فلسفه ی اخلاق

Masih-j

کاربر فعال
ارسال‌ها
66
امتیاز
382
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
پاسخ : اخلاق چیست؟

برای تبیین اینکه چه عملی اخلاقی هست و چه عملی نیست مکاتب و نظریات مختلفی وجود داره که معیار های مختلفی برای اخلاقی بودن و نبودن دارن به طور کلی دو دسته می شه فرا طبیعت گرایی و طبیعت گرایی
فراطبیعت گرایی اینه که یک فرد معتقده اخلاقی بودن یا نبودن از سوی یک منبع الهی هست و مثلا دین تعیین می کنه که عملی اخلاقیه یا نه .
و طبیعت گرایی که مکاتب و نظریه های مختلفی را افراد و فلاسفه جهت تبیین اخلاقی بودن یا نبودن یک عمل در این زمینه هستند مثل نظریه اخلاقی کانت ، نظریه سودگرایی (Utilitarianism ) و ...
هر کدوم از این نظریه ها در مورد اینکه چجوری باید اخلاقی بودن رو تعیین کرد ، چرا باید اینگونه تعیین کرد و ... نظریات مختلفی دارن ....
مثلا سودگرایی میگه که اخلاقی بودن را باید از روی نتیجه ای که یک عمل داره تعیین کرد و هر عملی که سعادت کلی ( در مجموع ) را داشته باشه اخلاقی است و بر اساس شرایط باید دید چه عملی سعادت کلی بیشتری داره و ... ولی مثلا کانت معتقده که هر عملی که بر اساس احساس تکلیف انجام شده باشه اخلاقی هست و ما انسان ها تکالیف مطلقی داریم و یه سری ضابطه هم تعیین می کنه ( این چیزایی که من از این دو نظریه گفتم خیلی ناقص و کلی بود بعد نظریه کاملش را می ذارم )

این نظریه ها مورد نقد هم قرار گرفته و از نظر کسانی که نقد کردن این نظریه ها ناقص و ... بوده . مثلا توی سودگرایی اینکه چجوری باید محاسبه کرد سعادت کلی در یک عمل بیشتر یا بدبختی مورد سوال و نقد هست .

واسه اینکه دقیق بشه اینا را بررسی کرد باید نظریه کامل با تقریر های مختلفش را گذاشت ، نظریه ها را میام می ذارم.
 

Veteran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
772
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
عروس زاگرس ؛ آلامتو
اخلاق چیست ؟
آیا اخلاق اکتسابی ست یا فطری؟[nb]به این معنا که همه ی انسان ها در آن مشترک هستند و به فطرت تعریف شده در مورد انسان از طرف فلاسفه ربطی نداره در حال حاضر.[/nb] یا روش میانه ای وجوددارد؟
آیا حقایق اخلاقی وجود دارند؟
 

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
پاسخ : فلسفه ی اخلاق

با توجه به این که توی تاپیک "آیا وجدان ما قابل تغییر است؟"مسئله ای در مورد اخلاقیات و منشا اون مطرح شد و نیلوفر عزیز ابراز آمادگی کرد که توضیح بده. بهتره بحث در جای خودش ادامه پیدا کنه.

ازتون می خوام قبل از شروع بحث حتما تعریف خودتون رو از اخلاقیات بنویسید.

ممنون. :]
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,557
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
پاسخ : فلسفه ی اخلاق

اگر دوستان با بحث موافقند میتونم بحث کنیم....

اخلاق اسلامی در برابر اخلاق راسل کانت و یا حتی مارکس....
 

mania_s.f

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای شیمی سال اینده
دانشگاه
ماساچوست
پاسخ : اخلاق چیست؟

به نقل از Mohammadreza128 :
اخلاق یک صورت از انسانه که ابعاد و نسبت هایش وابسطه به مکان وزمانه
چون اخلاق چیزی صدردرصد مطلق نیست و باید تابعی از حالات باشه میتونه از اخلاق اطرافیان هم تاثیر بپذیره یعنی اخلاق یک نفر علت اخلاق دیگر باشد ولی حالت متواطی نداره یعنی حتمی نیست و میتونه اخلاق یک جمعی رویه اخلاق یک نفر تاثیر نذاره
مطمعنا اخلاق با رفتار متفاوته :-?
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,557
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
پاسخ : فلسفه ی اخلاق

اخلاق:
مبحث اخلاق یکی از پیچیده ترین مباحث فلسفه است. چرا که حد و مرز قائل شدن بین فعل اخلاقی و فعل طبیعی. همچنین، تعریف منشا اخلاق یک بحث پیچیده است....


