قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

~کافر ها حوصله ام را سر می برند ، چون فقط درباره‌ی خدا صحبت می کنند.

~ وقتی با خودم فکر می‌کنم که از دو نسل پیش تا کنون، بخش قابل توجّهی از سهام معادن زغال‌سنگ در انحصار خانواده‌ی ما بوده است، دل‌شوره و نگرانی آن‌ها را برای خاک مقدس آلمان درک می‌کنم.

عقاید یک دلقک؛هاینریش بل؛ترجمه‌ی شریف لنکرانی؛انتشارات امیرکبیر​
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

به همه می گویم که بچه ها تنها دلیل من برای زندگی اند،اما در واقع زندگی من تنها دلیل هستی آن هاست.

ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد*پائولو کوئلیو
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

صبحگاهی بودا در میان شاگردانش بود که مردی به آن ها نزدیک شد و پرسید :((آیا خدا وجود دارد؟))
بودا جواب داد : ((آری خدا وجود دارد))
بعد از ظهر مرد دیگری آمد و همان سوال را تکرار کرد
بودا جواب داد :((خیر وجود ندارد))
شامگاه مرد دیگری آمد و همان سوال را تکرار کرد
بودا این بار جواب داد : ((خودت باید پاسخ این سوال را بیابی ))

یکی از شاگردانش گفت :(( استاد، این بی معنی است . چطور ممکن است یک سوال سه جواب متفاوت داشته باشد؟؟))
بودا گفت: ((زیرا آن سه شخص متفاوت بودند...و هر کس به شیوه ی خود به خدا نزدیک میشود ؛ یکی با یقین ، دیگری با انکار و سومی با تردید ))

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جایی که زور فقط میتواند نابود کند... لطافت میتواند نقش آفرینی کند :)

مکتوب ـ پائولو کوئيلو
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

قبلا میتوانستم دختـری بی فکر و بی خیال و آسوده باشم، چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم! ;;)

ولی حالا تا آخر عمر یک نگرانی بزرگـ خواهم داشت و هروقت که تو از من دور باشی،به همه ی اتومبیل هایی فکر میکنم که ممکن است تو را

زیر بگیرند..یا همه ی تخته های اعلامیه ای که ممکن است روی سرت بیفتند!و یا همه ی میکروب های وحشتناکی که ممکن است بخوری.

آرامش خیالم تا ابد از بین رفته استـــــ..


"قسمتی از نامه ی پایانی جودی ابوت به بابا لنگ دراز"

{ بابا لنگ دراز /جیـن وبستر }
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

پولی که پدر مادرها می دهند پول واقعی نیست . صیقلی است و هیچ بویی هم نمی دهد مگر بوی مرکب شیمیایی . آن ها اسکناس های نویی هستند که باید خودشان چاپ کرده باشند . پولی که آدم خودش به دست می آورد کاملا مچاله شده است ، با پارگی های کوچک ، کمی چرب به علت کثیف بودن ، لمس کردنش لذت بخش است


طرحی برای انقلاب در نیویورک/آلن رب گریه
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون


هيچ اشکالی ندارد که وقتی شواهدی له يا عليه يک ادعا نداريم ، « لاادری گری / آگنوستیکیسم » پيشه کنيم . در اين حالت لاادری گری موضع بخردانه ای است . هنگامی که از کارل ساگان پرسيدند که آيا در جهان های ديگر حيات وجود دارد ، با افتخار جواب داد که... در اين مورد لاادری گر [ آگنوستيک ] است . وقتی ساگان از پاسخ گويی قاطعانه امتناع کرد ، مصاحبه گر باز به او اصرار کرد که " در دلتان " در اين باره چه فکر میکنيد ؟ و ساگان پاسخی فراموش نشدنی داد :

" اما من سعی نمیکنم با دلم فکر کنم . کافیست که تا زمان حصول شواهد ، داوری را به تعويق بياندازيم . "

- پندار خدا - ریچارد داوکینز
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

پدرم گفته است قدر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است تو اما در پی زخمی باش که نوشدارویی شگفت بخواهد
و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.
او که نامش خداوند است

من هشتمین آن هفت نفرم / میراث پدر علیه السلام - عرفان نظرآهاری
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

افكار پوچ!-باشد، ولي از هر حقيقتي بيشتر مرا شكنجه ميدهد
بوف كور- صادق هدايت
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هیچ وقت ِ خدا یک چیز ِ واقعی را، حالا هر چه که میخواهد باشد ، پشت ِ یک ظاهر دروغین پنهان نکرده ام . یعنی یاد نگرفته ام عکس ِ چیزی باشم که هستم . یا به چیزی تظاهر کنم که به بعضی آدم ها ، منزلت معنوی می دهد . از این منزلت های معنوی ِ دروغینی که خوب بهشان دقیق شوی ؛ تصنعی بودنشان پیداست .
پس بی هیچ تکلّفی ؛ بهتان می گویم و برایم اهمیتی ندارد که تا چه حد ممکن است ازش برداشت نادرستی داشته باشید . اعتراف میکنم که حالم دارد از بیشتر ِ چیزها بهم میخورد و قبل از همه ، از خودم .

