در باقی عمرم دو روز وجود دارد که هرگز دوباره مرا آزار نخواهد داد؛
اولین آن دیروز است با تمام اشتباهات ، اشک ها ، خطاها و شکست ها،
دیروز در ورای کنترل من است و برای همیشه گذشته است.
روز دیگر فردا است ، با دام ها و تهدیدهایش ، با خطرها و رازهایش ، تا طلوع دوباره خورشید زندگیم را در گرو فردا نمی گذارم ،
چرا که هنوز زاده نشده است. بازگشت از سیاه زخم - اگ ماندینو
فکر میکردم اگه دو نفر همیشه به هم راست بگن، یعنی عین حقیقت رو بگن، باید خیلی صمیمی باشن.
ولی الان میبینم برای حفظ صمیمیت، انگار مجبوری بعضی جاها دروغ هم بگی...
الطاف الوهیت بر حکمت ربوبیت به سرّ ملایکه فرو میگفت:«شما چه دانید مه ما را با این مشتی خاک از ازل تا به ابد چه کارها در پیش است؟»
عشقیست که از ازل مرا در سر بود
کاریست که تا ابد مرا در پیش است!
معذورید که شما را سر و کار با عشق نبودهست! شما خشکزاهدان صومعهنشین حظایر قدسید! از گرمرُوان خرابات عشق چه خبر دارید؟! سلامتیان را از ذوق حلاوت ملامیتان چه چاشنی؟
درد دل خسته دردمندان دانند
نی خوشمنشان و خیرهخندان دانند
از سرّ قلندری تو گر محرومی
سرّیست در آن شیوه که رندان دانند
روزکی چند صبر کنید تا من بر این یک مشت خاک دستکاریِ قدرت بنمایم؛ و زنگار ظلمتِ خلقیت از چهرهی آینهی فطرت او بزدایم، تا شما در این آینه نقشهای بوقلمون بینید. اول نقشی آن باشد که همه را سجود او باید کرد. پس از ابر کرم باران محبت بر خاک آدم بارید و خاک را گل کرد و به یدِ قدرت در گِل از گِل، دل کرد و در دل چندین شور و فتنه حاصل کرد.
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره فروچکید و نامش دل شد ...
وقتی بهمن در جنگ کشته شد ،هیچکس نمیدانست چگونه باید به آذر خبر درگذشت بهمن را داد .اما من که به هوش او ایمان داشتم در نامه ای یک خطی برایش نوشتم ...
آذرِ مهر آبان، بهمن تیر خرداد مرداد ...
این متن پوستر معرفی یه گالری بود ... اولین باری که خوندمش خیلی برام جالب بود ...
مارکسیست های ساختارگرا معتقدند که ساختارهای جامعه، بخصوص ساختار اقتصادی تعیین کننده ی الگوهای رفتار اجتماعی هستند. آلتوسر معتقد است که در جوامع سرمایه داری، بیشتر نهادهای اجتماعی نظیر آموزش و پرورش، مذهب و نیروی نظامی در جهت منافع دولت عمل می کنند. عنصر اساسی در نظام سرمایه داری، باز آفرینی روابط تولید است. در واقع مدرسه ابزار ایدئولوژکی دولت است. دولت برای سرکوب طبقه ی کارگر از دو طریق اقدام می کند، یکی از طریق ابزار سرکوب کننده نظیر پلیس و نیروی مسلح و دیگری ابزار ایدئولوژیک نظیر آموزش و پرورش، خانواده و وسایل ارتباط جمعی.
جامعه شناسی آموزش و پرورش/محمود شارع پور
سونيا: فايده ندارد، بايد زندگی کنيم. دايی وانيا بايد به زندگی ادامه دهيم. شبها و روزهای دراز و ملال انگيزی در پيش داريم. بايد با صبر و حوصله رنجها و سختيهايی را که سرنوشت برای ما می فرستد تحمل کنيم. بايد برای ديگران کار کنيم. و وقتی عمرمان سر رسيد بی سروصدا بميريم. و آنجا زير خاک خواهيم گفت که چه رنجی کشيديم! چه گريه ها کرديم! خواهيم گفت که زندگی ما تلخ بود. و خدا به ما رحم خواهد کرد. و من و تو دايی، ما، دايی عزيزم، به زندگی خواهيم رسيد که درخشان خواهد بود. آن وقت شادمانی ميکنيم و به رنجهای گذشته با رقت نگاه ميکنيم. دايی، من ايمان دارم، ايمان ملتهب و گرم. ( جلوی او زانو ميزند وسرش را روی دست او ميگذارد و با صدای خسته) آرامش کامل. (تل يگين به آرامی گيتار مينوازد) آرامش کامل. صدای فرشتگان را ميشنويم، بهشت را با جلال و درخشندگيش ميبينيم. تمام پليديهای زمين را ميبينيم و رنجهايمان را. غرق رحمتی که تمام دنيا را خواهد گرفت ميشويم و زندگی ما پر از آرامش خواهد بود. آرام و شيرين مثل نوازش مادر. من ايمان دارم، ايمان دارم. (اشکهای او را با دستمالش پاک ميکند) دايی جانم، گريه ميکنی. (در حالی که اشک ميريزد) تو در زندگی شادی و خوشی نداشتی. اما صبر داشته باش. راحت ميشويم. (بازوانش را گرد او حلقه ميکند) راحت ميشويم. آرامش پيدا ميکنيم. (نگهبان به در ميزند)
تل يگين به نرمی مينوازد. ماريا واسيلی يونا در حاشيه کتابش يادداشت ميکند. مارينا جورابش را ميبافد.
