پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
از ته دل مي خواستم و آرزو مي كردم كه خودم را تسليم خواب فراموشي بكنم، اگر اين فراموشي ممكن مي شد، اگر مي توانست دوام داشته باشد، اگر چشم هايم كه بهم مي رفت در وراء خواب آهسته در عدم صرف مي رفت و هستي خودم را ديگر احساس نمي كردم، اگر ممكن بود در يك لكه مركب، در يك آهنگ موسيقي يا شعاع رنگين تمام سيستم مخروج مي شد و بعد اين امواج و اشكال آنقدر بزرگ مي شد و ميدوانيد كه به كلي محو و ناپديد مي شد- به آرزوي خودم رسيده بودم.
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
نکته ی اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید... این نکته ی اصلی است، همه چیز است، به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست. آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چه طور می شود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی، حقیقتی که بارها و بارها گفته شده، ولی باز هم بین انسان ها ریشه ندوانده! "آگاهی بر زندگی برتر از خود زندگی است، شناخت قوانین خوشبختی برتر از خوشبختی است."... این است چیزی که باید با آن بجنگیم! و من خواهم جنگید، علیه آن خواهم جنگید! اگر همه ی ما می خواستیم، همه چیز را می شد بلافاصله درست کرد.
رویای آدم مضحک/فیودور داستایفسکی/رضا رضایی/نشر ماهی
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
جنگ جهانی اول مملو از فجایع دردناک بود اما فــاجعه اصـــــــــلی این نبود .... دلخراش ترین چیز این بود که جنگ جهانی اول هیچ چیز را حل نکرد .... کسانی که در این جنگ کشته شدند ایمان داشتند که برای صلح میجنگند برای "آخرین جنگ بشر" مبارزه میکنند ...
تاریخ قادر است آدم را بترساند اما اگر همه ی مردم با خود بگویند "این فاجعه دیگر نباید تکرار شود " آنگاه دیگر جان هیچ انسانی بیهوده تلف نخواهد شد .....
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
شهریار کوچولو کویر را از پاشنه در کرد و جز یک گل به هیچی برنخورد.یه گل سه گلبرگی.یه گل ناچیز.
شهریار کوچولو: -سلام
گل:-سلام
شهریار کوچولو با ادب پرسید:-آدم ها کجاند؟
گل روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود. این بود که گفت:
-آدم ها؟گمان می کنم ازشان شش هفتایی مانده باشد.سال ها پیش دیدم شان.منتها خدا می داند کجا می شود پیدایشان کرد.باد این ور و آن ور می بردشان؛نه این که ریشه ندارند؟ این بی ریشه گی حسابی اسباب دردسرشان شده
شازده کوچولو - آنتوان دوسنت اگزوپری - ترجمه احمد شاملو
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
خيلي خوبه كه تو جوونيمون انسانيت رو ياد بگيريم. اگر زمان جووني درد رو تجربه كنيم، تو بزرگسالي باعث رنج و درد كسي نميشيم. بايد از شكست خوردنت درس بگيري، نقاط ضعفتو بشناسي و درستشون كني اما به همون اندازه هم بايد ازشون استقبال كني. شايد شبي برسه كه قرار باشه بقيه رو هدايت كني، اون زمان بايد اين توانايي رو داشته باشي كه ديگران رو همون طوري كه هستن ببيني نه اونطوري كه خودت هستي. يه قهرمان واقعي فقط قلب و روح خودشو نميشناسه بلكه قلب و روح ضعيف تر از خودش رو هم در نظر ميگيره و ميفهمه. فقط زماني ميتوني به اين خصوصيت برسي كه خودت يه زماني مثل اونها بوده باشي.
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشوئید!
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
سالها پیش در یک کتاب وحشتناک خوانده بود فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق می افتد . در کتاب نوشته بود معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعه ای رخ دهد. نوشته شده بود از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیفتد تا کسی خوشبخت شود ... از نظر نویسنده ، تنها تفاوت آنها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیده اند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها بهم چسبیدند دیگر هیچوقت از هم جدا نمی شوند ، چون وقتی اتفاقی افتاد دیگر نمی توان آن را به حالت اول برگرداند. نویسنده نوشته بود وقتی لیوانی شکست دیگر شکسته است. وقتی چیزی سوخت دیگر سوخته است. وقتی کسی روی سرسره رفت دیگر باید تا آخر شیب پایین برود. برگشتی در کار نیست. برای همین است که که از نظر نویسنده کتاب هر خوشبختی همیشه در معرض فرو ریختن و تبدیل شدن به فاجعه است اما فاجعه ها هرگز تبدیل به خوشبختی نمی شوند ...
+ سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار . مصطفی مستور
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
تو اين دنيا جا براي همه نوع عقيده اي وجود داره. مهم ترين چيز اينه كه ما به عقايد همديگه احترام بذاريم و حامعه اي رو تشكيل بديم كه همه توي اون پذيرفته بشن و با همشون به تساوي برخورد بشه.
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی حتی وقتی نادیده اش میگیری حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.از هر چیز دیگری قوی تر است.آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشتند دوباره زاد و ولد کردند.مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند.که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند دوباره دنبال اتوبوس ها دویدند.به پیش بینی های هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.باور کردنی نیست اما همین گونه است.زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است. من او را دوست داشتم-آنا گاوالدا
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
دنيا همه ي مارو به شيوه هاي مختلف آزار ميده. ولي خيلي وقتا ما خودمون خودمونو آزار ميديم. اگه سرنوشت خودتو دنبال كني، شانس ايو داري كه به شادي واقعي دست پيدا كني. ولي اگه خودتو از سرنوشت مخفي كني هيچوقت از زندگيت راضي نميشي...
برادرانه تا پاي مرگ - دارن شان
باورم نميشه كه با 17 سال سن هنوز دارم فانتزي ميخونم! ولي تيكه هاي قشنگ زياد داره!
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
گفتم:«مصطفی من عصر که داشتم کنار کارون قدم می زدم، احساس کردم این قدر دلم پر است که می خواهم فریاد بزنم، باز نمی توانم خودم را خالی کنم.» مصطفی گوش می داد. گفتم:«آن قدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می آمدی نمی توانستی مرا تسلی بدهی.» او خندید، گفت:«تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداست. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. حالا من با اطمینان خاطر می توانم بروم ... »
[نیمهی پنهان ماه؛ چمران به روایت همسر شهید،حبیبه جعفریان]
ايستاده بود زير درخت. خبر آمده بود قرار است شب حمله كنند.
آمدم بپرسم چه كار كنيم. زل زده بود به يك شاخه ى خالى.
گفتم: «دكتر، بچه ها مى گن دشمن آماده باش داده.»
حتى برنگشت. گفت: «عزيز بيا ببين چه قدر زيباست.»
بعد همان طور كه چشمش به برگ بود، گفت: «گفتى كه قرار حمله كنند؟»
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
عقاید یک دلقک - هاینریش بل
×یک زن قادر است خیلی چیزها را با دست هایش بیان کند یا اینکه با آنها تظاهر به انجام کاری کند . در حالی که وقتی به دست های یک مرد فکر می کنم همچون کنده ی درخت بی حرکت . خشک به نظرم می رسند . دست های مردان فقط به درد دست دادن ، کتک زدن ، طبیعتا تیر اندازی و چکاندن ماشه ی تفنگ و امضا می خورد ! اما به دستان زنان در مقایسه با دست های مردان باید به گونه ای دیگر نگاه کرد . چه موقعی که کره را روی نان می مالد و چه موقعی که موها را از پیشانی کنار می زنند....
×اما ماری , این سلیقه تو نیست.بهتر است دل به دلقک لامذهبی ببندی که تو را به موقع از خواب بیدار کند تا به مراسم مذهبی برسی,که در صورت لزوم پول تاکسی ات را برای رفتن تا کلیسا هدیه میکند.هیچ گاه احتیاجی نخواهی داشت که پیراهن کشباف آبی مرا بشویی.
×اگر از تسوپفنر بچه دار شود , نخواهد تنوانست بارانی سه ربعی یا بارانی شیک تن بچه هایش کند او باید بگذارد بچه هایش بدون پالتو بگردند, زیرا ما درباره ی انواع پالتو ها مفصلا صحبت کرده ایم . ما همچنین درباره ی زیرشلواریهای بلند و کوتاه ,لباسِ زیر , جوراب,کفش صحبت کرده ایم- اگر بخواهد احساس فاحشه بودن یا خائن بودن نکند, باید بگذارد بچه هایش لخت در بن بگردند...