قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

هر روز کمی قبل از ساعت نه مردی با کلاه قرمز در میدان می ایستاد و کلاهش را با شدت تکان می‌داد. بعد از پنج دقیقه هم ناپدید می‌شد. یک روز مامور پلیس سراغ او رفت و پرسید «چه کار می‌کنی؟» «دارم زرافه ها را از اینجا دور نگه می‌دارم.» «اما اینجا که زرافه ای نیست.» «خب، پس من کارم را خوب انجام داده‌ام.» - هنر شفاف اندیشیدن
 
باهوش بودن و تحصیل کردن هیچ ربطی به بیشعور نبودن ندارد !
(بیشعوری _ خاویر کرمنت)

تیک و تاک ساعت همینطور بغل گوشم صدا می‌دهد. می‌خواهم آن را بردارم از پنجره پرت بکنم بیرون، این صدای هولناک که گذشتن زمان را در کله‌ام با چکش می‌کوبد!
(زنده به گور _ صادق هدایت)
 
آیولا یک بار از من پرسید: "ازش خوشت میاد؟" نه آیولا، نه، من عاشقشم.

خواهر من، قاتل زنجیره‌ای
 
«فکر می کنم بدبختی آدمی این نیست که تجربه ی هیچ‌کس به درد کس دیگری نمی‌خورد. بدبختی اش این است که تجربه های خودش هم دفعه‌ی بعد به شکلی دیگر ظاهر می‌شود که نمی‌تواند آنها را بشناسد.»
آنها که به خانه من آمدند _ شمس لنگرودی.
 
فقط کافی است خودمان باشیم
فقط کافی است زندگی را تجربه کنیم
برای همه چیز بودن لازم نیست همه چیز را تجربه کنیم،
چون همین حالا هم بی پایان هستیم!

خانم الم،کتابخانه نیمه شب
 
هر چه انسان‌تر باشيم زخم‌ها عميق‌تر خواهندبود.
هر چه بيشتر دوست بداريم
بيشتر غصّه خواهيم‌داشت.
بيشتر فراق خواهيم‌کشيد
و تنهائی‌هايمان بيشتر خواهدشد.
شادی‌ها لحظه‌ای و گذرا هستند
شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند،
اما رنج‌ها داستانش فرق می‌کند
تا عمق وجود آدم رخنه می‌کند
و ما هر روز با آنها زندگی می‌کنيم.
انگار که اين خاصيت انسان بودن است!

اوریانافالاچی
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
 
نمی‌توانم به تو بگویم که چگونه بدون من، زنده بمانی. نمی‌توانم بگویم چگونه برایم عزاداری کنی. نمی‌توانم تو را قانع کنم که اگر سالگرد مرگم را فراموش کردی یا حتی اگر روزها و هفته‌ها گذشت و یادی از من نکردی، عذاب وجدان نداشته باشی. اما دلم می‌خواهد تو زندگی کنی.
هردو درنهایت می میرند _ آدام سیلور
 
وانگهی چه چیزی می‌تواند روی زمین برایم کوچک‌ترین ارزش را داشته‌باشد؟ آن‌چه که زندگی بوده‌است از دست داده‌ام، گذاشتم و خواستم از دست‌ام برود …
بوف کور _ صادق هدایت
 
خوش به حال صادق هدایت گوش هاش صدای ساعت رو می‌شنیده :(
داستان من- کاستاکورتا
 
یکی از پیروان گالیله بعد از قرائت استغفارنامه توسط گالیله فریاد زد: "بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد" و در اینجا برتولت برشت از قول گالیله چه زیبا میگوید : "بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد"

چرا درمانده ایم / حسن نراقی
 
«نویسنده‌ها محرم راز هیشکی نیستن. اون‌ها امروز یا فردا هر چی رو که دیده‌ان یا شنیده‌ان یه جایی می‌نویسن. فوقش اسم شما رو عوض می‌کنن یا مثلا به جای فرانکفورت می‌گن هامبورگ یا چه می‌دونم، ونیزیا براتیسلاوا.»