انسان یک سری رفتار های طبیعی داره و یک سری رفتار های اخلاقی...

رفتار های طبیعی رفتار های منفعت طلبانه انسان است. رفتار هایی در حد رفتار های حیوانات... خوردن. آشامیدن.خوابیدن....

ولی رفتار اخلاقی رفتاری است که به تعبیری برای غیر از خود باشه. مثل ایثار فدا کاری کمک کردن....


این تعریفی بود که در همه نظریات مشترکه. یعنی همه قبول دارند فعل اخلاقی اینگونه فعلی است. ولی در قدم های بعد نظریات متفاوت میشه....

مثلا اسلام منشا اخلاق رو نفس انسان یا خود حقیقی انسان میدونه. ( بعدا راجع بهش توضیح میدم) در اسلام اخلاق امر نسبی ست... یعنی همیشه و همه جا دروغ کار غیر اخلاقی و راستی کار اخلاقی نیست.... مثلا شاید به واسطه دروغ گفتن جان چند نفر نجات داده شود. در اینجا دروغ یک کار اخلاقی و راست گویی کاری غیر اخلاقی است....

کانت فیلسوف شهیر ، اخلاق رو عمل به ندای وجدان ، بدون هیچ کم و کاست میدونه. و اعتقاد داره که اخلاق مطلقه. یعنی همیشه دروغ کار غیر اخلاقی و راستی همیشه اخلاقی است.


نظریات راسل، موریس مترلینگ و ژان پل سارتر رو هم در این باره بیان میکنیم. ولی از اونجایی که کمی مبحث این تعاریف پیچیده است نیاز به کمی توضیحات قبلش داره



با ما باشید :)
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,557
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
پاسخ : فلسفه ی اخلاق

نظریه کانت:


کانت فیلسوف شهیر ، اخلاق رو عمل به ندای وجدان ، بدون هیچ کم و کاست میدونه. و اعتقاد داره که اخلاق مطلقه. یعنی همیشه دروغ کار غیر اخلاقی و راستی همیشه اخلاقی است.

میگوید: وجدان انسان رو به کمال دعوت میکند نه به سعادت. سعادت یک مطلب است و کمال بحثی دیگر..
کانت یک خوبی بیشتر نمی شناسد و آن اراده نیک است.اراده نیک هم یعنی در برابر فرمان های وجدان مطیع مطلق بودن.

حالا که قرار است انسان در برابر اراده نیک و فرمان وجدان مطیع مطلق باشد،باید امر او را اطاعت کند، و وجدان اخلاقی به نتیجه کار توجهی ندارد، میگوید خواه برای تو مفید باشد و خواه برای تو مضر انجامش بده. لذت یا خوشی داشته باشد یا نداشته باشد انجامش بده.
پس بنابر این با سعادت انسان کاری ند ارد. چرا که سعادت در نهایت امر یعنی خوشی، منتها هر لذتی خوشی نیست.
سعادت یعنی خوشی هر چه بیشتر که در آن هیچ گونه درد و المی ( اعم از روحی، جسمی، دنیوی و اخروی) وجود ندارد....

و نقطه مقابلش شقاوت است، که به معنی درد و رنج است.

آن عمل که بیشتر از همه خوشی ایجاد میکند سعادت است.

ولی وجدان به این خوشی کاری ندارد، به کمال کار دارد، میگوید تو این کار را بکن چرا که خودش فی حد ذاته کمال است، سعادت دیگران را بخواه که کمال توست

اینجاست که آقای کانت میان سعادت و کمال فرق گذاشته و این تفکر از زمان او تا به حال در بین فلاسفه غرب رایج است که کمال یک چیز است و سعادت چیز دیگر....




نظر آقای کانت اثبات اختیار انسان و اثبات بقا و خلود نفس انسان رو در پی دارد. ولی با اشکالاتی هم مواجه است. که در همین پست برای دوستان نقد این نظریه رو قرار میدم.....
 
