خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

james

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
2
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 2
شهر
مشهدسیسکو
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

من خودم خیلی راحت اولین بار از کنارسمپادیا گذشتم اما صبح که تو سمپادیا بودم و خبر مرگ استیو رو شنیدم برا ائلین بار تو عمرم برا مرگ یه نفر گریه کردم از اون موقع شدم معتاد به تمام معنای سمپادیا :D :D :D :D :D :D :D :D :D :D :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 

sogand1374

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,858
امتیاز
8,757
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

من با سمپادیا بزرگ شدم :).....عقایدم شکل گرفت. :)..اینجا عاشق شدم.. x:.!!عاشق شیمی شدم!بد فک نکنیااا! :D :-"
اوایل بسی گیج میزدم...پست هایی بسی چرت بسی بی مفهوم! :D :-"
اما بعد یه دفه خوب شدم..پیشرف کردم! :D
بعد الان دوباره دارم چرت میگمو ایناا! :D
عاشق اینجام...... x:.
یادم میاد یک دوره سر این یونیفورم پسرا با سروش در دعوا مون شد!هی به من دیس میداد واینا... :D
بعدم ما حرص خوریدم..کلی از سروش بدمون اومدو...اینا! :D :-"
بعدشم فمیدیم که اشتبا میکردیم...از سروش خوشمون اومد! :D
بعدم که دوس شدیم با ملت..... :D
بعدم که آدم شدیمو..... :D
 

mamareza

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,664
امتیاز
1,999
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی
شهر
تهران
دانشگاه
آزاد تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

خاطراتی که من دارم :

من اواخر سال 88 اومدم اینجا... .

به پیشنهاد یکی از دوستا... .

یادمه اون موقع بیشترین + ها به 500 نمیرسید...ما هم 20-30 تایی داشتیم... .

پست های فوق العاده اسپم از همه کار برا... .

اوایل یه دوره به صورت فشرده با عده زیادی از کاربرا آشنا شدیم... .

با بخش های مختلف آشنا شدیم... و خلاصه افتادیم رو دور... .
 

سیما

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
312
امتیاز
2,830
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
همدان
دانشگاه
ایشالا که شهید بهشتی :)
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

من که خیلی اتفاقی اینجا رو پیدا کردم و چه اتفاق توپی :D
خاطره که زیاد هس ولی گذاشتم واسه وویس و اینا که تکراری نباشه! :D
آها یه خاطره که هیچوقت یادم نمیره! اون اولا که عضو شده بودم یه پست دادم تو تاپیک سمپادیا و عاشق شدن... پسته همچین آنتی بوی بود! :)) همه پسرا ریختن منفی دادن! هر پسری که آن بود منفی داد :)) بالغ بر 20 تا منفی گرفتم :)) بعد مدیر انجمن اومد پ.خ داد گفت داری میترکونیا ندیدم کسی انقد منفی بگیره! بعد دلش واسم سوخت هی بهم مثبت داد منفیام جبران شه :)) اصن یه وضی بودا :))
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