کافه پیانو - فرهاد جعفری
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

«

قضیه 28 _ عالی ترین خیرِ نفس، شناخت خداست و عالی ترین فضیلت نفس این ست که خدا را بشناسد!

..

قضیه 37 _ اصحابِ فضیلت، خیری را که برای خود طلب میکنند _ برای دیگران هم میخواهند؛ و هرچه معرفت آنان به خداوند بیشتر باشد، این امر (خیرخواهی نسبت به دیگران) بیشتر خواهد بود.

..

قضیه 43 _ ممکن ست خوشی، افراطی و شرّ باشد، و ممکن ست اندوه، از این حیث که خوشی یا شادی شرّ ست، خیر باشد!

(بخشی از برهان) :

خوشی، شادی ای ست که ازین حیث که به بدنِ ما مربوط ست، عبارت ست از اینکه یک یا بعضی از اجزای بدن، بیش از دیگر اجزاء (از آن) متاثر شوند. 1
و ممکن ست قدرت این عاطفه آن اندازه شدید باشد که بر سایر افعال بدن تفوق یابد و ... ؛ لذا ممکن ست این عاطفه، شرّ باشد!

اما برعکس، درد که اندوه ست ممکم نیست، بصرف اعتبار ذاتش خیر باشد؛ اما از آنجا که قدرت و افزایش آن بواسطه قدرتِ علت خارجی در مقایسه با قدرت بدن ما تبیین میشود و .. ،
بنابراین میتوان نوع یا درجه ای از درد را تصور کرد که بتواند خوشیِ افراطی را مهار و از کاهش استعداد بدن جلوگیری کند و درین صورت،ممکن ست درد خیر باشد!

..

قضیه 46 _ کسی که تحت هدایت عقل زندگی میکند، حتی الامکان میکوشد تا نفرت خشم، یا بی اعتناییِ دیگران را نسبت به خویش، با عشق و کرامت پاسخ دهد!

..

قضیه 63 _ کسی که تحت تاثیر ترس عمل میکند و برای اجتناب از شرّ، عمل خیر انجام میدهد، تحت هدایت عقل نـیست.

..

قضیه 71 _ فقط انسان های آزاد ( تعریف انسان آزاد = انسانهایی که تحت هدایت عقل زندگی میکنند) اند که براستی از یکدیگر بسیار سپاسگزارند.

..

قضیه 72 _ عمل انسان آزاد، هرگز فریبکارانه نـیست، بلکه همواره صادقانه ست.

_ _ _

توضیح (1) : شادیِ خیر در نظر اسپینوزا، آن ست که تمامِ اجزاء نفس و بدن به یک اندازه از آن متاثر شوند.

»

...

اخلاق _ بندیکت (باروخ) اسپینوزا



پ.ن: ادامه دارد!!

.
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

فقط يك گناه هست . و آن دزدي است ... وقتي مردي را بكشي، زندگي را از او دزديده اي. حق زنش را براي داشتن شوهر دزديده اي. همينطور حق بچه هايش را براي داشتن پدر. وقتي دروغ بگويي، حق طرف را براي دانستن راست دزديده اي. وقتي كسي را فريب بدهي حق انصاف و عدالت را دزديده اي...

[بادبادک باز _ خالد حسینی]
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

"فرزندم ،خوب و جانسوز می نویسی،بسیار متاثر شدم.چیزهای خوب و زیبا و خنده آور هم در زندگی هست. از آن ها بنویس و بده بخوانم."
ومن داستان دانش آموزی را نوشتم که هیچ گونه گرفتاری نداشت الا این که می خواست بداند فرق "خر" و "الاغ"چیست؟ عاقبت دریافته بود خری که خوب تربیت شود،کاه و جو حسابی بخورد،پالان نو داشته باشد و چاق باشد و آدم های مهم و معروف و پولدار سوارش شوند می شود "الاغ".ما در شهر "الاغ"کم داریم و خر فراوان است.خرهایی که زیر بار سنگین زندگی فر فر می کنند،چوب می خورند،لاغر مردنی اند و واقعا خرند.
ته داستان نتیجه گرفته بودم که:پس ما باید بکوشیم،درس بخوانیم،زحمت فراوان بکشیم تا بتوانیم خود را بالا بکشیم که زندگی خوبی داشته باشیم.خوب بخوریم و خوب بپوشیم تا به ما "خر" نگویند و "الاغ" بگویند.چون الاغ محترم تر از خر است."

معلم انشا و آقای محزونی که داستانم را خواندند،خندیدند.بچه ها خوششان آمد و برایم کف زدند.

//شما که غریبه نیستید/هوشنگ مرادی کرمانی//
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

معمولا در شهر های کوچک هستند کسانی ک شغل و حرفه اصلی انها جمع آوری خطاهای اشنایان و همسایگان است هر روز ب شکلی ان خطاها را ب زبان می آورند و دقت میکنن ک مبادا یکی از ان گناهان نابخشودنی ناگفته بماند...