ارسال‌ها
51
امتیاز
437
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
loading
رشته دانشگاه
...
این سوال کوتاهه ولی جوابش شاید به اندازه قدمت بشریت ریشه داشته باشه و به اندازه مکاتب جهان شاخه
نباید بهش سطحی جواب داد
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
خوب يكسري از پست ها را خواندم و چند تا سوال و چند تا نظر دارم
يك نفر از اخلاق از ديد كانت گفت كه گوش كردن به وجدان هست حالا سوال من اين است كه دقيقا اين وجدان چيست؟ از كجا مي آيد؟ چرا درست است؟ و از همه مهم تر آيا وجود دارد؟
درباره مطلق يا نسبي بودن اخلاق به شخصه تمايل دارم كه اخلاقياتي مطلق با يك اصل اعتقاد داشته باشم "هر كاري كه به بقيه صدمه مالي، جسمي و جاني بزند غير اخلاقي است و غير از اين ها هر كار ديگر اخلاقي است" ولي خودم هم شك دارم كه با اين اصل چطور ميشود چيزي مثل تحقير دائمي يك كودك كه باعث ايجاد شخصيت ضعيف و افسرده ميشود را غير اخلاقي (و غير قانوني) دانست.
از طرف ديگه اخلاق بر پايه رفتار هاي عادي اجتماعي هم به نظرم نقص هاي بسياري دارد از جمله اينكه ممكن است كشتن افراد قد كوتاه در فلان قبيله در فلان نقطه دور افتاده توجيه شود. يا اينكه با راي اكثريت يك كشور يك انسان بي گناه مثلا به علت صورت زشت(!!) اعدام شود. اين مثال هاي فرضي در حقيقت شرايطي هستند كه نُرم جامعه باعث نمي شود كه آن را اخلاقي و درست بدانيم، مي شود؟
منتظر استقبال گرم شما:-"
 

Kinay

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
900
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
87
سلام
شاید ما یک حس درونی داریم که به صورت ناخودآگاه کارها رو ارزش گذاری می کنه، هرچند خیلی هم اشتباه می کنه! بعد می گیم « فلان کار حتی اگر با این معیار سازگار باشد، باز هم اخلاقی نیست!» خوب از کجا فهمیدیم اخلاقی نیست؟ چون ما اذیت شدیم؟ چون احساسات ما جریحه دار شد؟ یا چون واقعا اخلاقی نبود؟
درباره مطلق يا نسبي بودن اخلاق به شخصه تمايل دارم كه اخلاقياتي مطلق با يك اصل اعتقاد داشته باشم
شاید بشه چنین اخلاقی رو این چنین بنیاد گذاشت:
« هر فعلی که برای انسان از آن جهت که انسان است ضرر داشته باشد غیراخلاقی است »
این کار اخلاق رو تا یه جایی حل می کنه... اما یه مشکل دیگه تولید می کنه:
« انسان چیست و چه چیزی برای آن ضرر دارد »
مشکل این می شه که به تعداد مکاتبی که در مورد انسان و حقیقتش نظر مختلف دادن، جواب های مختلف خواهیم داشت و لذا اخلاق ناشی از این مکاتب فکری هم مختلف است، هرچند همه در معیار اخلاق مشترک باشند و بگویند که « هرچه برای انسان ضرر داشته باشد غیراخلاقی است »

نظر شخصی من این است که بدون شناخت انسان نمی شه مکتب اخلاقی داشت.
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
موافقم ولي مسئله اي كه هست اينه كه چطور بايد انسان رو شناخت
باز هم در شناخت انسان اين سوال پيش مياد كه انسان بودن نسبي هست يا مطلق و آيا انسان بودن را از روي رفتار ميشود تشخيص داد يا خير
از ديد علمي كه به قضيه نگاه كنيم مي بينم كه به راحتي نمي شود تمايزي ميان انسان و غير انسان قائل شد، اگر رفتار اجتماعي را اصل بگذاريم اكثر حيوانات هم رفتار اجتماعي دارند، اگر كسب دانش و استفاده از آن را معيار قرار دهيم مي شود ديد كه حيوان ها هم چنين عملكردي نشان مي دهند (شايد بشه اون آزمايش معروف شرطي سازي اسكينر رو نشانه اي از كسب دانش (هر چند خيلي اندك و نه چندان درست) و عمل كردن بر اساس اون دونست)
از ديد جسمي هم كه لازم به اشاره به تكامل(فرگشت) و اينكه در نهايت انسان هم از اتم ساخته شده مثل هر (اكثر از نظر فيزيكي درست تر است) چيز ديگري نيست
 