یکی از قشنگ ترین و بهترین و به یاد ماندنی ترین و فوق العاده ترین خاطرات ِ من توی ِ سایت مربوط میشه به پاییز امسال ، وقتی که یکی از مسئولین مدرسه‌ی ما خبردار شد از یک پسر 1/5 ساله به اسم امیر محمد توی جنوب شهر تهران سماور روش خالی شده و به شدت سوخته و بیمارستان بستریه . خلاصه که بچه های دبیرستان فرزانگان یک شروع کردن به تبلیغ کردن برای ِ امیر محمد . شماره حساب بانکی دادن تا هر کس که می خواد کمک کنه براش . خب قطعا یکی از راه های تبلیغات اینترنته . بگذریم از اذیت کردنای ِ مهسا و استتوسای ِ اون روز عصر توی مسنجر ، من و مهسا و ملی و مونا و علی و سروش و مهران و ... خلاصه از طریق مسنجر خیلیا خبر دار شدن و بعد مهسا یک تاپیک زد توی ِ سمپادیا . ایناهاش و بعد هم که خیلی از بچه ها استقبال کردن و شماره حساب گرفتن و امیر محمدم به لطف کمک های بچه ها روز به روز بهتر شد ...
راستش مهم نیست که چه قدر از پولی که جمع شده از سمپادیا .کام ـه ، چون این پولی بود که در هر حال جمع میشد ، چیزی که این واقعه رو واسه من انقدر به یاد موندنی کرده همدردی ِ بچه ها بود ، مهربونی هاشون ، نگرانی هاشون ، اون همه پ.خ که از بچه های شهر های مختلف میومد و حال امیر محمد رو می پرسیدن و مهم تر از همه . این که همین اتفاق باعث به وجود اومدن جریانی به اسم سمپادیا و بنیاد کودک شد که امروز می بینید به لطف خدا داره فعالیت می کنه . به عبارتی اتفاقی که برای امیر محمد افتاد هم مهربونی ِ آدمارو به من ثابت کرد و هم باعث شد کارای بزرگ تری انجام بشه . به نظرم اینا کافیه برای تبدیل این اتفاق که البته اولش بد بود ، به یکی از قشنگ ترین خاطرات من توی سمپادیا .
 

mona*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
7,008
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
پایتخت تاریخ و تمدن!(Hamedan DC!:D)
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

خاطره که زیاده ولی یکی از خاطره هام اینه که اولش که عضو شده بودم خنگ بودم یکم :-"

بعد یه بار تو یه تاپیک پست دادم بعد هی پستمو نمیدیدم :-"نگو پستم رفته اول صفحه ی بعد من هی همین صفه رو باز میکردم =)) :-"

بعد سه بار اینو ارسال کردم هی :-"میگفتم خدایا چرا سایت مشکل داره؟ :-"چیش :-"

بعد یکی بهم گفت چی میکنی باو؟ :))منم دیگه صداشو در نیاوردم :-" :-"

=======

یه بارم رمزمو عوض کردم بعد یادم رفت همون موقه که چی گذاشتم :-" :Dتو فکر بودم اون موقه که رمز گذاشتم :))

بعد که خروجو زدم یادم اومد که رمزمو عوض کردمو یادم نیس :-"بعد یه ذره با حسرت به اسمم که تو تاپیکا بود نگا میکردم و حسرت میخوردم :-":-"

یه ذره هم گریه کردم :-"بعد فرداش یادم اومد چی زدم :-"البته با تشکر از راهنمایی های کیمیا! :D

یادمه اونروزیم که کیمیا یادم انداخت رمز چی میتونم گذاشته باشم،امتحان زبان داشتم وقتم تنگ بودفقط رسیدم خونه زود که ناهار بخورم برم!

بعد همینجوری که داشتم لباس میپوشیدم برم اومدم سریع ببینم رمزه همونه آیا؟بعد دیدم همونه از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم :-"



بعد من به آغوش گرم سمپادیا بازگشتم :-"
 

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

اسم کاربري من توش "گ"داره،منم با فاير فاکس فارسي عضويدم،واسه همين فقط با فاير فاکس فارسي مي تونم بيام!بعد يه بار واسه اينکه ديگه نيام اومدم يه کار در عرصه ي ترک اعتياد بکنم بعد اين فاير فاکسو حذف کردم!!بعد از 2روز اينجانب به گ* خوردن افتادم و تا3ماه دنبال ف.ف فارسي مي گشتم که بالاخره پيداشد و...
 

death

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,023
امتیاز
407
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 شیراز
شهر
شیراز
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام


خاطرات ه من :

