مصاحبه های جدید دارن شان پس از انتشار تولد یک قاتل!
دارن شان در نسخه ی نوامبر شانویل ماهانه ی خود با دست پر به میان هوادارن خود آمد و خبرهای مفصل تور آمریکایی خود، کاور های جدید متعدد و چندین مصاحبه را ارائه کرد.
در این میان مصاحبه های جدید او پس از انتشار کتاب جدیدش -با عنوان "حماسه ی لارتن کرپسلی: تولد یک قاتل"- جلوه ی خاصی دارند و به سوالات جالب زیادی می دهند. از چگونگی شکل گیری ایده ی حماسه ی دارن شان تا کتاب ها و فیلم های مورد علاقه ی دارن شان، به همگی در این مصاحبه ها پرداخته شده.
دارن شان در شماره ی 124 شانویل ماهانه ی خود (نوامبر 2010) از روز های پس از انتشار کتاب جدیدش نوشت.
خود او می نویسد:
با رسیدن ماه اکتبر، تولد یک قاتل در کانادا، بریتانیا، ایرلند و آمریکا فروش خود را آغاز کرد و در جداول فروش ایرلند و بریتانیا خوب عمل کرد! طوری که به ترتیب به مقام های 2ام و 5ام جداول پرفروش ترین های کودکان دست یافت! همچنین این کتاب تا کنون نقد های تمجید آمیز متعددی از طرفین هم منتقدین و هم طرفداران دریافت کرده!
دارن شان در ادامه از تور های اکتبر خود در ایرلند و بریتانیا نوشته است. جایی که حتی او برنامه ای سه ساعته برای امضای کتاب در زادگاه خود، شهر Limerick، اجرا کرد!
قابل ذکر است که برنامه های بعدی تور او برای حمایت از انتشار کتاب "تولد یک قاتل" شامل سفری ده روزه (12 تا 22 نوامبر) در آمریکا است.
در بخش دیگری از شانویل دارن شان کاور های جدیدی که در کشور مجارستان برای سری بزرگسالان او، سه گانه ی شهر، ارائه شده است را در اختیار عموم طرفدارانش قرار داد که می توانید از طریق
این لینک آن ها را مشاهده کنید!
در نهایت دارن شان از مصاحبه های جدیدش نوشت. مصاحبه های مربوط به بعد از "انتشار تولد یک قاتل" که موضوعات جالبی همچون نظر دارن شان در مورد اقتباس کمپانی یونیورسال از سری مشهور حماسه ی دارن شان، کتاب های مورد علاقه ی دارن شان از بین آثار خودش، و همچنین اطلاعات جالبی در مورد حماسه ی لارتن کرپسلی را شامل می شوند. می توانید متن اصلی و کامل مصاحبه ها را در لینک های زیر بخوانید.
Staples Road Junior School
Amazon
Vampires.com
آنچه در ادامه می آید متن سومین مصاحبه، یعنی مصاحبه ی دارن شان با سایت Vampires.com می باشد که لینک آن در ایران مسدود می باشد:
امروز برای شما تحفه ای عالی دارم - مصاحبه ای اختصاصی با نویسنده ی پر فروش و پر طرفدار، دارن شان!
به عنوان یه طرفدار پر و پا قرص سیرک عجایب، فقط تصور کنید زمانی که او انجام این مصاحبه رو پذیرفت من چقدر هیجان زده بودم! (مقداری رقص شادمانی هم این وسط انجام شد) افسانه ی یگانه ی شان در مورد خون آشام ها همچنان یکی از مورد علاقه های منه و خیلی خوشحالم که ایشون اون شبح های محشر رو برای حماسه ی لارتن کرپسلی برگردوند. شان و من صحبتی داشتیم در مورد سری های جدید او، کتاب های شبحی توی راهش و غیره:
امکانش هست در مورد کتاب جدیدتون "حماسه ی لارتن کرپسلی: تولد یک قاتل" بیش تر توضیح بدین؟
این کتاب اولین از یه سری چهار جلدیه که حدود 200 سال از زندگی یه شبح رو پوشش می ده. کتاب اول زمانی شروع میشه که لارتن یه پسر بچه اس که توی یه کارخونه کار می کنه. وقتی یه رییس خشن و زورگو عزیز ترین فرد لارتن رو می کشه، لارتن با خشونت جواب می ده و شروع به فرو رفتن در مسیر ناموزون و خونین منتهی به تاریکی می کنه که در نهایت اون رو به دنیای شب هدایت می کنه.