Kinay

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
900
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
87
موافقم ولي مسئله اي كه هست اينه كه چطور بايد انسان رو شناخت
حالا نظرها که در مورد همین سوال هم خیلی زیاده...ولی خوب من چیزی که خودم باهاش موافق هستم رو می گم.
برای شناخت خودمون بایستی از «خود آگاهی» آغاز کنیم. چرا که هر آگاهی ما در نهایت به «خود آگاهی» ختم می شه. یعنی به خود آگاه هستیم که به احساس و عواطف و افکار و.. خود نیز آگاهیم. پس واکاوی این خودآگاهی راه اصلی برای شناخت انسان خواهد بود.
از ديد علمي كه به قضيه نگاه كنيم مي بينم كه به راحتي نمي شود تمايزي ميان انسان و غير انسان قائل شد
باز هم بنده نظر خودم رو عرض می کنم چون نظرهای مختلف زیاده
تمایز انسان با سایر موجودات سخت است چون انسان همه ی موجودات را دارا است! یعنی انسان هم جسم است، هم گیاه است، هم حیوان است! برای همین آثار جسم در انسان یافت می شود، آثار گیاه در انسان یافت می شود و حیوان بودن انسان هم که خیلی واضح است. اما چه چیزی باعث می شود که انسان از سایر حقایق دیگر متمایز بشود؟ حیوان ها هم علم دارند هم اختیار دارند هم عواطف دارند و... حالا چی باعث می شه که انسان فرق کنه؟ شاید درک بدون صورت و شکل؟
البته اول از همه باید این نکته روشن بشه که انسان هم حیوان است! همون طور که اسب با گورخر فرق داره و این ها با عقاب فرق دارند، انسان هم با سایر حیوان ها فرق داره و یک نوعی از حیوان است. اما انسان می تواند یک پله بیشتر باشد. یعنی انسان هم یک حیوان است که یک مرحله درک بیشتری پیدا می کند و می تواند به درکی برسد که هیچ شکل و صورتی به همراه ندارد.
طبق این نظر، کاری اخلاقی است که انسان را به این مرحله از ادراک نزدیک کند و کاری غیراخلاقی است که انسان را از این ادراک دور کند یا مانعی در سر راه انسان ایجاد کند که حرکتش کند شود.
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
حالا نظرها که در مورد همین سوال هم خیلی زیاده...ولی خوب من چیزی که خودم باهاش موافق هستم رو می گم.
برای شناخت خودمون بایستی از «خود آگاهی» آغاز کنیم. چرا که هر آگاهی ما در نهایت به «خود آگاهی» ختم می شه. یعنی به خود آگاه هستیم که به احساس و عواطف و افکار و.. خود نیز آگاهیم. پس واکاوی این خودآگاهی راه اصلی برای شناخت انسان خواهد بود.

باز هم بنده نظر خودم رو عرض می کنم چون نظرهای مختلف زیاده
تمایز انسان با سایر موجودات سخت است چون انسان همه ی موجودات را دارا است! یعنی انسان هم جسم است، هم گیاه است، هم حیوان است! برای همین آثار جسم در انسان یافت می شود، آثار گیاه در انسان یافت می شود و حیوان بودن انسان هم که خیلی واضح است. اما چه چیزی باعث می شود که انسان از سایر حقایق دیگر متمایز بشود؟ حیوان ها هم علم دارند هم اختیار دارند هم عواطف دارند و... حالا چی باعث می شه که انسان فرق کنه؟ شاید درک بدون صورت و شکل؟
البته اول از همه باید این نکته روشن بشه که انسان هم حیوان است! همون طور که اسب با گورخر فرق داره و این ها با عقاب فرق دارند، انسان هم با سایر حیوان ها فرق داره و یک نوعی از حیوان است. اما انسان می تواند یک پله بیشتر باشد. یعنی انسان هم یک حیوان است که یک مرحله درک بیشتری پیدا می کند و می تواند به درکی برسد که هیچ شکل و صورتی به همراه ندارد.
طبق این نظر، کاری اخلاقی است که انسان را به این مرحله از ادراک نزدیک کند و کاری غیراخلاقی است که انسان را از این ادراک دور کند یا مانعی در سر راه انسان ایجاد کند که حرکتش کند شود.
به طرز عجيبي به تفاوت عقيده نرسيدم باهاتون تا حالا (بر خلاف تاپيك هاي ديگه):D
به نظرم اين اخلاق مبتني بر ادراك خيلي نزديك هست به نظريات هگل
ولي خوب سوالي كه پيش مياد اينه كه معيار ادراك چي هست و چه چيزي دقيقا ادراك صحيح هست و چه چيزي ادراك نيست؟
و همچنين اگر موقعيتي ايجاد شد كه انتخاب بين دو كار در حقيقت انتخاب بين دو درك مختلف بود چطور انتخاب شود؟
 