اون موقع ها دوم ه راهنمایی بودم ، تازه شروع کرده بودم به فعالیت تو اینترنت ؛ اولا تو یه سایت ( اسپارکسان :D ) عضو بودم و بعد از یه مدت ناظم شدم اونجا ، اما یه دعوای شدید شد و فروم بسته شد کلا :D بعد از گذشت ه چند ماه یه روز بچه ها اومدن گفتن که سمپادی های شیراز یه فروم دارن و خیلی باهاله و اینا ، من گفتم لینک بدین ، گفتن برو تو گوگل سرچ کن پیدا میکنی :D منم تا رفتم خونه سرچ کردم " فروم ه سمپادی های شیراز " :D خلاصه هرچیزی اومد جز این فرومه که معتقدم اون موقع بچه ها چرت گفتن ( چون هیچ وقت پیداش نکردم :D ) خلاصه اولین لینکی که اومد سمپادیا.کام بود :D

با اسم ه death عضو شدم به امید ه این که بچه های شیراز باشن ، اما اون موقع هیچکس از شیراز عضو نبود ! دقیقا خودم بودم و خودم :| واسه همین خیلی سر نمیزدم :D همون روز های اول با بعضی از بچه ها صمیمی شدم :D

پ.ن : تازه قالب ه سایت خیلی قشنگ بود و اصلا مرده نبود L-: خاکستری و قرمز بود فک کنم :D

خلاصه گذشت و آرمیتا مدیر شد ( یادمه دعوا شد کلی ) و آروین هم مدیر ه ایران و سیاست ، چه دورانی بود اون موقع :D من کاملا به طور ه علنی فحش میدادم تو سایت ، یادمه با محمد حسین ( همین بود اسمش ؟ :D ) یه کاربر ه نیلوفر نام و سیگما دعوا کردم ، یادمه اون موقع ها به نظر های پارسا و lorca خیلی احترام میذاشتم ، از آدم های فهمیده ی اون موقع بودن :D

بعد از انتخابات چون ضایع شده بودم و اینا ، نیومدم تو سایت :)) 2-3 بار تو مرداد اومدم ، دیدم انجمن ه ایران و سیاست اصلا نیست ! خلاصه ذوقم کور شد و دیگه نیومدم تا بهمن :D بهمن که اومدم دیدم کلا جو ه سایت عوض شده ، همه جدیدن ، نه لورکا بود نه چتون نه سیگما و هیچکی کلا ، نمیشناختم کسی رو تا اون حد ، سعی کردم کلی اسپم بدم تا همه رو بشناسم و همه منو بشناسن :D بعد اسم ه کاربریم رو به بیتا تغییر دادم :D

بعد از این که به اندازه ای که میخواستم بین ه بچه ها جا افتادم تصمیم گرفتم پست های با محتوا و خوب بدم و اسپم هام رو کمتر کنم ؛ بیشتر تو انجمن ه زبان های خارجه میرفتم ، خیلی هم علاقه داشتم راستش :D خلاصه یه روز نرگس اومد گفت دارم دیونه میشم و بیا مدیر ه شناخت شو من رو خلاص کن ، منم قبول کردم ، بلاخره بهتر از بیکاری بود :D همون روز هم مدیر ه زبان های خارجه شدم :D

فعالیتم رو ادامه دادم تا تابستون ، درجه ها رو تغییر دادن و مدیر داخلی رو به عناوین اضافه کردن ، فک میکنم آقای مطهری بود که به من پ.خ داد " میخوای مدیر داخلی شی " ؟ من اصلا نمیدونستم چیه اما قبول کردم :D حدودا از مرداد تا آبان اینا شایدم کمتر مدیر داخلی بودم ، اما بعد با مدیر ه گفت و شنود دعوام شد و کار به جاهای خیلی باریک کشید ، منم برا این که دیگه از این مشکل ها برام به وجود نیاد ، به آرمیتا پ.خ دادم و از هرچی پست داشتم استعفا دادم ، این بود که کلا از اون به بعد خیلی کم اومدم سمپادیا :D از آبان ه پارسال به بعد هم فقط تفننی هر از گاهی میام یه سری میزنم و میرم :D
 

mona*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
7,008
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
پایتخت تاریخ و تمدن!(Hamedan DC!:D)
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

