قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

Special girl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
469
امتیاز
8,982
نام مرکز سمپاد
FARZANEGAN
شهر
SHZ-JAH
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

زندگی یک بخت آزمایی بزرگ است که تمام بلیت هایش برنده اند

راز فال ورق

(این جمله رو اونایی که کتاب راز فال ورق رو خوندن خیلی بهتر میتونن درک کنن :> )
 

azam

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
535
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
پارسال زیست شرکت کردم(فقط شرکت)
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

لباس ها اینقدر مهم اند توی بودن و توی "چگونه بودن"مان. و اگر می بینید کسی کار بزرگی نمیکند، برای این است که یا لباسی ندارد که بهش تکلیف کند؛ یا اساسا، آدم کوچکی است
کافه پیانو/فرهاد جعفری
 

niyayesh.m

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
7
امتیاز
17
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
کرمان
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

دوستش دارم و این بارانیست که هیچ وقت بند نمی اید برفیست که هیچگاه ذوب نمی شود !!!


دوستش دارم و این....این..... کلافه ام از همین *این*هایی که برایش توصیفی ندارم !!!


دستخط خدا نوشته فاطمه حیدری :)
 

mahsa bastankhah

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
36
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5/فاتح
شهر
مشهد
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

[size=18pt]جهان چگونه به وجود آمده است؟
هیچ به عقلش نمیرسید.همبن قدر میدانست که جهان سیاره ی کوچکی است در فضا. ولی فضا از کجا آمد؟
شاید فضا پیوسته وجود داشته است. که در آن صورت دیگر لازم نیست پی ببریم از کجا آمده است. اما مگر چیزی میتواند پیوسته وجود داشته باشد؟
در ژرفای نهادش یزی بود که این فکر را نمیپذیرفت!
ولی اگر فضا از چیزی دیگر پدید آمد پس آن چیز هم خود از چیز دیگر وجود یافته است. سوفی دید فقط دارد مساله را عقب می اندازد. در زمانی باید چیزی از عدم به وجود آمده باشد. ولی آیا این ممکن است؟ آیا نا ممکنی این درست به اندازه ی ناممکنی پندار وجود دائمی جهان نیست؟؟!


دنیای سوفی/یوستین گردر
[/size]



یک لحظه فکر کردم که من اصلا وجود ندارم و خیال من از روی کنجکاوی در جایی پرسه می زند، به اشتباه، دست می مال؛ آدم ها را ور انداز می کند اما نیست و خیال می کند که هست!!
پیکر فرهاد /عباس معروفی





*نيايش: پست متوالي ادغام شد
 

mahsa bastankhah

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
36
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5/فاتح
شهر
مشهد
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

علم و دانش به مزاج عوام سازگار نبود و ممکن بود آن ها را از نصیب و قسمت خداوندی ناراضی سازدو خداوند هم نارضایتی از مشیت خود را دوست ندارد!!
غریبه ای در دهکده/مارک تواین


گاهی اوقات اتفاق می افتد که به زندانت هم انس پیدا می کنی. شرم آور است...!
زندگی جنگ و دیگر هیچ/ اوریانا فالاچی



تو کیستی؟ و بود و نبودت را چه فرقی هست؟ و اگر هست آیا بیش از فرق بود یا نبود موریانه ایست در انبوه قافله ی مورچگان؟! کورانه، روان سوی هر سوی!!!
کلیدر/جلد9



* نيايش: پست هاااي متوالي ادغام شد
 

ma2012

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
268
امتیاز
569
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

پانگلوس روزی به کاندید گفت:"یک سلسسله حوادث به وقوع می پیوندد تا به بهترین وجه ممکن منتهی شود: اگر شما از قصر عالی خود دور نمی افتادید,و از محکمه تفتیش عقاید فرار نمی کردید و به امریکا نمی رفتید و طلای خود را از دست نمی دادید,نمی توانستید به ترکیه بیایید و مربای بالنگ و پسته بخورید."
کاندید در پاسخ گفت:"تمام این ها درست است ولی بگذار تا به کار زراعت خود برسیم."


تاریخ فلسفه - ویل دورانت
 

Jina

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
314
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

در این دنیا همه چیز دست خود آدم است،حتی عشق،حتی جنون،حتی ترس.آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند.می تواند آب ها را بخشکاند.می تواند چرخ و فلک را به هم بریزد.آدمیزاد حکایتی است.می تواند همه جور حکایتی باشد.حکایت شیرین،حکایت تلخ،حکایت زشت... و حکایت پهلوانی. بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت نیروی روح او نمی رسد،به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.

کتاب سووشون اثر خانم سیمین دانشور
 

shima.