کافه‌ی خیابان گوته _ حمیدرضا شاه‌آبادی
 
خداحافظ، خیلی پر حرفی کردم.
وقتی غمگینم پرحرفی را دوست دارم،
مثل دارویی‌ست که از ناراحتی‌هایم،
میکاهد و به قلبم آرامش میبخشد.
خداحافظ دوست من، خداحافظ.
دوست صمیمی تو:وی.دی.
(بیچارگان)
 
زندگی چیز مصیبت باری است .بر آن شده ام تا زندگی خود را فقط صرف اندیشیدن به آن کنم .
_آرتور شوپنهاور_ درمان شوپنهاور
 
از ترس گریزی نیست
از مرگ نیز
در عین ترس از پیمودن طول شب باز نماندیم
و در قلب مرگ از خندیدن با صدای بلند
و چنین شد که خندان خندان به صبح رسیدیم


بعدها ازین جور شوخی ها خیلی داشتند .انها تاریخ اینچه برون را از کوچ بزرگ آغاز میکردند و تاریخ گهگاه طبع شوخی دارد
تاریخ را تنها خرده دروغ های خنده اور تاریخی قابل تحمل میکند وگرنه چیزی به جز خون مظلومان مرکب تاریخ نبوده است...


و بدا به حال همه انها که محبت را دکان میکنند تا با تجارت تزویر و تقلب ...به جاه و مقامی برسند


ارزش کد خدایی به کدخداست نه مقام کدخدایی


چیزهایی میگویی!...فرد عقیم فرزند ناقص نمیزاید بویان میش!چرا باید به اتفاقات غیر ممکن فکر کنم؟


کتاب اتش بدون دود نادر ابراهیمی
 
می‌خوام درک کنن که زندگی فوتبال نیست که دقیقه نود گل بزنی....
یه دروازه کوفتیه که مدام گل میخوری

طالع دریا
 
مرده !به مدت دو روز مردم .صبح زود برخاستم ...دوش گرفتم ...به خودم عطر زدم و پیراهنی تابستانی پوشیدم...اگر چه در زمستان بودیم ...هوا زیاد هم سرد نبود ...علاوه بر این اینطور هوس کرده بودم ...
هوس پارچه نازک و رنگارنگ
هیچ چیز غم انگیز تر از مناسب لباس پوشیدن نیست
و هیچ چیز تاسف اور تر از این ادم هایی نیست که هیچ وقت نا به جا حرف نمیزنند و کار نابه جا نمیکنند.
و پدر مادر رومن این طور ادم های بودند
شاگردهایی خوب که زندگی شان را مثل درسی از بر کرده باشند پس می دادند بی انکه کوچک ترین اشتباهی بکنند
نمیدانم چه چیزی از همه بدتر است
در دنیا خود را با هیچ چیز هماهنگ نکردن یا با همه چیز وفق دادن ...مشتی دیوانه یا ادم هایی که به انها میگویند مبادی اداب
این را میدانم که از دیوانه ها کمتر میترسم انها کمتر خطرناکند !
.
.
.
دنیا مثل پرده ی سینما پخش است من جزو خیمه شب بازی های چینی شده ام که سایه هایی هستند روی پرده
من فقط با سایه ها نشست و برخاست دارم
هنرپیشه ها ادم هایی هستند که فراوان همدیگرا میبوسند و فراوان تر از ان از هم نفرت دارند
.
.
.
گرگ خود من بودم انجا پشت میله ها در حال چرت زدن ..بلدرچین هم خودم هستم در اسمان ابی لرزان از چهچه ی ریز ارامی
دیروز یک قفس
امروز یک اسمان
پیشرفت کرده ام !


کتاب دیوانه بازی
 
خودم را در آینه نگاه میکنم. منظره عجیبی است یک آدم سوخته و زمخت توی آینه ایستاده و با تعجب به من زل زده است
-درغرب خبری نیست
 
" ناتانائیل بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد ؛ نه در چیزی که به آن می‌نگری . "

مائده های زمینی و مائده های تازه
 
سولون در سوگ پسرش می‌گریست. فردی به او رسید و گفت دیگر فایده ندارد، سولون جواب داد: به همین دلیل است می‌گریم چون دیگر فایده ندارد.
 
از زمانی که نخستین گروه آدم های غارنشین کسی را با سنگ از پا درآوردند،بشریت عادت کرد مشکلات پیچیده را به گردن کسی بیاندازد که مقصر دانستش آسان است.

ابر تندر(داس مرگ2)_نیل شوسترمن
 
Back
بالا