گند های دوران كودكی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : گند های دوران كودكی

ما بچه بودیم بعد مامان بابا برا من یه عروسک پا دراز(!) و برا داداشم یه ماشین کنترلی خریدن. و چون این داداش من یکمی با عروسکای من مشکل داش این عروسک ما رو با آب خیس کرده بود و منم خیلی عصبانی شدم ( X-() و تو ماشین اون آب ریختم ;D بعد چون اون عروسک منو گذاشته بود زیر آفتاب خشک شه منم ماشین اونو گذاشتم و هم بهش آفتاب زد و ذوب شد(!!!) و هم آب خرابش کرد :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار دو یا سه سالم بوده با بابا و عموم بیرون بودیم
موقع برگشت به خونه یکی از فامیلا رو میبینن!!!!(منم در همین حین نی آبمیوم دستم بوده... :-")
خلاصه بیچاره اومده محبت کنه به بچه که........ چشمتون روز بد نبینه من نمیدونم در اون زمان چه فکری کردم که نیو یکراست کردم تو چشم بنده خدا!!!!!!!!!!!!! X_X X_X
اون بنده خدا وسط خیابون از درد به خودش میپیچیده و داد میزده و من نگاش میکردم!!!!!!!!!!!!!!
حالا عمو و بابام مونده بودن ب من بخندن یا به خاطر اون بنده خدا ناراحت!!!!!!!!!!
بیچاره ک ب خودش اومده دیگه گفته اکشالی نداره و بچه ست و اینا و خداحافظ و اینا رفته!!!! :-" :-" :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

منم وقتی که خیلی بچه بودم وقتی حس کمک کردن تو وجودم قل قل میکرده پا میشدم مثلا دو تا لیوان رو برمیداشتم تا جلوی آشپزخونه میبردم از اونجام پرتشون میکردم تو آشپزخونه :-" ;D(زحمت کشیدم خووووو)
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یادم نمیادگندی زده باشم شایدم یادم نی...!!کلا بچه خوبیم(تعریف ازخود نباشه!------>ی مغرور همیشه ی مغروره!!)
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من بچه که بودم برعکس الانم انقد آروم بودم که خدا میدونه ;;) ;;)
کلا تا جایی که یادم میاد فقط فقط 2بار سر بقیه بلا آوردم هر 2بارشم سر پسرعمه بدبختم(که جز سمپادم هس البته!)
یه بار داشتم تو خونشون دتبالش میکردم اومدم بگیرمش اومد بدو یه دفه سرش رف تو شیشه میز بالای ابروش 5تا بخیه خورد ولی از اونجایی که من اونموقع تک برادرزاده عمم بودم بهم چپم نیگا نکردم B-)
یه بار داشتیم پشت خونمون بازی میکردیم-پشت خونمون یه دالان هست حدود 30-40تا پله داره-اومدم با دخترعمم شوخی کنم هلش دادم اونم خورد به داداشش ،دادششم افتاد همه ی 40 تا پله رو یکسره با کله رف پایین کلشو و پاشم شکست!همه چیم افتاد تقصیر دخترعمم =))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه بودم میدیدم بابام داره تو باغچه ی خونمون گل و ریحونو از این چیزا میکاره خلاصه منم دوس داشتم یه قسمتشو من بکارم با خودم گفتم اگه تخم مرغ بکارم خیلی گنده منده در میاد خلاصه هر روز یکی میکاشتم مامانم هی میگفت تخم مرغا چرا داره کم میشه کلیم با دادشم دعوا میکرد که بدبخت کبدت از کار میوفته اگه هر روز تخم مرغ بخوری ;Dمنم میخواستم غافل گیرشون کنم هیچی نمیگفتم بعد بابام یه روز میاد اون قسمتی رو که من تخم مرغ کاشتمو میکنه تا چیزی بکاره خلاصه روزگاری داشتیم کلی خجول شدم از کارم;D ;D ;D یه بارم وقتی کوچولو بودم اومدم اتاق داداشمو تمیز کنم نگو این اقا عادت داشته رو جزوهاش پوست تخمه هاشو میرخته منم بدم میومد بهشون دست بزنم اخه دهنی بود دیگه همه جزوهاشو انداخته بودم دور خلاصه بیا و نیکی کن اینقد بی چشم و رو بود که تا دوهفته باهام حرف نمیزد :-[ :-[ ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