ژان کریستف...جلد 2//// رومن رولان
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

... بعضی روزها هم پدرم «گیرنده»ها رو با خودش می‌برد. سر بِرکفست می‌شِست و می‌گفت: نجاتش دادم، و صورتش من رو یاد صورت کشیش، بعد از موعظه‌ی روزهای یکشنبه می‌نداخت.
ولی با این حال، دو سه بار در سال، پیش می‌اومد که روزها یا شب‌های آرومی داشته باشیم. پدرم به آسمون نگاه می‌کرد و می‎گفت: امشب شب آرومی خواهد بود. معنیش این بود که اون شب هیچکی هیچ‌جا احتیاج به هیچ پیوند پوستی، پیوند چشمی، پیوند قلبی، پیوند کلیه، خون یا مغز استخوانی نداشت ...
ولی بابا، تو از کجا می‌دونی که امشب شب آرومی خواهد بود؟
اونم بیرون رو نگاه می‌کرد، به تاریکی زل می‌زد و جواب می‌داد، حسش میکنم. انگار یه پیک مرموز بهش علامت داده بود که امشب همه‌چیز قراره رو به راه باشه.

[پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی، مائنی ویسنی‎یک]
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

کلمات خیلی شیطان هستند. فکر می کنیم فقط به آن هایی که برای ما شایسته هستند اجازه خروج از دهانمان را می دهیم، ولی ناگهان متوجه می شویم یکی از آنها، آن وسط ظاهر می شود. نمی دانیم از کجا آمده است، اصلا آن را خبر نکرده بودیم که آنجا بیاید و یک دفعه همه چیز عوض می شود، آنچه را که قبلا انکار کرده ایم، تایید می کنیم یا برعکس.

مرد تکثیر شده/ ژوزه ساراماگو
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

مصیبت های جگر خراش مانند سمفونی ها که گاهی آهنگی آرام از میان ارکستر رخنه می کند بروز می کند ، انسان اول تمام عمق آنها را درک نمی کند . گاهی خودی نشان می دهند و در نیستی فرو می روند . ناگهان تمام ارکستر به صدا در می آید . آنوقت اشک از چشمان شما جاری می شود و خودتان نمی دانید برای چه گریه می کنید.


چشم هایش///بزرگ علوی
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

هر روز صبح در بانک زمان ما 86400 ثانیه واریز میشود و تا پایان شب به پایان میرسد و هیچ بازگشتی در کار نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نخواهد شد

لطفاً گوسفند نباشید/محمود نامنی
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

گمانم این وضعیت در خیلی از خانواده ها هست. منظورم تقسیم عقل و استعداد و این جور چیزهاست. همیشه فکر میکردم سهم هر خانواده از هوش و نبوغ مقدار معینی است و این مقدار اغلب به شکلی نامساوی بین افراد خانواده تقسیم شده است. هزار نمونه سراغ دارم. در خانواده ما بدون شک نگار سهم خودش را برداشته است. نه بیشتر و نه کمتر. نگار نه نبوغ فوق العاده ای دارد و نه کم استعداد است، گرچه به شکلی غریزی و باورنکردنی زندگی را خیلی بیشتر از ذهنش میفهمد.اما به هر حال نگار به اندازه طبیعی باهوش است. من از نگار باهوش ترم چون من سهم رحمت را برداشته ام. رحمت سی و شش سال دارد اما سهم او از هوش فقط هشت سال است. بقیه هوشی را که میتوانست داشته باشد به من داده اند. در این موضوع ذره ای تردید ندارم؛ حتی اگر همه ی مردم دنیا بگویند اشتباه میکنم...

مصطفی مستور. سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

"چه ت شده ؟ اگه خودتو بزاری جای من میفهمی علافی یعنی چی . ولی من نقشم رو اون قدر خوب بلدم بازی کنم که همه فکر میکنن سرم شلوغه ... "


"دو پسر بچه ی نه ساله داشتند در خیابان راه میرفتند شب از نیمه گذشته بود و آن دو تازه از دیدن فیلم ترسناکی برگشته بودند. اسم فیلم بود " هیولای نا شناخته"
پسر بچه ها دست هم راگرفته بودند .
گری: داری به چی فکر میکنی ؟
جیم : اصلا دلم نمیخواد هیچوقت جونوری رو ببینم که خون آدم ها رو میخوره .
-منم همین طور
-می آی یه کم بدوییم ؟
گری گفت :"فقط برای ورزش کردن"


نامه ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی
ریچارد براتیگان
 
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

کامیار : عشاق بر سه دسته اند، یه دسته بی بخارن و هر کاریشون بکنی صداشون در نمی یاد مثل مجنون خدا بیامرز! یه دسته هم که خود آزارن! مثل فرهاد رحمة اللّٰه! اما یه دسته شون خطرناکن و مردم آزار! مثل این دلارام! عشقش از دستش بره تبدیل می شه به یه انتقام!

گندم
م.مؤدب پور
 
Back
بالا