آقا من یه چیزی یادم اومد :))اون خیلی اولا که تازه عضو شده بودمو اینا این مدیرا هستن اسمشون اون پایین تو لیست رنگیه؟ :Dمن نمیدونستم اینا مدیرن که اسمشون رنگیه :-"بعد هی یه مدت درگیر بودم که اینا چجوری رنگی شدن؟منم میخوام :-" :-<بعد یه بارم این کد انتخاب رنگم گذاشتم تو اسمم ببینم رنگی میشه یا نه =)) =))کردم،نشد :-"نکن،نمیشه :-"
 

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,423
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

بچه ها خاطرات خانواده‌ سمپادیا رو هم میتونید تعریف کنید :D
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

2تا خانواده سمپادیا بودم که این سومیشه!
بعد اینکه کلا خاطره ی خوبی از خانواده ی سمپادیا ندارم...با کسی که دوس نشدم هیچی با دوستای خودمم یه مدت مشکل داشتم! :-"
هیچی...بگذریم...

تو خانواده اولیه تازه فعالو اینا بودم ولی نمدونم چرا هی حسه شاخی می کردم بعد زیر درجه کاربری حرفه ایو رد می کردم(خاسگارارو می گم!) :-"
بعد آقا انقد خاسگار رد کردم تهش افتادم رو دست نرگس!
بعد مامانم نرگس بود،بابامم شایان!

تو دومیه ام باز بچه ی نرگس بودم و خواهر زهرا و ملی...
بعد باز من اینجا هی فک می کردم شاخم هر کی میومد خاسگاری رد می کردم بعد تهش زهرا و ملی عروسی کردن من موندم باز رو دست نرگس!
نرگسم اینجا بیوه بود!


تو این خانواده ام که...
هیچی دیگه اصن پشیمون شدم!
 

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

خب خب فک کنم ی ویرایشی هم اینجا داشته باشیم بد نباشه
من اولین بار آخرای شهریور 90 بود و بعد ی مدتی عضو شدم و فعالیتم زیاد شد
خاطره ها ک اینجا خیلی زیاده از خونواده سمپادیا ک سومین دورس توشم تا میتینگ ها و شب نشینیا و پادکستا
اولش ک اومدم سایت اسم یکی از بچه های دبستانو دیدم..چند وقت پیش هم یکی از دوستای مهدکودکمو اینجا پیدا کردم.
عشق این بودم ک بیام تو حرف بزن و حرف بزنم.
خیلی کسا رو اینجا شناختم
خیلی از دوستای الانم ک باهام خیلی صمیمی ان.خونوادم ک بعد س دوره باهاشون خیلی صمیمی ام.میتینگ ها هم ک اصن فوق العاده
اولین کسی ک بهش پ.خ دادم رو دوسال بعد توی میتینگ دیدم و واقعا حالب بود برام
دیدن کاپتان پیکاسو ک خیلی هم دوسش دارم
اشناییم با میعاد و تموم کردن روزای بد.
دعواهای توی سایت و حدودا کم کردن فعالیت تا 90%...
و باز هم سر زدن ب سایت هر چند وقت.
نمیشه خاطراتو گفت زیاد هم بیانش سخته هم حجمش ولی میدونم بعد حدودا 3 سال قطعا برام با ارزشه ک هنوز هم اینجام
و دیگر هیچ.
 

AUGUST II_PRINCE OF SAMPA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,126
امتیاز
1,906
نام مرکز سمپاد
ﻫﺎﺷﻤﯽ ﻧﮋﺍﺩ II
شهر
ﻣﺸﻬﺪ
§خاطرات از سمپادیا