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
1,207
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

در درونم چیزی اتفاق افتاده بود، و بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق می افتد. اگر اتفاق در بیرون بیافتد مثل وقتی که اردنگی میخوریم، می شود زد به چاک. اما از درون غیر ممکن است. وقتی به این حالت دچار می شوم، می خواهم بروم بیرون و دیگر به هیچ کجا برنگردم. مثل این است که وجود دیگری در من باشد. شروع می کنم به زوزه کشیدن، خود را روی زمین می اندازم، سرم را به این طرف و آنطرف می کوبم تا بیرون برود.

زندگی در پیش رو - رومن گاری
 

zmaa

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
298
امتیاز
3,526
نام مرکز سمپاد
سمپاد
شهر
تهران
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

-ملا اینطور به خورشید خیره نشو،شدت نور تو را کور خواهد کرد
×هم به شدت بستگی دارد هم به ظرفیت. شدی که تو را کور میکند شاید برای من فرجی باشد

مردی در تبعید ابدی/نادر ابراهیمی
 

M-oO-N

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
کرمان
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

به افزودن متنی درباره ی دهش به پیامبر می اندیشم. همه ی مردمان جهان میل به بخشیدن چیزی دارند و معمولا هیچ کس آن را نمی پذیرد. می توانم خانه ای داشته باشم و مردم را به دیدنش دعوت کنم. می آیند , آن چه را به آن ها تقدیم میکنم , میخورند. نظرات مرا می پذیرند. اما هرگز نمی توانند عشقی را بپذیرند که موجب این دعوت شده است.
عشق چیزی است که بیشتر از هر چیزی داشتنش را دوست داریم , و بیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم. و هیچ کس در نمی یابد که عشق , همان چیزی است که همواره داده می شود و پذیرفته نمی شود.

نامه های عاشقانه یک پیامبر (جبران خلیل جبران)
نوشته پائولو کوئیلو
 

mahsa.n

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
شیراز
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

مى خواستند حرفى بزنند، اما يك كلمه هم نتوانستند به زبان بياورند. اشك در چشمان شان مى درخشيد. هر دو لاغر و رنگ پريده بودند، اما روى اين چهره هاى بينواى رنج ديده، شفق زندگى اى جديد مى درخشيد، زندگى اى از نو بازيافته. عشق به آن ها زندگى دوباره بخشيده بود. قلب هر يك چشمه ى زندگى زوال ناپذيرى را براى ديگرى در خود پنهان داشت. تصميم گرفتند منتظر بمانند و شكيبايى پيشه كنند. بايد هفت سال را در سيبرى مى گذراندند. چه رنج هاى پرهيزناپذيرى را كه تا آن موقع بايد تحمل مى كردند و چه سعادت بى پايانى را كه مى چشيدند! اما راسكولينكف تجديد حيات يافته بود، اين را به خوبى مى دانست؛ با تمام وجودش آن را حس مى كرد و سونيا، فقط به خاطر او زنده بود.
.
.
.
آن شب ديگر نمى توانست مدت درازى به فكر فرو رود و انديشه اش را متمركز كند. فقط احساس برايش وجود داشت. زندگى جاى انديشيدن و استدلال را گرفته بود؛ روحش نيز هم زمان زندگى جديدى يافته بود.


جنايت و مكافات - فئودور داستايفسكى - ترجمه پرويز شهدى
 

BGN

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
58
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
no:(
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

عجیب است، اما

هر چه بیشتر در دنیا میگردی

و زندگی را بهتر تجربه میکنی

میبینی که ما به شادی، زودتر از ناراحتی عادت میکنیم

طعم شیرین شربت به سرعت ناپدید میشود

و تلخی دارو، مدتها بر زبان باقی میماند

گویی که شیرینی و شادی، طعمی آشنا و تکراری است

اما تلخی و غم، هر مرتبه به تازگی نخستین بار، ما را شگفت زده میکند

لمونی اسنیکت - بچه های بدشانس - قسمت سیزدهم
 

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

زير لب، بى اختيار، پرسيدم: يعنى اين جنگ كى تمام خواهد شد؟
شنيدم كسى گفت: وقتى ياد بگيريم كه سرهايمان را، از نفير گلوله هاى عابر، به غريزه ندزديم؛ بلكه در اين حال نيز به اراده امكانِ انتخاب بدهيم.


صفحه ىِ دويست و سى و دوىِ كتابِ ابوالمشاغلِ نادر ابراهيمى.
 

NEO

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,368
امتیاز
5,899
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
رشته دانشگاه
مهندسی نفت
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

ملیسندر: اینجا همون‌قدر که جای توئه، جای من هم هست و تو به زودی به کمک من نیاز خواهی داشت. دوستی با من رو پس نزن جان. من تو رو تو طوفان دیدم. طوفانی سخت درحالیکه دشمنانت دورت رو گرفته بودن. تو دشمن زیاد داری. میخوای اسم‌هاشون رو بهت بگم؟
جان: من اسماشون رو میدونم.
ملیسندر: خیلی هم مطمئن نباش. تو نباید از دشمنانی که توی صورتت بهت ناسزا میگن بترسی. بلکه باید از اونایی بترسی که وقتی بهشون نگاه می‌کنی بهت لبخند می‌زنن و وقتی پشتت رو بهشون میکنی خنجرهاشون رو تیز می‌کنن. بهتره گرگت رو همیشه پیش خودت نگهداری. من یخ دیدم و خنجرهایی که تو تاریکی کشیده شده‌ن. خون یخ زده و شمشیرهای برهنه. هوا هم خیلی سرد بود.
جان: هوای دیوار همیشه سرده.
ملیسندر: اینطور فکر می‌کنی؟
جان: میدونم بانوی من.
ملیسندر: پس تو هیچی نمیدونی جان اسنو!

