گند های دوران كودكی

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من بچگیم خیلی مثبت و مودب بودم :D
باراول که میخواستم سوار آسانسور بشم چون توش فرش پهن بود ایستادمو کفشامو بیرون آسانسور کندم! :D
 

مهرناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,051
امتیاز
3,242
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
NeYshaBerliN
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار رفتم بالا پشت بوم خونه بابابزرگم سنگ برداشتم پرت کردم به شیشه همسایه (اصلا" باورم نمیشد بشکنه ولی شکست) :D
یه بارم داداشم خیلی اذیتم میکرد منم هیچی نگفتم ...
یک ساعت بعد دیدم نشسته روی پله های حیات داره مورچه میسوزونه ...(با ذره بین)
منم یه عروسک داشتم از انایی که جنسش خیلی سفته !
محکم زدم تو سرش! :D
بعدشم فرااااااااااررررررررررررررررررررررر ;))
تا یه دوساعتی پشت میز تلویزیون پنهان شدم بعد که اوضاع آروم شد اومدم بیرون :D
بچه بودم خیلی آزار و اذیت میکردیم مردمو یادم نمیاد ~X(
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار داشتم بلال می خوردم رو پشت بوم بعد تموم شد و اینا نمی دونستم آشغالشو چی کار کنم!!!
توی حیاط بغلیمونم داشتن شام می خوردن منم بسیار بسیار وسوسه شدم که اینو پرت کنم رو کلشون (< بعد هی به خودم می گفتم نه و اینا
بعد آخر سر پرت کردم و دویدم رفتم اونور فکریدم هیشکس منو ندیده :-" :-" :-"
مامانم پایین بود چن دیقه بعد خیلی عصبانی اومد بالا و کلی منو دوایید اون همسایه ها اومده بودن دم خونه ی ما تازه منم دیده بودن!!! :D
 

Neg!n

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
92
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد(با افتخار)
مدال المپیاد
کانگورو..الاق...اَیین جور چیزا :دی
دانشگاه
از الان؟!شاید مُردَم:پ
رشته دانشگاه
:|
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من بچه که بودم یه دونه از این چادرها هسنن که مال بچه هاست میرن توش واسه خودشون بازی میکنن اشتم .یه روز مامانم از سر کار اومده بود من رفتم جلو مامانم گفتم مامان یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت:بستگی داره چی باشه!منم گفتم مامان من جیش کردم!مامانمم هم خواست دعوام کنه یهو گفتم نترس مامان تو خونه خودم جیش کردم نه خونه تو! :-[ :D
____________________________________________
یه بارم مامانم میگه بچه بودی داشتی تو اتاقت بازی میکردی یهو اومدی تو هال بی هیچ مقدمه ای گفتی من هیچ کاری نکردم مام هی گشتیم هی گشتیم هی گشتیم چیزی پیدا کردیم آخر تو گفتی من که گفتم هیچ کاری نکردم! :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) B-)
(لازم به ذکر بید خاطراتم ماله 3 سالگیمه!
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

عمه م بدجور ولایتی بود ! :-"

بعد من 4-5 ساله بودم این چیزا حالیم نمی شد که...

یه بار داشتم می رفتم خونه شون ، بعد خونواده کلی نصیحت کردن که اون جوکاییُ که تو خونه میگیم نگی بهشونا ! :-$

منم رفتم راس گذاشتم کفِ دسشون ؛ تازه بعدشم گفتم مامانم اینا گفتن به شما نگم اینارو ! :D :D :D :-" :-"

خلاصه شانس آوردیم بابام بعد این واقعه کشته نشد ! [-o< ;)) :-"
 

L.L

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
161
امتیاز
763
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار 2،3 سالم بود رفته بودیم تولد یکی از فامیلامون!!بعد شب شد!!!! ساعت 10 اینا! چایی ریختن بعد منم میخواستم اما گفتن بچه که شب چایی نمی خوره باروون میادو اینا! بعدش که چایی هااشونو خوردن یه جا داشتن همینجوری حرف میزدن! سینی چایی هام اون ور بود! منم هنوز چایی می خاستم! بعد یکی از لیوانارو برداشتم ته چایی های همه رو که دیگه نمی خورن چون تفاله و اینا توشه رو ریختم تو لیوانه شد یه عالمه! :-&بعد خیلی خوشحال داشتم می خوردمش که مامانم میرسه!!!!!!!!!! :-" :D
 

lof

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,866
امتیاز
10,628
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
دانشگاه
پلى تكنيك تهران
رشته دانشگاه
مهندسى معدن
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