کلی از وسیله های این ..بهار.. رو اینجانب داغون کردم...تازه بهش هم نگفتم! ;))
بعد یه بار پسر عمم تازه یه سالش بود،بردمش جلو آینه خودشو به خودش نشون بدم ;D 6،7 سالم بود تازه!بعد طی یک حرکت ناگهانی این موجود کوچک و مظلوم(نما!) از دستم افتاد!بلهههه...منم ک ^#^ بردنش بیمارستان فک کنم چیزیش نشد البته! :>
انقدم ..بهار.. رو میزدم!اینم لوس! دستم بش میخورد گریش درمیومد...هععی...ابهتی داشتیم واسه خودمون! B-) :-<
یادمه عصبانی ک میشدم میگفتم:بهار...الان جوش میارم!!! بهار هم 2 تا پا داش دو تا دیگ قرض میکرد و الفرار...یادش بخییییر! 8-^
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

والا من که یادم نمیاد کاری کرده باشم اما خواهرزادم(پسره 2 ماهش بود)
یه بار تا خواستن پوشکشو عوض کنن این ادرار خودش را با فشار به دهن خویش وارد نمود
خعلی با حال بود تا یه ساعت میخندیدیم که این چه فشاری داشته هااااا :)) ;D =))
***ببخشید یکم بی ادبانه بود***
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

اوه اوه گند زیاد زدم...
خب نمیشه همش و این جا گفت ;D ;D

خب در بچگی داشتم با همبازیام بازی میکردم..
خلاصه از اونجا ک من همیشه بدم میومد با دخترا بازی کنم...
داشتم با پسرای فامیل فوتبال بازی میکردم...

اون جایی ک داشتیم بازی میکریم طبقه پایین خونه زندایی مامانم بود...
خالی بود فقط چند تا گلدون داشت ;D

خلاصه بنده زدم گلدونو شکستم ;D
از اون جا ک دوست داشتنی بودم:-"
یکی از بچه ها ( ک نوه ی زن دایی مامان می شد ;D) به همه گفت من شکستم :P

خلاصه من در رفتم ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من ی پسر خاله دارم 12 سال ازم بزرگتره بعد این تا منو میدید بازومو گاز میگرفت ی بار نشسته بود منم نامردی نکردم با تمام قدرت گازش گرفتم :>
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من بچه ک بودم وقتی میرفتیم کاشمر کلن همیشه با دختر عموم بودم دیگه.انواع اقسام بازیا و شیطنتا.

یه بار تو حیاطشون رفتیم اتیش روشن کردیم در حالیم که عموم گفته بود یه وقت اتیش روشن نکنین که کلتونو میکنم( ;Dته احساساته اصن عموم)خلاصه مام که اصن بیخیال دنیا رفیتم اتیش رو روشن کردیم اوووف چ اتیشی شده بودا بعدش مثه سرخ پوستا دورش میچرخیدیمو میرقصیدیم \:D/....خلاصه کل گندایی که میخاسیم بزنیمو زدیم اتیشو که خاموش کردیم یهو دیدیم اخ اخ چ بوی گند دودی میدیدیم :|
خب اینطوری که لو میریم :-s
خب اگه عمو بفهمه که... :-ss
یه کم فکر کردیم....اینطوری فکر میکردیم :((