جدای از آقای کرپسلی، شخصیتی از حماسه ی دارن شان توی سری جدید هست؟
اوه بله، یه عالمه! ما فرصت پیدا می کنیم سبا نایل رو ببینیم که مربی لارتن بوده. همچنین ونچا مارچ رو می بینیم، یکی از به یاد موندنی ترین شاهزاده های حماسه ی دارن شان. و خیلی های دیگه!
بعضی نقش مهمی برای ایفا در این داستان دارن، و بقیه نقش های کمرنگ تر. هوادارن باید به خوندن ادامه بدن تا ببینن شخصیت های مورد علاقه شون توی حماسه ی دارن شان اینجا هم یکی از بازیگر های مهم هستن یا نه!
چی باعث شد شما به نوشتن در مورد خون آشام ها علاقه مند بشید؟
همیشه اونا رو دوست داشتم، از زمانی که توی 5 یا 6 سالگی اولین فیلم دراکولایی ام رو دیدم! هیچ موجود هیولایی مثل اونا تخیل من رو جلب نکرد و هنوز که هنوزه، بعد از همه ی این سال ها من شیفته ی اونا هستم.
شما هم کتاب های نوجوانان می نویسین و هم بزرگسالان. و در عین حالی که کتاب های خون آشامی فعلی شما مورد استقبال همه ی سن هاست، فکر می کنین هیچ گاه کتاب خون آشامی بزرگسالی خواهید نوشت؟
جالبه که این مورد رو ذکر می کنی! چند ساله که من دارم با ایده ی یه رمان بزرگسال ور می رم، ولی تا همین امسال راهی پیدا نکرده بودم که کار جالبی بشه. ولی یه روز همینطوری داشتم فکر می کردم که اگر المان خون آشامی رو وارد یه ترکیب کنم چه اتفاقی میفته، و فکر می کنم همین کلید کار باشه! هنوز شروع به نوشتنش نکرده ام ولی امیدوارم توی آینده ی نه چندان دور یه نسخه ی اولیه رو آماده کرده باشم. اگر اون طوری که من دوست دارم پیش بره، میتونیم توی مدت زمانی چند ساله اون رو روی قفسه ها ببینیم ...
خون آشام های شما خیلی خاص هستن و ویژه ی شما. چه توصیه ای دارین برای نویسنده هایی که میخوان در مورد خون آشام ها بنویسن ولی نگرانن مثل همه از آب در بیان؟
دنبال نگاه و سبک خودتون توی داستان باشید. سعی نکنید که صرفا چیزی که قبلا بوده رو کپی کنید. وقتی من بچه بودم، همیشه به این فکر می کردم که چه حسی داره اگر تبدیل به یه شبح می شدم و باید خون می خوردم. این منو مسحور خودش کرد، و ایده ای بود که من سال ها بعد به سراغش برگشتم، چون شخصی بود.
خب، این سوالیه که من از همه ی کسانی که باهاشون مصاحبه می کنم می پرسم: متوجه شده ام که اکثر نویسنده هایی که از طریق توییتر دنبالشون می کنم در مورد موسیقی می گن که این روزا دارن همراهش می نویسن. شما چه نوع فضا یا شرایطی رو برای نوشتنتون بهترین می دونین؟
من همیشه موقع نوشتن توی پس زمینه ام موسیقی دارم. نویسندگی خیلی کار تک و تنهاییه و سکوت فقط باعث میشه به یاد این بیفتم که موقع نوشتن چقدر تنها و دور افتاده ام. برای مقابله با این مسئله، همیشه ماشین موسیقی من با صدای ملایم و بی وقفه در حال پخشه. ولی آهنگ ها واقعا برام مهم نیستن یا تاثیری ندارن، معمولا اصلا نمی دونم چی در حال پخشه. تا زمانی که نوعی صدا با یه ریتم خوب به گوش میرسه من خوشحالم.
