گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه بودم خونه داییم کلی ساز بود بعد با گیتار ور میرفتم دوس داشتم مثه داییم که کوک میکنه گیتارو پیچ هارو بپیچونم؛پیچوندم برگردوندم سرجاش;D
بعد داییم میخواست بزنه میگفت چرا کوک نیس؟!;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

حدود یه سالم بوده مامانم نو مسی بره حمام کارمون که تموم میشه مامانم منو میذاره تو رخکن و خودش بر میگرده تو حمام
منم هم در حمام رو روی مامانم می بندم ;Dهم در رخکن رو رو خودم بعد هم شروع می کنم به گریه کردن :(( :((
یک ساعت هر دومون اون تو موندیم تا بلاخره بابام از راه رسیده [-o<
=))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

تقریبا کلاس پنجم ابتدایی بودم و تقس :>
هر وقت داداشم پاشو از خونه بیرون می ذاش من میرفتم تو فایلاش و آهنگای جدیدشو واسه خودم کپی می گرفتم...
یه روز داشتم باذوق و شوق آهنگ جدیده ی انریکه رو گوش می دادم... کلا رفته بودم توحس O0
یه هو دیدم دادشم پشت سرم با اخم وایساده به زور داره جلو خندشو میگیره :-L :-s [-o<
منم مسه آدمای مظلوم گفتم: ا... سلام...کی اومدی؟؟؟؟؟ =((
اونم گفت: :-$ :-[ ^-^ [-( :-w
منم جیم زدم پشت مامانم قایم شدم
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

وقتي 4 ساله بودم پرستارم يه روز ميخواست منو ببره حموم, منو برد تو حموم ميخواست موهامو بشوره كه تلفن زنگ زد. بهم گفت وايسا الان ميام بعدشم در حموم رو قفل كرد رفت!من صبر كردم,صبر كردم نيومد.هرچي صداش كردم,داد زدم,گريه كردم جواب نداد.خيلي ترسيده بودم,يه لگن بزرگ داشتم كه پرش ميكردن تا من توش آب بازي كنم,اونو گذاشتم كنار پنجره حموم رفتم روش با سنگ پا شيشه رو شكستم(لباس هم نداشتم)تمام دستام خوني شده بود.رفتم تو خونه ديدم هنوز داره با تلفن صحبت ميكنه منو كه ديد زد تو سرش تلفن رو قطع كرد. بام دعوا هم كرد كه چرا اينكارو كردي!?
حموم كه پر خرده شيشه بود,منو برد تو حياط خون ها رو شست از ترس مامان بابام لباس آستين بلند هم تنم كرد كه زخمام ديده نشه.ظهر كه مامانم اومد زود همه ماجرا رو واسش تعريف كردم اونم با پرستارم دعوا كرد فرداش هم اخراجش كردن
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من وقتي ٥سالم بود باداييم رفتم بيرون بعد افتادم به خاطر اينكه مامانم ندونه كلي تنقلات برام خريد منم هنوز از در نيومده بودم تو كه به مامانم گفتم افتادم :) :)
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

فضولی بلد نبودم :-"
بعد گند زدم ب آبرو خونواده :-"
تازه 4دست و پا راه میرفتم بعد ما مستاجر داشتیم قبلنا بعد فک کن :-"
دانشجو پزشکی بودن :-"
من فک کنم با خودم گفتم لیلا یکیشونو میتونی انتخاب کنی ;-"
بعد از راه پنجره داشتم فضولی میکردم :-" یهو پرت شدم تو آشپزخونشون :-"
فک کنX_X چ گندی زدم :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار رفته بودم سر کیف مامانم و تمامم پولاشو ریز ریز کردم ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

شاید بارز ترین نمونه ی گند زدن من این بود که:
یه روز توی مسافرت ، بابام بهم گفت برو از صندوق عقب ماشین یه چیزی بیار که
من رفتم ولی سوئیچ رو توی صندوق عقب گذاشتم و چون در ها همه قفل بودن هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم .
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار به پسرخالم ک ازم کوچیک تره یواشکی یه بسته کااااامل خمیر دندون دادم خورد...! =)) =))
اخرشم خالم فمید کلی دعوام کرد! :-<
;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

پدربزرگم که فوت کرده بود وقتی من و علی و فاطمه (هم سنیم) فهمیدیم بمون گفتن به رضا (3سال کوچیکتره) نگید بعد من میخواستم خودم زودتر قبل از اونا بش بگم بعد رضارو یواشکی بردم تو اتاقو بش گفتم بعد دیدم بره بگه ضایس دعوام میکنن بش گفتم شوخی کردم و اونم باور کرد :دی
بعد عصر گفتن بش بگیم دیه بعد تا فاطیما بش گف برگش بم گفت ای دروغگو چرا گفتی شوخی کردم و اینا بعد کلی ضایع شدم X_X
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

