قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

- آیا برادر بزرگ وجود دارد؟
- البته که وجود دارد، مثل حزب که وجود دارد. برادر بزرگ تجسمی از حزب است.
- آیا او همانگونه که من وجود دارم وجود دارد؟
اوبراین گفت: تو وجود نداری وینستون.

1984
 
من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می بردم.
آن کس که تصور می کرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام می گویم غرق در شگفتی می شد و نمیتوانست باور کند. در این حال، برحسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی ام را تحقیر میکرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه من ساده تر از این ها بوده است؛ من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.

سقوط - آلبرت کامو
 
گفت: در آستانه بمون!
پرسیدم: یعنی چی؟
گفت: یعنی اگه وارد خونه‌ای شدی، نزدیک در بمون.
اگه وارد گروهی شدی، حوالی ورودی بمون.
اگه از حرفای کسی خوشت اومد، خیلی غرقش نشو، در آستانه بمون!
اگه باور یا مذهبی رو پذیرفتی، در آستانه بمون!
اگه با کسی وارد رابطه شدی، در آستانه بمون!
اگه در مورد نظرات و افکارت خیلی مطمئنی، در آستانه بمون!
اینکه در آستانه می‌مونی به معنی استفاده نکردن و لذت نبردن از موقعیتی که توش هستی نیست، به معنی اینه که در حالی که قاطی اون موقعیتی ولی همچنان نگاهی هم از لای در به بیرون داری و می‌دونی همون‌طور که روزی وارد این خونه شدی، ممکنه روزی وقت رفتن از این محفل فرا برسه!
اگه در آستانه باشی، هویت و شخصیت خودت رو به وضعیتی که توش قرار گرفتی، گره نمی‌زنی. پس اگه روزی بفهمی که اون فکر، اون باور، اون اعتقاد، اون رابطه اشتباه بوده یا دیگه از آنِ تو نیست، راحت‌تر می‌تونی دل بکنی و جدا شی و به سمت یه منزل جدید سفر کنی! ولی وقتی به منزل جدید رسیدی، می‌دونی که باید کجا مستقر بشی!؟ در آستانه!

نمیدونم کدوم کتابه :)
 
۲۰۲۴۰۱۱۶_۰۰۱۹۰۷_jld.jpg
 
Back
بالا