چیزی کمتر از ۱سال داشتم آره باو...
تازه یاد گرفته بودم ۴دست و پا برم اینا...
بعد خانوادگی میریم مسافرت زیاد بودیم خلاصه صاحب خونه یه سفره مفصل پهن میکنه منم ۴ دست و پا میرم رو سفره از قضا پوشک و.. هم نداشتیم سفره رو داشتن میچیدن جیش میکنم روش بااقتدار فراوان..
خلاصه سفره رو جمع میکنن یکی دیگه پهن میکنن از قضا بازم بنده حقیر عزم سفره جدید میکنم اینبار خانواده ممانعت میکنن اما با تلاش های فراوان صاحب خونه مبنی بر اینکه بچه کارشو کرده دیگه دیگه کاری نمیکنه بزارین راحت باشه و... باز میرم وسط سفره اینبار با دستشویی۲ کلا بسیار همه رو بهت زده میکنم:دال..
(نکته:شلوار پوشیده بودم زیاد پس نداده بود رو سفره ولی بازم سفره بود
نکته۲:نذارین بچه کوچولو ها برم تو سفره
نکته۳: مای بیبیم چیز خوبیه.)
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من بچه بودم بعد نزدیک عید بوده و مامان بابام از صبح یه روزی جون کنده بودن تا شب خونرو تمیز کرده بودن،فرشارو شسته بودن و اینا... 8-^

بعد شب بوده من خواب بودم بابام رفته مامانمو برسونه جایی بعد دیگه گفتن زود میایم دیگه!منا که خوابه!

اینا رفته بودن من از خواب پا شده بودم :-"بعد وضیت قرمز و اینا بودم :-"بعد بچه بودم میترسیدم تنها تو خونه وایسم استرسم گرفته بودم هی وضیت قرمز تر و اینا :-"

گریه هم میکردم

بعد دیگه کار از کار که میگذره هیچی منم هی تو خونه حرکت کردم و همه ی فرشارو بر باد داده بودم X_X :-"

اصن بابام که اومد خونه دید همه چی نابود شده و تمام زحمتاش از صبح از بین رفته و اینا... :-<

بعد تازه برام بستنی هم گرفته بود :-<

با همون وضیت وایسادیم بستنی میخوردیم منم هنوز اشکام میومد :-" 8-^بابام میگه دلم برات سوخت ;D

بعدش دیگه فرداش کل فرشارو دوباره شستن :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

آقا من یه چیزی میگم تو رو خدا به کسی نگین من اینو گفتم :-[...
بچه که بودم بابام من رو بغل کرد و گذاشت رو شونه اش...بعد منم که بچه دیگه...اختیار ورودی و خروجی های بدنم رو نداشتم خو :-[
بعد دیگه...خو از یه بچه چه انتظاری دارین؟ :-w...خلا3 دیگه بابام هیچ وقت تو بچگیم بغلم نکرد گویا تا وقتی که اختیار خروجی ها دست خودم اومد ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من تو بچگيام عاشقه خاك بازي بودم!! :))
ولي بابام اصن بااين موضوع كنارنمي يومد!!با همكاري مامانم يه كم خاك از خونه خالم اووردم. >)
رفتم تو اشپزخونه كه باباجون نبينه!!ولي ازبخت بد يه خورده خاكه ريخت رو زمين!! ~X(
منم ازترس اينكه باباجون ازكوره در برن گريه كنون رفتم پيش مامانم!! :-ss
بعدش مامانم يه جوري ماس ماليش كرد...! ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه که بودم اومدم با یه گیره موهای جلوی صورتمو ببندم بالا ولی چون خیلی مو داشتم! اینا یه کم که می گذشت می ریختن تو صورتم یه چند بار گیره هه رو بستم دیگه اعصابم خورد شد رفتم بالا اون قسمت موهام که تو گیره بود رو از ته قیچی کردم ریختمشون رو حیاط!!!!! ;D ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه دوستی داریم که دو تا بچه دارن(الان بزرگن!)
اینا بچه که بودن می خواستن به مامانشون کمک کنن تلویزیونو تمیز کنن میان آب می گیرن روش ;D تلویزیونم می سوزه ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من 7-8 سالم بود خونه مادر بزرگم بودیم ، بعد از ظهر بود همه خواب بودن. پسر خالم رفته بود حموم ;D گویا آب قطع شده بود، داد زد که فاطمه به یکی بگو بهم آب بده آب قط شده.
منم گفتم بده بقیه رو بیدار کنم که ;;) خودم خیلی شیک یه پارچ آبِ یخ از تو یخچال دادم بهش ;;) بعد از دودقه صدای جیغش اومد ;D بد بخت یخ زده بود :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

امده بودیم تهران خونه عمم8 تا بجه بودیم بزرگمون فکر کنم چاروم بود کوچیکممنم امادگی
تو کوچه داشتیم بازی میکردیم پسر عمم گفت بیاین بریم پارک ماهام دنبالش رفتیم کلی وقت تو راه بودیم چندتا بچه جقله
خانوادم جریان نداشتن 5تا ماشین داشتن دنباله ماها میگشتن تا ماهارو پیدا کردن انقده دعوامون کردن
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

آقا من بچه بودم خیلی قیچی دوس داشتم. بعد یه بار خودمو تو کمد قایم کردم شروع کردم موهامو کوتا کردن. یه مدت بعد مامانم اومد خونه، حالا خانوادگی دارن دنبال من میگردن. من از ترس از کمد بیرون نمیام. دیگه اومدن پیدامون کردنو منم پشیمانی، ترس، اصن یه وعضی. میخواستن موهامو از ته بزنن که درس شه :-s ولی خدارو شکر همچین کاری نکردن
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من 1-2 سالم بود نزديكای عيد برام ماهی قرمز خريده بودن بعد اين ماهيا خراب كاری كرده بودن منم می خواستم تميزشون كنم اومدم پودر لباس شويی رو برداشتم خالی كردم تو تنگ ماهی كه مثلا تميز شه ماهی های بدبخت رنگشون سفيد شده بود.بيچاره ها چه بد مردن #:-S
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

اقا من سه سالم بود...
بعد هر شب مامانم ميگفت برو دستشويي بيا مسواك بزنيم بريم بخوابيم :)
بعد من همش از خودم ميپرسيدم چرا من قبل مسواك زدن بايد برم دستشويي؟ :-?
هيچي ديه يه شب مامانم گفت برو دستشويي گفتم *** ندارم...
هيچي ديه...چند دقيقه بعدش مامانم داشت چهار پايه[nb](خو انتظار ندارين بچه 3 ساله به سينك دستشويي برسه كه؟! ;;))[/nb] رو مي شست....و من به حكمت دستشويي قبل از مسواك پي بردم... :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

این گندکاری نیست خاطرست
بچه که بودم با خواهرم میرفتیم تو حیاط با سیخایی که داشتیم با گل کباب درست میکردیم ;D

یه دفعه چرخ پسر همسایمونو برداشتم زدم به دیوار چنان داغونش کردم که باباش امد لبه در خونمون :-"
 
Back
بالا