تقریبا یکو نیم ماهه عضو شدم
اینجارو از سال پیش اسمشو شنیده بودم و تو سرچ گاهی بهش بر خوره بودم اما عضو نشدم
از اول امسال تو مد بین اولا کلا حرف راجب سمپادیا زیاد بود
از باهوش سمپادیارو شناختمو یروز اومدم عضو شدم
تقریبا کمتر از یک هفته قبل از شروع فوریه
با نام کاربریAugustعضو شدمو طول کشید تا بفهمم چطوری پست میدنو چطوری پیج میسازنو کارای دیگه
از باهوشو و بچه های دیگه ی سمپادیایی مدم اطلاعات میگرفتم
کلا گیج بودمو اینا
خلاصه برا تست پست میدادمو پیج میزدمو غیره
نام کاربریمو عوض کردمو پروفایل نوشتم و طی یک جریانی به یکی از بچه های مد خودمون فحش دادمو بن شدم
عده ی زیادی از بچه ها و خودم هنوز زنده بودن اینو عمش متعجبن
بعد این ماجرا دیگه سایتو شناختم و فهمیدم این گزینه ی اطلاع به مدیران که مدت مدیدی اندر کفش بودم چی بوده
اکانت ساختم اما نمیتونستم بیام تا وقتی گوشیم بن بود چون تحریم استفاده از کامپیوترم
اوایل عید امسال محمد که بعدا باهوش گفت فامیلش مطهریه و گنده ی سایته بن گوشیمو باز کرد و فک کنم ۴ یا ۵ عید بود و من تونستم بیام سمپادیا
بعد هیچی دیگه
رشد کردمو ستاره گرفتم
فقط خاطره جالبش این بود که بعد بن شدنم تا حد گریه رفتم حتی و بعد دوروز دپرس بودم و یکروزم منتظر که اکانتمو باز کنن شاید
الانم حواسم جمعه که شدیدا تحت نظرم دوباره بن نشم
راستی الان دارم دوست یابی میکنم و روابطمو گسترش میدم
دعواهاشونم مثل اینکه میگن اینجا
کلا با کسی دعوام نمیشه و با همه کنار میام
اون بار اول با فایرم که باعث بنم شد شوخی بودو اونم عذر خاستش بعد
اما بعد یبارم با نگین خوش دامن دعوام شد همینطور الکی الکی و الان تو بلک لیستشم
بعدم به خوبیو خوشی زندگی کردم
 

nazaninpary

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
به اندازه موهای سرم......
دانشگاه
علوم پیرا پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

الان بیشتر از یه ساله که عضوم....
یه مدت زیاد میومدم باز کم شد و باز زیاد شد و اینا دیگه.....
اولش برا پیدا کردن یکی از آشناهام اومدم اما اون اصلا عضو نشده بود ولی حالا باخیلی ها آشنام که خیلی هم دوستشون دارم و باحاشون حال میکنم.....
بعضی دیگر از خاطراتمم که دیگه خصوصیه.... :D :D :D :D
 

M.Y.B.Q

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
191
امتیاز
1,294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4d
شهر
تهران
مدال المپیاد
نپرس!!!!
دانشگاه
شهيد بهشتي
رشته دانشگاه
دندون پزشكي:*
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

من اولین روز که اومدم برای این بود که ببینم کنکور چه خبره.بچه ها چیکار میکنن این حرفا
چشام خسته شده بود انقد که دنبال مطلب واسه تجربی ها گشته بود.جو گیررررررر =))یه تاپیک زدم تجربی ها..........
اخه یعنی چی؟چیه تجربی اخه؟کتاباش؟ازمون؟فقط نوشته بودم تجربی :D.اق محمدم اومد بست.اولین روز منم هینجوری بود /m\
 

amir abbasi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
894
امتیاز
4,125
نام مرکز سمپاد
دبیرستانِـــ CNIHS یا همون CIHS سابق
شهر
مـــشـ CO
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
UWO
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

یه زمانی بود ساعت2 میرسیدم خونه ساعتدو و پنج دقیقه باید میرفتم کلاس :O(مگه میشه؟؟ :-/)

منو میگی این قدر فرز غذامو میخوردم ، لباسامو عوض میکردم و صد البته سمپادیا هم میومدم {-8

همه این کارا فقط تو 5 دقیقه :>(رکوردی زده بودیم و خبر نداشتیما :-")
 

alireza007

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
177
امتیاز
133
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلے 10 (پاسداران)
شهر
طهران
مدال المپیاد
خدا عالمه!
دانشگاه
؟
رشته دانشگاه
؟
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