راستش من از همون کودکی خودم رو پیکاسو میدونستم :D

و تمام دیوارا رو نقاشی میکردم

خونه مادربزرگا پر شده بود از طرح های من :D

هنوزم یکی از اثرای معروفم پا برجاست :))
 

آرمان آریا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
314
امتیاز
381
شهر
شیراز
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من ....خوب.... اصلا" خوب نیست ببخشید ..... :-[
وقتی بچه بودم ... خیلی بچه بودم رفتم تو یخچال مادر بزرگم ...اِ ...... خراب کاری کردم خوب ...... بعدش خاله هام داشتن تمیزش می کردن رفتن یه راست گفتم به مادر بزرگم ... هنوز هم خاله هام و مادر بزرگم یادشون می یاد عصبانی می شن ...... :-[
 

xxfairladyxx

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
547
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 -
شهر
مشهد
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من وقتی 4 سالم بود از روی تلویزیونمون بالا می رفتم :D یک بار بعد ناهار که خیلی غذا خورده بودم :-" از تلویزیون باالا رفتم => تلویزیون و دکور و همه ی چیز ها افتاد زمین شکست . :-[
حالا من که کاریم نشد ولی گفتم اگه گریه نکنم میان با من دعوا می کنن ??? => همش می گفتم که من همه جام درد می کنه دارم می میرم B-) :D



من وقتی 5 سالم بود دوست داشتم کبریت بازی کنم :D ( هنوزم دوست دارم :-" ) . بعد 1 بار می خواستم ببینم که دستمال چه جوری خاموش می شه وقتی اتیش می گیره ( قبلش فیلم دیده بودم جوگیر شده بودم :D ) بعد 1 عالمه دستمال اتیش زدم انداختم توی سطل اشغالم یعنی از دستم افتاد ( سطل اشغال من هم که بار بی بود و پلاستیکی B-) ) => همه سطل اشغالم اتیش گرفت من که چون از همون اول دختر مستقل و شجاعی بودم :D سطل رو بردم تو ی حمام حالا هر کاری می کردم خاموش نمی شد اخر هم با زور بازو خاموش شد و مامانم اومد خونه و ...... :D
 

shershere

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
987
امتیاز
1,799
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
اینم هه هه!
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

تو مدرسه ما یه سری تابلو چوبی گرفته بودن ... از همینایی که مثلا روش زده
اول 1 - بوفه - مدیریت - دوم ریاضی 1 - و ...
منو بغل دستیم خواستیم توطئه کنیم اخر وقت بریم تابلوی ابدار خونه رو با مدیریت عوض کنیم ... کار تقریبا تموم شده بود ... فقط اون اخر وقتی می خواست ابدارخانه رو بذاره جای مدیریت یهو از همون دفتر مدیریت یکی از ناظمامون (که از شانس ما برگشته بود گوشیشو برداره!) اومد بیرون دقیقا زل زد تو چشمای ما ... من که همون ان جیم زدم ولی دوستم میگفت خودش تابلو رو برداشته بدون اینکه ناظم روشو ببینه گفته ... '' افتاده بود خواستم صافش کنم!''' :D
 

Helius

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
سمپاديم
شهر
شناسنامه من ميگه تهرانيم
مدال المپیاد
زيست زيست زيست زيست و ادبيات و فلسفه
دانشگاه
دانشگاه تهران(من از اين جا ميرم (تحمل اين جا رو ندارم)(تهران منتظرمه))
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من كه بچه بودم كفتر داشتم بعد يواشكي مثل توپ اينارو شوت ميكردم
يه بار يكيشونو اون قدر شوت كردم كه مرد =(( =(( :( :( :(( :((
 

مهتاب

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
399
امتیاز
390
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
BUMS
رشته دانشگاه
Med
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من دوران دبستان كلان بچه ي فضولي بودم !!

دوم دبستان بودم .. اين خاطره رو هيچ وقت يادم نميره .. موقع امتحانا بود . دوستم كلاسورم رو برداشته بود دور حياط ميدود و بهم ميداد .. منم يه سنگ لي لي ديدم تو جيبم داشتم پرت كردم خورد تو سرش :D

.
.
بلافاصله رفتم تو دستشويي ها قايم شدم كه مديرمون اسممو خوند .. واي از ترس داشتم ميمردم .. مامانم كه اومد دنبالم من دويدم تو ماشين و مامنم رفت ببينه قضيه چيه .. يه دفعا مديرمون اومد در مدرسه منم درهاي ماشينو قفل كردم كه نياد منو دعوا كنه !
 

meli

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,014
امتیاز
8,480
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کشوری کامپیوتر
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه روز رفته بودم خونه دوستم دوستم عینکشو گذاشت رو میز رفت دستشویی.. منم حواسم نبود دستمو گذاشتم رو عینکش از وسط شیکست!!!!!!

