Anee
کاربر تحت فعال
- ارسالها
- 144
- امتیاز
- 4,148
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان یک.
- شهر
- .
در پنجرهی گرد ِ قایق کاکاییها را میدید که در هوای گرفتهی صبحی در دمیدن مردّد، با پریشانی پرواز میکردند و جیغ و ویغ غمانگیز و بیمعنی شان آسمان را پر کرده بود. آدم همیشه به شنیدن شیونهای کاکاییها خیال میکند که بار غم بر دلشان سنگین است، حالآنکه جیغهاشان هیچ معنایی ندارد و مسائل روانی ِ خود ِ آدم است که این احساس را در دلش بیدار میکند. آدم همهجا چیزهایی میبیند که وجود ندارد؛ اینچیزها همه در دل خود ِ آدم است. آدم به یکجور درونگو مبدّل میشود که از زبان کاکاییها و آسمان و باد و خلاصه همهچیز حرف میزند. صدای عرعر خری را میشنویم. خریست و فوقالعاده خوشحال و نیکبخت است. بهقدری خوشبخت است که فقط خرها میتوانند باشند. با خود میگوییم "وای خدایا چه فلاکتی در این عرعر نهفته است!" دلمان براش کباب میشود؛ ولی این برای آنست که خر واقعی خود ماییم. حالا خودتان را در قالب کاکاییها میگذارید و جیغ و ویغ و شیون آنها را پر از غصّه مییابید؛ تمام شیونهای جانشکاف آنها برای این است که جایی مخرج فاضلابی پیدا کرده اند که به دریاچه سرازیر میشود و این خبر خوش را به هم بشارت میدهند. این توهّم از خطای دید است. البته منظورم اختلاف دیدگاه است، شما منظورم را ملتفت میشوید.
خداحافظ گری کوپر - رومن گاری.
خداحافظ گری کوپر - رومن گاری.