من تا همین 10 روز پیش (7 شهریور 91) نمی دونستم سمپادیا وجود داره .
جالبه! مخصوصاً موقعی که به جای امضاء با بانگ بر خورد کردم!
 

negin faqih

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
542
امتیاز
4,438
نام مرکز سمپاد
فـرزانـگانــِ امـیـنــِ یکـــ
شهر
جَهــانـــ / ٢
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

دوم دبیرستان که بودم یه اکانت این جا داشتم بعد کلا حتی رمزشم یادم رفت .......
از بچه ها شنیده بودم راجع به سایت ولی چون هیچ کس رو نمی شناختم کلا بدم میومد :D
اولین سکانس بعد کنکور ..... اومدم این جا بیشتر که ببینم بقیه کنکورو خوب دادن یا نه (آشنایی با ثنا و طوبی و سارا (نینجا) ernest ....... با جستجوی کاربران شروع شده . یه سری رو تو مسنجر اد کردم .... تا این جا چند تا دوست بیشتر نداستم از طریق کی از بانگا با یه خونواده آشنا شدم :D روزای اول این شکلی بودم :O زهرا طوبی علی سارا پارسا و بقیه .... بعد توسط زهرا به فرزندی پذیرفته شدم ! z@hra شد مامانم >:D< طوبی مامان بزرگ . ali73 پدر بزرگ پارسا هم عمو :D یادش بخیر یه نفر میخاست تو خانواده با دخترش ازدواج کنه :-" خیلی روزای خوبی بود . بیش از حد وابسته خونواده شده بودم اصن ... بانگ علی که اولین بار توسط من ترکونده شد :D بعدش قرار گذاشتیم تو بانگا رکورد بزنیم ... بانگ من 1200 تا نظر هنوزم هستش :D از 1000 شروع شد و هنوزم با بانگ طوبی در جریانه .. فک کنم خیلی باعث صمیمیتمون شد ..... خانوداه سمپادیا امسال رو زدن و من بلاخره صاحب پدر شدم :)) (goucho) خواهرم که دوست صمیمیم نیلوفر بود و داداشم پیمان :D آهان آهان ! یه چیز یادم رفت .. من تو خانواده یک دختر 4 ساله هستم که به مهد کودک میرم .... :D بچه های خواهرم ! مامان بزرگ جدید (مهسافت) ... نتایج کنکور و بچه ها ! شب نشینی :D ( مهندس :D و clever child ) تو خانواده دایی و عمو عمم رو جا انداختم راسی :) ..... تاپیک پشتیبانی کنکور و بچه های کنکوری ;;) و راستش یه سری خاطره تلخ و بسیار عبرت آموز هم دارم ! بزرگ شدم اصن :D بعدش هم دیگه لایک و بانگ و اینا باعث شد با خیلی های دیگه دوست بشم .. گیسو مهرناز نیلوفر مریم فرزانه و الان هم که پریسا >:D< همید سینا سهند میس مرولوس >:D< و پوریا :-" ...
 

Toobiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
940
امتیاز
6,151
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