بعد که اومد بیرون مامانش فکر کرد خودش شیکسته ملی دعواش کرد و کتکش زد!!!!!!!!!! منم هیچی نگفتم :D
 

Mozartine

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
388
امتیاز
1,737
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ما خونمون ۲ طبقس،پایین مامان بزرگم اینا بالا ما..بعدش یه بار من ۴ سالم بود میخاسیم بریم مهمونی P:>..مامانم چون من توی دستو پا بودم زود منو آماده می‌کنه میفرسته طبقه پایین که برم توی هیات دوچرخه سواری :D...مامان بزرگم اینا هم زود تر رفته بودن مهمونی پایین هیشکی نبود...خلاصه اون دوران من به شتاب به سوراخ کردن،بریدن،جر دادن،شکستن،کندن و کار‌هایی‌ از این قبیل علاقه داشتم :D :-"(۲ هفته پیشش هم نزدیک بود با یه از این یخ شکن‌ها مونیتور pc رو سوراخ کنم..میخواسم ببینم کامپیوتر که اینقد پاسور داره توش چن دس ورق هست :)) B-))برا همین به شدت در این رابطه تهدید شده بودم..و مدت طولانی‌ای بود که رنگ چیز تیزه فلزیو ندیده بودم ;;)...من رفتم توی اتاق مامان بزرگم توی آینه خودمو ببینم که یه باره یه قیچی دیدم...فلزی ،نقره‌ای ، تیز و نور هم افتاده بود توش چشمک میزد x: x:..من که دیگه روحم به پرواز در اومده بود و یار رو دیده بودم رفتم به سمتش >:D<..گفتم چیو بچینم که کسی‌ نفهمه...بده یه ۳۰ ثانیه فکریدن به ذهنم رسید: بابا کلی‌ مو داری ???...بچینی یه کمیشو که کسی‌ نمیفهمه که..خلاصه کلم هم فرفری بود مو کوتاهام هی‌ آمد توی چشم..منم همشو از ته چیدم! :)) :)......اون روزا خودم فقط از این قیچی پلاستیکی‌ها که بچه‌ها دارن و کاغذم نمی‌بره داشتم...وقتی‌ دیدم این چقدر قشنگ میبره اولین چیز دیگه ایو که دیدم باش چیدم! حالا حدس بزنین چی‌ بود...پرده عمودی‌های اتاق!!! همشو از دم در ارتفاع ۱ متری از ک‌ف اتاق چیدم ریختم زمین!! :-[ :D(جلوی اتاق از زمین تا سقف پنجره بود)
دیگه حسابی‌ کیفم کوک شده بود راه افتادم توی خونه شروع کردم از کمد مامان بزرگم آستین همهٔ لباساشو بریدم..دیگه شروع کرده بودم به بریدن این ریش ریش سفیدای دم قالی که به خودش برسم که مامان سر میرسه..
اول پرده عمودیو میبینه..بعدش چشش به من میافته که با جدیت تمام در حال بریدن قالی بودم..بدم که سرمو میارم بالا میبینه که گندو کشیدم به کلم ...کلا خشکش می‌زنه هیچی‌ نمیگه فقط بابامو صدا می‌زنه...بابام هم میاد تنها چیزی که میگه اینه که:" به نظرم این بچه بیش فعالی‌ داره..آااااااهههههههههههه ببین چه گندی زده به زندگی‌...چن بار بگم دم دست این قیچیو شکلات نذارین؟پرنیان تو دیگه بزرگ شدی..یه کم منطقی‌ باش..فکر کن ببین چقدر آدم برا درس کردن اینا زحمت کشیدن؟ فکر عصب مامانتو بکن..نمیگی اینقد حرص میخوره پس فردا پیر می‌شه هزار مدل بیماری عصبی میگیره؟میدونی چند درصد خانومای بالای ۶۰ سال توی ایران فلان بیماریو دارن؟ میدونی اثرات این بر تحصیل تو و روهیاتت در آینده چقدر می‌شه؟(و کلی‌ حرفای بالای سیکل..منم توی فکر ۲ تا چیز بودم فقط: قیچی رو چطوری بذارم زیر قالی واسه دفعه بعدم و مهمونی شیرینی شکلاتی بخورم یا اگه یکیش توت فرنگی‌ داشت اونو..کلا توی عالم خودم بودم..آخرشم به این نتیجه رسیدم که رولت میخورم!!که شنیدم بابام داش میگفت:) ...دارو چی‌ بش بدیم خوبه؟اول میبریمش پیش روان پزشک...دکتر فلانی توی هیات علمی‌ بود دیگه؟"
مامانم هم : ~X( [-o< X-( :-\ :((
بابام: :-? :-w :rolleyes: :-< ^-^
منم : P:> :-" :D
* اینا رو من یه ۲،۳ روز بد از سانحه و آتش بس برا مامانم تعریف کردم...اگه نه الان اصلا یادم نیست که توی فکر چی‌ بودم و اینا..فقط اون تیک یه آستین و پردش یادمه
 