راحت ميشويم. آرامش پيدا ميکنيم.
دایی وانیا | آنتوان چخوف عزیز
سقفِ آزادی رابطهی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد .
در جامعهای که قامتِ تفکر و همتِ مردم کوتاه باشد ، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه میشود.
وقتی سقف کوتاه باشد آدمهای بزرگ سرشان آنقدر به سقف میخورد که حذف میشوند ، آدمهای کوتوله اما راحت جولان میدهند .
مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله میشوند و سقفها پایین و پایینتر میآید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمر خم میشود و دیگر نمیتوانند قد راست کنند . . .
بانوی بزرگوار من! چرا قضاوت های دیگران دربارهی رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطر و افسرده میکند؟ چرا دائما نگرانی که مبادا از ما عملی سرزند که داوری منفی دیگران را از پی بیاورد؟ راستی این «دیگران» که گهگاه اینقدر تو را آسیمهسر و دلگیر میکنند، چه کسانی هستند؟ آیا ایشان را به درستی میشناسی و به دادخواهی و سلامت روح ایشان، ایمان داری؟
در دنیای بی سواد و بی بهره از ادبیات ، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات میشود نخواهد بود ، و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
دنیای بدون ادبیات ، دنیای بیتمدن، بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخنگفتن ، جاهل و غریزی ، خامکار در شور و شر عشق ، این کابوسی که برای شما تصویر میکنم ، مهمترین خصلتش ، سازگاری و تندادن انسان به قدرت است . چرا ادبیات ؟
ماریو بارگاس یوسا
"هر کس خواسته ی بیشتری داشته باشد به خواسته ی خود میرسد هر کس که چنین خواسته ای نداشته باشد حتی آنچه را که دارد از او پس گرفته خواهد شد"
به نظر می رسد که این متن غیر منصفانه باشد زیرا می گوید غنی غنی تر میشود و فقیر فقیرتر . اما در آن معمایی نهفته است که باید حل شود. یک نوع راز که باید آشکار شود و زمانی که به این راز پی ببرید دنیای جدیدی برای شما گشوده می شود . جواب این معما که قرن ها از چشم انسان ها پنهان مانده در یک عبارت جادویی نهفته است : شکرگزاری کتاب "جادو" اثر راندا برن
《ابراهیم بیگانگان را پذیرفت و خداوند خوشنود شد. الیاس بیگانگان را دوست نداشت و خداوند خوشنود شد. داوود به اعمالش افتخار می کرد و خداوند خوشنود شد. میخانه دار کنار محراب از اعمالش شرمنده شد و خداوند خوشنود شد. یحیای تعمید دهنده به صحرا رفت و خداوند خوشنود شد. پولس به شهر های بزرگ امپراتوری روم رفت و خداوند خوشنود شد. چگونه می توان دریافت موجبات خوشنودی خداوند چیست؟ از قلبت پیروی کن و خداوند خوشنود خواهد شد .》
_اینگیس، داری با چی بهشون حمله میکنی؟
اینگیس بی اینکه چشمانش را باز کند پوزخندی زد.«اضطراب. هیچی مثل اضطراب آدمو از پا در نمیاره. با ترس میتونی بجنگی؛با وحشت میتونی رو به رو شی؛ غم رو میتونی هل بدی عقب؛ ولی با یه مشت اگه و اما و نکنه چی کار میخوای بکنی؟ اضطراب سلاح محبوب منه.»
از کتاب فراخوانرنگها، جلد اول مجموعه کوارتت نهایی
نوشته آرمینا سالمی، نشر باژ
ژانر: علمی تخیلی
تو روی نیمکتی نشسته ای این سر دنیا که تمام آنچه میخواهی،یکی ست که ان سر دنیا روی نیمکتی نشسته است که تمام انچه میخواهد تویی ...
نیمکت های دنیا را بد چیده اند !
سه کتاب ،زویا پیرزاد
«یهودیان حق استفاده از منبع آب مسلمانان را ندارند و در محلۀ یهودینشین تهران مخزن آب بزرگی وجود دارد که هر سه یا چهار ماه آن را پر میکنند. اتفاقا این منبع را قبل از شیوع بیماری وبای سال ۱۹۰۴ پر از آب کرده بودند. چون یهودیان نمیتوانستند از جای دیگری آب بنوشند، منبع هم آلوده نشده بود. محلۀ آنها با وجود کثافتی که داشت گرفتار بیماری نشد و اگر برای فرشهای ارزانی که بیماران وبایی بر آنها مرده بودند اقدام نمیکردند، هرگز منطقۀ آنها آلودۀ وبا نمیشد.
با این همه تحقیری که میشوند، هر کس خواست بدون علتی میتواند کتک مفصلی به آنان بزند، حقوقشان پایمال میشود و همواره مورد ستم و اجحافاند، باز هم میبینم که این یهودیهای احمق در ایران ماندهاند.»
کتاب «بیست سال در ایران (روایت یک زندگی در دوران سه پادشاه قاجار)»، جان ویشارد، ترجمۀ علی پیرنیا، انتشارات پل فیروزه (موسسه آبی پارسی) ، صفحۀ ۱۵۲.
[نمیدونم صحتسنجی این حرفهای پزشک آمریکایی قابل انجام هست یا نه ولی در صورت درستی، شگفتا از این جماعت که هیچ تپّهای رو بیاثر رها نکردن!]