خب... مث اینکه امروز سه سال از "آخرین" عضویتم تو سایت گذشت...:-"
یکی دو بار دیگه هم قبلش عضو شده بودم،ولی هم یوزرم رو یادم رفت هم پسوردمو(تقریبا یه سال گذشته بود خب،چه توقعی دارین؟! :-" )،کلا بیخیالشون شدم و این یکی رو یه جا نوشتم که یادم نره... B-)
چی شد که عضو شدم؟دفعه ی اول یکی از بچه های مدرسه مون گفت بیا اینجا عضو شو،جای باحالیه،چند بار اومدم حوصله م سر رفت دیگه نیومدم،دفعه ی دوم هم همینطور،یکی دیگه از بچه ها گفت بیا عضو شو و به همین ترتیب... :-" ولی دفعه ی آخر فکر کنم اواسط سال دوم دبیرستان بودم،بعد از مسابقه ی دانش آموزی شریف بود،داشتم تو نت راجع بهش سرچ میکردم که دوباره سمپادیا رو پیدا کردم،هر چی فکر کردم یوزر و پس قبلیم یادم نیومد،ناچارا دوباره عضو شدم و یه چند تانظر کوبنده راجع به کارایی که بچه ها تو این مسابقه هه کرده بودن گذاشتم... :-" :D
اولین تاپیکی هم که زدم راجع به اون سروده هست که میگه "ما همه فِ رِ زِ الف و نون هِ فرزانه هستیم..." بود... آخه دیدم تاپیک واسه سرود "شمبلیله" ی حلی ها هست،برا ما نیست... :D
بعد اصن یکی دوتا تاپیکی که زده بودم وقتی میومدن ملت توش نظر میدادن کلی ذوق مرگ و اینا میشدم... 8-> یا مثلا وقتی پست هام به صد تا رسید... 8->
کلا بچه ی اسپمری نبودم از اون اول، ;;) اولین ستاره ای که گرفتم که دیگه در پوست نمیگنجیدم... :-" از همون موقع تا همین الان هر ستاره ای گرفتم خودمو خاک خورده تصور میکردم... :-" :D
از اون به بعد گاهی یه سر میزدم و بعضی نوشته ها رو میخوندم،جالب بودن،ولی حس شرکت کردن تو بحثا رو نداشتم،صرفا نظاره گر بودم... تولدم که شد یکی از بچه ها(mgh-nano) بهم تبریک گفت،پرسیدم منو از کجا میشناسه،گفت نمیشناسه،همینجوری تولد همه رو تبریک میگه... :D دیدم کار جالبیه،از اون روز منم هر وقت آنلاین میشدم تولد اونایی که اون روز تولدشون بود رو تبریک میگفتم... واکنشای جالبی نشون می دادن بچه ها...اصن یکی از تفریحاتم شده بود بیام به ملت تولد تبریک بگم و برم... :D
سال سوم شد و درگیری با المپیاد و اینا که انجمن المپیاد شیمی رو پیدا کردم و اصل فعالیتم از اونجا شروع شد... با بچه ها(من و مهرافشان و آقای بهراد معدلی و ساراو معصومه و یکی دو نفر دیگه)اونجا نکته ی شیمی میگفتیم و بحث میکردیم و اینا... خوب بود... یه فعالیتای کوچیک دیگه هم تو قسمتای دیگه داشتم،ولی بیشتر تو همون المپیاد بودم... رسید به مرحله دو و رد شدنم و اینا... آخرین بار که رفتم تو تاپیکای المپیاد شیمی،رفتم که نتایجِ نهاییِ دوره ی بیست و یک رو اعلام کنم و تا دو سه روز پیش دیگه تو هیچکدوم از تاپیکاش نرفتم... (دو سه روز پیش هم پشیمون شدم که رفتم،خیلی دلم تنگ شد واسه اون روزام... :-< )
بالاخره سال کنکور شروع شد و برعکس همه که سال کنکور فعالیتشون کم میشه،برا ما تازه فعالیتمون شروع به توسعه و اینا کرد... :-" بیشتر واسه تاپیکای پشتیبانی کنکور و سینما و تلویزیون و بعضا اعتقادی و اینا میومدم... حتی خانواده ی سمپادیا ی اون دوره رو شرکت کردم و بالاخره با چند نفر دوست شدم... :D قبلش خیلی با بقیه کاربرا کار نداشتم،سرم تو لاک خودم بود...
قشنگ یه ماه و نیم به کنکور مونده بود که دیدم اگه نت رو ول نکنم باید بیخیال دانشگاه بشم.. :-" پسوردمو دادم به یکی از دوستام که عوضش کنه و تا کنکور بهم نده... ستاره هام همون موقع یه دست آبی شده بود و خیلی وسوسه انگیز بود بازم بیام،ولی دیگه کنکور و اینا دیگه... :D
شب قبل کنکور اومدم طلب حلالیت و التماس دعا از دوستان... از بعد از کنکور سیر صعودی فعالیت ما شدت گرفت... یه راهنمایی هایی به بچه های تازه کنکوری شده کردیم،با یه سری فعالیتای پراکنده تو قسمتای مختلف...
یه سری بحث و دیدن درگیریا و بعضی اوقات قاطی شدن با این درگیریا و اینا... :-"
راستی شبی که میخواستن رتبه ها رو بدن اصلا یادم نمیره... همه بچه های کنکور داده اون شب بیدار و تو نت بودن،خب سمپادیا هم اومده بودن دیگه،هی استرس های ناگهانی،دلداری دادنامون به هم... در کل جالب بود،البته الان میگم جالب بود ها،اون موقع خیلی هم وحشتناک بود... #S-: :-"
کلا تابستون رو تو نت بودم،یه خانواده ی سمپادیایی گذاشته شد و باز کلی دوست جدید پیدا کردم...بانگ یکی از بچه ها دیدیم تعداد نظراش رسیده به ۴۰۰،گفتیم برسونیمش به ۱۰۰۰... دیگه این شده بود فعالیت روزانه ی ما،خیلی خوش میگذشت...تو بانگ هر کدوممون یه رکورد رو زدیم،آخریش رکورد ۲۰۰۰ تو بانگ خودم بود... تابستونم تموم شد و دانشگاه و اینا...
فعالیتم ذره ای کم نشد حتی... :-" تقریبا یه ماه پیش مدیر گفت و شنود شدم،یکی دوهفته پیش هم مدیر داخلی... البته دیروز از گفت و شنود رفتم کنار،خیلی کارش زیاد بود،نمی رسیدم خیلی وقت بذارم روش...