رقصی با اژدهایان - جورج.آر.آر مارتین.
 

Fereshteh S

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
449
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

به عقیده حقیر نیازهای اولیه انسان چهارتاست:خوراک پوشاک مسکن و نیاز به غر زدن که اهمیت این آخری اگر بیشتر از سه تای دیگر نباشد قطعا کمتر نیست :-"

قصه های امیرعلی4
 

Passenger.

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
112
امتیاز
1,534
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

دیگر به راستی می دانستم که درد یعنی چه. درد به معنای کتک خوردن تا حد بی هوش شدن نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دل آدم را درهم می شکند و انسان ناگریز است با آن بمیرد بدون آن که بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد.

[درخت زیبای من-ژوزه مائورو ده واسکونسلوس]
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

خیلی نیرو، خیلی غرور و عشق می‌خواهد تا آدم باور کند که اعمالِ یک انسان اهمیتی دارد و زندگی بر مرگ پیروز می‌شود.

همه می‌میرند/ سیمون دو بوار
 

azam

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
535
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
پارسال زیست شرکت کردم(فقط شرکت)
اینستاگرام
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

- خواستن از دانستن جدا نیست پس باید بدانی چه میخواهی
- گاهی نمیتوان جریان زندگی را متوقف کرد
- باید همواره در جستجوی راهی باشم که بهتر و بیشتر خود را حفظ کنم چون ضعیف تر از آن هستم که بخواهم یا بتوانم جلوی مردم و حوادث ناشی از آن ها را بگیرم
- زمانی که براستی با همه وجودت آرزویی داشته باشی کائنات به نحوی عمل می کنند که تو بتوانی به آرزویت برسی
کتاب کیمیاگر-پائولو کوئیلو
 

سارگل

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
839
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2قم
شهر
قم
دانشگاه
دانشگاه کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

رسیدم : مگه همتون با یه سنگ بازی نمی کنین ؟!
گفت : نه هر کی واسه خودش، یه سنگی داره.
گفتم : خب... از مال اونایی استفاده کن که سنگ شون صافه.
گفت : اونا که سنگ شونو نمی دن به دیگران... می ترسن ببازن.

«دیگران»!
راستش را بخواهید ؛اولش جا خوردم از این که چرا کلمه ای آن قدر رسمی را به کار برده . اما خوب که فکرش را کردم ، دیدم بچه حق دارد دمغ و افسرده باشد. دارد به زبان بی زبانی بهم می فهماند از این همه نارفیقی متحیر است. از غریبه فرض شدن دلخور است . که نمی گوید سنگ شان را نمی دهند به بقیه و عوضش می گوید سنگ شان را نمی دهند به دیگران. تا بهم بفهماند از دید بعضی بچه ها؛او «دیگر» است نه یکی از خودشان . و دارد از یک جور نابرابری شکوه می کند که به نظرش درست نیست و می خواهد بهم بفهماند اگر می بازد؛ مال این نیست که استحقاقش را ندارد بلکه مال این است که امکانات برابری ندارد.

گرفتمش توی بغلم و خیلی محکم به خودم فشارش دادم. و همان طور که توی بغلم بود؛ سرش را بوسیدم و بهش گفتم : غصه نخور خوشگلم. همین جمعه می ریم کوه. هرچی که دلت می خواد ، سنگای صاف پیدا می کنیم... فقط به یه شرط.
پرسید : چه شرطی ؟
گفتم : به شرط این که به هر کدوم از بچه های کلاس تون یه دونه از اون سنگا رو هدیه بدی. نترسی از این که یه وخ خودت ببازی.
گفت : باشه .
کافه پیانو فرهاد جعفری
 

Zed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
376
امتیاز
3,062
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو/یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون

کسی که به موقع و کامل زندگی کند، وحشتی از مرگ نخواهد داشت. کسی که هرگز به موقع زندگی نکند، قادر نخواهد بود به موقع بمیرد. پیروز و کامل زندگی کن! اگر آدم زندگی کرده باشد، اگر کامل زندگی کرده باشد، از مرگ وحشتی نخواهد داشت! اگر به موقع زندگی نکند، نمی‌تواند به موقع هم بمیرد.
و نیچه گریه کرد - اروین یالوم - ترجمه‌ی مهشید میرمعزی - نشر نی
 
بالا