سایان.م

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
14
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من مهد کودک بودم،یه روز مامانم با ماشین اومد دنبالم،منو گذاشت تو ماشین،ترمز دستیو کشید و خودش رفت تو مهد کودک
حالا حدس بزنین من چیکار کردم؟ :D
راه افتادم رفتم ترمز دستیو کشیدم(البته ماشینمون اون موقع قدیمی بود،اصولا من هنوز ترمز دستی ماشینو دو دستی به زور می کشم :D)
و ماشینو راه انداختم :)) و صاف ماشینو کوبوندم به یه درخت!!! :)) <D=
بیچاره ماشینمون داغون شد :)) یعنی مجبور شدیم ماشین نو بخریم :D
جالب اینجاست که یادم نمیاد بعدش کسی دعوام کرده باشه! {-8
 

سایان.م

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
14
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه دفعه ما خانوادگی با خانواده دوست بابام رفته بودیم شمال (من چار پنج سالم بود،این خاطره رو خودم یادم نمیاد،برام تعریف کردن :D)
بعد زن دوست بابام به طرز مرگباری لـــــــــــــــوســـــــــــــــه! ;;) :-&
همیشه از همون بچگیم رو نروم بود :-w
حالا اینجا رو داشته باشین تا بگم
رفتیم با هم یه ویلا گرفتیم،منم تا رفتیم تو دویدم کنار پنجره که دریا رو نگاه کنم :)
بعد اون خانم عزیز :-w به من گفت:«جلو پنجره واینستا،هاپو میاد کله تو می خوره ها!!! ;;)» ( :O :O :O نه،حرف از این احمقانه تر شنیده بودین؟؟؟ :O)
منم برگشتم(دقیقا یا همین کلمات)گفتم:«واقعا توقع دارین چنین مزخرفاتی رو باور کنم؟؟؟ :-w» :)) :)) :D
اون: :O :O :O :-\ :-\


وقتی این خاطره رو واسم تعریف کردن این قدر از خودم کیف کردم!!! :D
 

mamareza

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,664
امتیاز
1,999
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی
شهر
تهران
دانشگاه
آزاد تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار بچگی یه لوبیا کردم تو گوشم برا در اوردنش مجبور شدم جراحی کنم.
 

مهرناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,051
امتیاز
3,242
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
NeYshaBerliN
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه کاری کردم هنوز اثرش رو پیشونیم هست !
دویدم با مغز رفتم تو اپن آشپزخونه :D
 

Blest Girl

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
2,202
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1391
رشته دانشگاه
هوش مصنوعی و رباتیک
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

2سال پیش یه دکتر اوردن مدرسه واسه چک اپ کامل!!!
نوبت من ک رسید بعد از کلی تیکه انداختن با بچه ها و خندیدن :Dدکتره به من گفت سرتو بگیر بالا بعد دست گذاشت رو سیبک گلوم(اگه اشتباه نکنم!)بعد داشت یه چیزی میگفت که من چون سرم بالا بود یه جوری بد شنیدم سریع سرمو اوردم پایین تو صورتشو نگاه کردم گفتم قوز داره؟!؟!؟ :O
انقد دکتره خندش گرفته بود(و همچنین دوستان)که نمیتونستن اصلا جواب بدن.بعد 3ساعت میگه،گفتم قورت بده!!!
بعدم در موردِ بیماری های پدر و مادرم داشتن میپرسیدن،من گفتم بابا فشار خون داره،بعد رفتم خونه بابا گفت قند دارم یکم فرداش به دکتره گفتم،باز کلی بهم خندید گفت پدر مادرتون شک نکردن شما تیزهوشان قبول شدید؟
و من در کمال صداقت جوابشو دادم! :D (;
 
بالا