الان کمی حس فسیلیت میکنم توسایت،شاید حداکثر تا تابستون فعالیت کنم و بعدش برم از سایت... نمیدونم،ولی فعلا که حسابی به بچه های اینجا عادت کرده م،حتی اونایی که نمیشناسمشون،ولی همین که گاهی یه پستی ازشون می بینم،یا مثلا تذکری بهشون میدم( :-" ) هم خودش خود به خود برا آدم وابستگی ایجاد می کنه...
خیلی چیزا از بچه های اینجا یاد گرفتم تو این مدت،طرز رفتارای مناسب تو شرایط مختلف،دیدن و برخورد با انواع شخصیت ها و طرز تفکر ها و دیدگاه هاو... چیزایی که تو دنیای واقعی و تو این مدت کم امکان نداشت به این مفصلی ببینم... با ناراحتی وغصه ی خیلی هاغصه خوردم بدون اینکه بشناسنم یا بشناسمشون،با خوشحالی خیلیا خوشحال شدم باز هم بدون اینکه بشناسنم یا بشناسمشون،از دست خیلی ها هم گاهی حرص خوردم،باز هم به همون شکل :-" :D ... اینجا برا من و برای اغلب اعضاش یه وبسایت معمولی نبوده و نیس،حتی اونایی هم که از سایت رفته ن و دیگه نمیان هم اینجا رو فراموش نمیکنن،یه جورایی مث یه خانواده ی بزرگ شده... خوشحالم که سه ساله عضو این خانواده م،و امیدوارم همیشه این خانواده،بزرگ و قشنگ و متحد بمونه...

فعلا همین... :)
 

scamp42

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
567
امتیاز
1,702
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : خاطرات کاربران در سمپادیا دات کام

پارسال اسفند بود تو سایت عضو شدم
فعالیت انچنانی نداشتم
جدیدا بش وابسته شدم
تو این مدت با دوستای زیادی اشنا شدم
ی مدت علایقم خالی بود ب درخواست پروفسور پرش کردم
گفتم پروفسور یکی از بهترین دوستامه اینجا خیلی بم کمک کرد اینجا
چ روزاییه
خاطرات قشنگ
 
بالا