بعد یهو به مخه دختر عموم یه فکری زد گف بیا بریم خودم درستش میکنم رفیتم تو خونه اقا چشمتون روز بد نبینه یه کرم سفید کننده برداشت هی میمالید به لباسای منو خودش
من :|
خودش ;D
در همین حال بودیم که یهو دیدیم علاوه بر اینکه من اینطوریم :| و دختر عموم اینطوری ;D عمومم پشته سرمونه اینطوری :-w :-L

بعدش هیهچی دیگه کلمونو کند.الانم من بی کلم کلن.آواتارمو نگا کن ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بابام و عموم ک بچه بودن ی بار مهمون داشتن خونشون همه پسر خاله ها و پسر دایی ها بودن بعد عموم میشه چوپان بقیه هم گوسفند...خلاصه عموم تصمیم میگیره یکی از گویفنداسو بکشه میره یه چاقو برمیداره بعد چند نفری پسر خاله بابامو دست و پاشو میگیرن میبرن لب باغچه یکم هم اب بش میدن بعد دگ چاقو رو میذارن رو گردنش و با تمام قدرت سعی میکنن ببرن ولی خدارو شکر چاقوهه بسیار کند بوده دگ ازجیغ های اون بدبخت مامان بزرگم اینا میفهمن و میرن نجاتش میدن... ;))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

دوستان من وقتی بچه بودم عشق ژل زدن به موهام داشتم ;D
یه روز دنبال ژل میگشتم(از دستم قایم میکردن ;D)خلاصه پیدا نکردم به موهام کرم نیوآ زدم :)) خلاصه مگه پاک میشد X_X =))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

خیلی خیلی بچه که بودم( حدودا یک سالُ نیم پیش ;D) عمه م حامله بود :-" بعد دقیقا یادم نیست دردم چی بود دو تا دستمُ گذاشته بودم دو طرف شکمش باهاش حرف میزدمُ وول میخوردم :دی دستم در رفت با تمام وزنم اومدم رو شکمش :دی بعد هیچی دیگه عمه م خون ریزی کرد :دی بعد ولی بچه سقط نشد دیگه :-"
ولی عمه م خیلی بامرام بود خدایی هیچی به شوهرش نگفت :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

میگن وقتی یک ساله بودم می رفتم کتابای بابامو تفی می کردم ! :-" =P~
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

اولین بار که روزه گرفتم تومدرسه داشتم ازگشنگی ضعف میکردم بعد ی شوکول خوردم عصررفتم خونه ب روی خودم نیاوردم بابام برام کادوخریده بودواینا ...خیلی شرمنده شدم خجالت کشیدم! ;D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

ی روز بچه بودم3-4 خونواده مهمون داشتیم منم نه یه جا بشین بودم نه با دخترا مامان بازیو ازین حرفا.خلاصه با3 تا پسر رفتیم نینجا بازی رو مبلا.یه چیزایی هستن مال خونه سازی مثلثین،ازونا دوتا برداشتم یچیزی ساختم شبیه بومرنگ پرت کردم ب یکی از بچه ها خورد یه طرف دماغش نزدیک چشمش.خیـلی خون اومد فک کردم زدم تو چشش خیلی ناراحت شدم ولی 5 دقه بعد بلن شد گف خوب شدم بریم بازی؟؟؟
ما مثل ؟ بهش نگاه کردیم ک گف بابا من خوبم بریم بازی منم با سرخوشی بسیار :-""
پ.ن:هنوز جای زخمش مونده وقتی میبینتش ...
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یادم نیس ولی میگن وقتی 2-3 سالم بود
خانوادگی سوار اتوبوس بودیم
یهویی یه گله گاو از جلو اتوبوسه رد میشن
منم شروع میکنم :

اینا چقه گاون
اینا چقه گاون...
:)) :))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

گندکه زیاد داشتیم یه با 3-4 سالگی انگشترطلای مامانمو انداختم تو توالت وبا یه لحن بیروزمندانه اومدم به مامانم میگم ماما انگشترتو تو دسشویی انداختم :)
 
Back
بالا