با در نظر داشتن موج علاقه ی خون آشامی فعلی، به نظر میاد مردم کشش خاصی به خون آشام ها دارن، فکر می کنید چرا این طوره؟
به همون دلیل که مردم جذب مذهب می شن. احتمال حقیقت داشتن اونا به ما این باور رو میده که ما ممکنه بیش تر از اونچه الان هستیم باشیم. بشر همیشه از اولین نئاندرتال ها ضد طبیعت خودش بوده. ما نمی خوایم روی داد های بی معنی تکامل باشیم. می خوایم اهمیت داشته باشیم، مرکز عالم باشیم، پتانسیل اینکه معرکه باشیم رو داشته باشیم. یکی از راه هایی که به ما این اطمینان رو میده که لکه های بی اهمیت نیستیم پناه آوردن به نور مذهبه. یه راه دیگه پذیرفتن تاریکی خون آشام ها و سایر هیولاهای اسطوره ایه. پلیدی عظیم میتونه به اندازه ی خوبی عظیم جذاب باشه، اگر وعده ی عظمتی در دسترس ما رو بده. خون آشام ها احتمالا باور کردنی ترین و با مدرک ترین هیولاها هستن، که به نظر من دلیل این پذیرفته شدن عمومی اونا توی حدود یک قرن اخیره.
خون آشام مورد علاقه ی شما کیه؟ (به جز شخصیت های خودتون)
مسلما دراکولا بابای همه اس!! ولی محبوب من اون پسره Glick توی Salem's Lot هست. (داستانی خون آشامی نوشته ی استفن کینگ) زمانی که به خون آشام تبدیل میشه و به سراغ برادرش میاد یکی از ترسناک ترین لحظاتیه که توی یه کتاب یا فیلم ضبط شده!
کتاب/فیلم/نمایش خون آشامی مورد علاقه ی شما کدومه؟
دوباره، Salem's Lot. فیلمش رو وقتی 8 یا 9 سالم بود دیدم و باعث شد تمام زهره ی وجودم بره، که خیلی خوشم اومد!! مدت کوتاهی بعدش کتابش رو خوندم که شروع آشنایی من با کارهای استفن کینگه، و هنوز بعد از تمام این سال ها نویسنده ی محبوب منه.
اگر کشف می شد که امروزه اشباح وجود دارن، فکر می کنید جامعه ی ما اونا رو می پذیرفت یا سعی می کرد نابودشون کنه؟
فکر می کنم خیلی ها بخوان به اونا بپیوندن. هرچقدر اونا رو غیر جذاب جلوه بدین - چه قاتل های پلیدی باشن که توی خیلی از آثار هستن و چه ماشین های جنگی نژادپرست و کثیفی که توی آثار من هستن! - طرفدارانشون عاشق روحیه ی مرموز و خواستنی اونا هستن و آرزو می کنن به جامعه ی اونا بپیوندن! اگر واقعی بودن اشباح ثابت می شد دیگه هیچ عقب نشینی در کار نبود. مردم همه ی وسایلشون رو زمین میذاشتن و برای عضو شدن در راه رسیدن به آرمان هاشون عجله می کردن!
و در آخر، الان مشغول کار روی چه پروژه های دیگه ای هستین؟ چیزی هست که باید چشم به راهش باشیم؟
الان مشغول کار روی چند تا رمان بزرگسالم، از جمله اونی که قبلا ذکر کردم و گفتم ممکنه یه رنگ و بوی خون آشامی داشته باشه. همچنین در مورد یه کار جدید و چند جلدی برای طرفداران نوجوونم به جاهای خوب و امیدوار کننده ای رسیده ام. ولی در حال حاضر چیز بیش تری در مورد اونا نمی تونم بگم. بیایم و حواسمون رو بدیم به سه کتاب دیگه ی لارتن کرپسلی، اونا ما رو تا می 2012 مشغول نگه می دارن!!
منبع : DFS