این گند مربوط به من نیست ولی جالبه.
6 ساله که بودم مامانم بدجوری تصادف کرد یعنی ماشینش کامل رفته بود زیر یه مینی بوس و اگه چند لحظه دیرتر از زیر لاشه های ماشین درش میاوردن من خدای نکرده یتیم شده بودم :(
وقتی که خبر تصادف مامانمو دادن هیچ کی به من چیزی نگفت، منو بردن خونه عمه ام بعد بابا، عمه،مامان جونم و شوهر عمه ام رفتن بیرون.من هاج و واج مونده بودم که چه خبره از دختر عمه بزرگم که اون موقع 12 ساله بود پرسیدم گفت:چیزی نشده یکی از فامیل های دور حالش خوب نیست رفتن دیدن اون. دختر عمه ام که 5 ساله بود گفت:نه خیر!دروغ میگه!مامانت تصادف کرده حالش هم خیلی بده!
در اون لحظه دختر عمه بزرگه میخواست دختر عمه کوچیکه رو خفه کنه کلی باهاش دعوا کرد که مگه بهت نگفتیم که بهش نگو مامانش تصادف کرده!
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه که بودم 6-7 ساله عادت نداشتم قبل از خواب برم دستشویی بعد نصف شب بلند میشدم میرفتم دستشویی...یه شب من فیلم وحشتناک دیده بودم آخه مامانم نبود بعد بابام و داداشم فیلم میدیدن منم تریپ شجاعت که منم میخوام ببینم!اونا هم گفتن باشه...خوابیدم طبق معمول بلند شدم برم دستشویی دستشوییمون هم تو حیاط بود حالا مگه قیافه ی زشت مرده از جلو چشم کنار میرفت؟با ترس و لرز رفتم تا نصفه ی راه بعد زود برگشتم تا در رو بستم گریه که اون آقاهه میخواد منو بکشه!با گریه میگفتم بابا بابا پاشو آقاهه میخواد منو بکشه
بابام تو عالم خواب:اِ؟خب بیا بخواب پس که فردا باید بری مدرسه...
برادرمم که کلا بیدار نشد!
حالا من موندم و آقاهه که میخواست منو بکشه رفتم چسبیدم به بابام سرمم کردم زیر ملافه تا خوابم برد صبح هم خب آدم بچه ست نمیتونه نگه داره دیگه...
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بنده بچه که بودم یه روز ما رفتیم باغ وحش به همراه خونواده!
بعد تا ما به باغ وحش رسیدیم من بدو بدو رفتم سراغ قفس میمون ها ;D
یه روسری قرمز خوشگل هم پوشیده بودم...من بدو بدو رفتم ینی قشنگ چسبیدم به این قفس!
داخلش یه بچه میمون بود،این میمونه خیلی یــــیهو به من حمله کرد و چشمتون روز بد نبینه این روسری قرمزه رو از سر من بسیار ماهرانه در آورد...منم جیغ بنفش و گریه و اینا،بعد حالا نکته ی جالب اینجاست که این روسریمو برداشت سرش کرد بسیار زیبا... :))
اون لحظه من اینقد ترسیده بودم،آخرشم نگهبان اون باغ وحش اومد روسریمو ازش گرفت...
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من بچه که بودم ، یه دفعه رفتیم باغ وحش
بعد اول باغ وحشه یه عقاب تاکسیدرمی کرده بودن .
من : اااااااا ! مامان می بینی چه پروانه بزرگیه ... !
نگهبانه داشت قل می خورد دیگه از خنده ;D

یه دفعه م از تو وسایل قدیمی ، بابام یه قفل در آورد ، بعد یه کلیدی داشت ، بعد این کلیده زنگ زده بود نمی رفت تو قفله .
4 سالم اینا بود ، تریپ حکیمانه و اینا برداشتم کلی : خب اگه نمی ره اون تو انقد ور نرو ، شاید کوچیک شده خب واسش ، فردا براش قفل نو می خریم !!! :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه بودم بعد محکم زدم تو گوش بابابزرگم گفتم حرف نباشه!
=)) =)) :-[ :-[
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه که بودم یه بار جوگیر شدم رفتم آب ریختم تو کفشای مهمونمون! :-" :-[
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من که گند زیاد زدم ولی بدترینش این بود این بود:
من بچه بودم اصولاً بیشتر شبیه میمون بودم تا انسان...از ستون میرفتم بالا ، شیشه بالای در اتاقمو شکسته بودم تا برم رو اون میله بالاییش بشینم... ;D
خلاصه یه بار رفتیم مهمونی خونه دایی مامانم...منم عین میمون از کتابخونه سراسریشون رفتم بالا بعد کتابخونه برگشت!
کل دکورشون، میزاشون، تلوزیونشون خورد شد ...
به هیشکی نگین همه هنوز فک میکنن کتابخونه برگشته رو من :-$ :))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار بچه بودم رفته بودیم حنا بندون ، بعد تو یه ظرفی باقی حنا ها مونده بود ، منم فک کردم شکلاته خوردم . بعدشم کلی به مامانم شکایت کردم که خیلی جای بدی بود و شکلاتاشون بد مزه بود :دی
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه ک بودم، یه بار پسر خالم خواب بود منم ک بیمار...... رفتم یه پارچ پر آب یخ ریختم تو یقش.... ;D
پسرخالم یه دفه از خواب پرید، اینجوری: :-L :-L :-L
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

ما من نیس واسه پسرخالمه:
یه بار به پسرخاله کوچولوئم گفتم بپر برو دادشمو بیدار کن...بعد بدو بدو رفت پرید رو سینش گفت بیدار شو....!
دادشم: X-(
=)) =))
 
Back
بالا