پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
1) چند برداشت از « آوای گرسنگی » _ ژان ماری گوستاو لکلزیو
..
یک حسِ غریب، سخت، نـامتغیر اما آشنا. چون زمــســتــانــی بی پایان. حاکستری، ملال آور!
کم کم، مسائلِ روزانه، جای مهمی را اشغال میکرد.
مثلِ این بود که چشم ها به نقطهِ مشخصی بر زمین دوخته شده و به دنبال چیزی می گشتند .. شاید سکه ای، سوزنی، یا یک ته سیگار!
یک نوع طعمِ کــهـــنــگـــی و بوی دود، در خیابان ها احساس میشد!
می بایست هرچه تندتر، هرچه زودتر میرفت ..
آن دنیای جدیدی که صحبتش را میکردند، هنوز نـیامده بود ..!
http://nashenakhteha.blogs.com/photos/uncategorized/henricartierbresson3.jpg
..
با خود فکر میکرد همهِ این آدم ها، سرشان در کار خودشان ست و در لاک هایشان پنهان هستند!
این آدم ها می گشتند و آن های دیگر تظاهر به فعالیت میکردند ؛
آدم های عبوس ، هنرمندان ، انسان های سخت !!
..
در واقع هیچکسی نـگران هیچکس نـبود! شهری که در آن گم میشدی ؛
و اگر کسی را گم میکردی ، ممکن بود دیگر هرگز او را نـیابی .
..
عجیب این بود که میتوانست با وجود این _ حفره _ همچنان زندگی کند!
میتوانست برود، بیاید، از بازار خرید کند، در جلسات پیانو شرکت کند .. به دیدن دوستانش برود!
میتوانست حرف بزند و حرف بزند .. یا کمی بیشتر غذا بخورد!
حتا ممکن بود روزنامه ها را مطالعه کند _ و به مسائل سیاسی توجه کند!
اما تمامی اینها نـمیتوانست حُفره را پُر کند . رد زخم را از بین ببرد؛
و جای خالی عصارهِ وجودش را که طی این سالها از بین رفته بود، پُر کند!
.. عصاره ای که گریخته و در هوا گم شده بود ..
http://8pic.ir/images/s0jmfa9tb97bi3t8npx.jpg
_ _ _
2) باز هم ، « یک عاشقانه آرام » _ نادر ابراهیمی
..
شعار دادن و شعارها را برنامهِ کار قرار دادن، دوای تمامِ دردهای ماست !
آنها که شعار نـمی دهند، فقط به خاطر آن ست که میترسند مجبور شوند پای شعارهایشان بمانند و نسبت به شعارهای خود وظیفه مند شوند.
شعار نـمی دهند چون وحشت دارند ازینکه نـتوانند به شعارهایشان وفادار بمانند و به همین دلیل هم مسخره ی ما ، مردمِ کوچه و بازار میشوند!
هر شعارِ اخلاقی؛ یک تعهّد ست نسبت به جهان .. بزدل ها و معتادان، جرئت نـمی کنند هیچ تعهّدی را نسبت به جهان بپذیرند،
و به همین دلیل هم شعاردهندگان را موردِ بی حُرمتی قرار میدهند .. !
.