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,046
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
بحث تاپیک ایراد داره! # با توجه به پستایی که خوندم
ما الان داریم درباره اخلاق(چطور رفتار کنیم.شامل کانت،سودگرایی و...) بحث میکنیم یا فرااخلاق(شان نظریه اخلاق و "معنای" کار درست.مثل نسبی گرایی ،طبیعت گرایی و...) ؟!
 

Kinay

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
900
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
87
به طرز عجيبي به تفاوت عقيده نرسيدم باهاتون تا حالا (بر خلاف تاپيك هاي ديگه)
خیلی فرق می کنه که آدم بخواد در حیطه ی فلسفه قدم بزنه یا بره وسط یه اقیانوس به نام « دین » بخواد برای خودش جای پای محکم پیدا کنه... مطمئن باشید برای یک شخصی که سعی می کنه بیشتر روی گزاره های عقلی تکیه کنه، هیچ چیز سخت تر از صحبت کردن در فضای دین نیست. ^___^
ولي خوب سوالي كه پيش مياد اينه كه معيار ادراك چي هست و چه چيزي دقيقا ادراك صحيح هست و چه چيزي ادراك نيست؟
البته این سوال در تعیین اخلاقی که مبتنی بر ادراک باشه تأثیر گذار خواهد بود، اما وسط این بحث هم نمی شه خیلی بهش پرداخت...موضوع کلا فراموش می شه... خلاصه ی فهم بنده این است که:
« هرچیزی که انسان بیابد، درک است... حتی خیال های انسان نیز درک هستند با این که توسط خود انسان ساخته می شوند. »
« اگر امری توانست جزئی از خودآگاهی انسان شود، ادراکی صحیح است. به عبارت دیگه، هر ادراکی که توسط خودآگاهی تأیید بشه صحیح است »
مشکل عمده در دو جا رخ می ده:
1. ما چیزهایی رو درک می کنه اما بیشتر از درک خودمون ادعا می کنیم. مثلا یک آدم سیاه پوش رو در شب می بینیم که داره به آرامی در خانه ای رو باز می کنه...می گیم دزد اومده... اصلا « دزد » چیزی نیست که بشه دید! نمی شه با حسّ به این حکم رسید... اگه می گفتیم که « من دارم یک شکل سیاه پوش رو می بینم که به آرامی درب خانه ای رو باز می کنه » راست گفته بودیم...چون داریم ادراک می کنیم همون جور که خودمون رو ادراک می کنیم. ولی اگه ادعا کردیم که این ادراک من دقیقا عین خارج است، بازهم بیش از ادراکمون ادعا کرده ایم.
2.برخی گزاره ها رو بدون بازگرداندن به خودآگاهی قبول می کنیم. نمونه هم خیلی داره... هم در فلسفه هم در اخلاق هم در دین و...
و همچنين اگر موقعيتي ايجاد شد كه انتخاب بين دو كار در حقيقت انتخاب بين دو درك مختلف بود چطور انتخاب شود؟
برای این حتما مثال بزنید تا متوجه بشم که دقیق چی منظور شماست. طبق فهم بنده هیچ ادراکی با ادراک دیگه مشکل نداره... مگه یکی به خودآگاهی نرسه و دیگری برسه... البته به نظر سوال شما چیز دیگه ای باشه...
اما برای انتخاب کردن... خیلی خلاصه فهم بنده از سیستم انتخاب گری انسان این است:
« انسان برخی چیزها که با ذات او مناسب است را می خواهد و این را می فهمد، تنها نمی داند که چه چیزی مصداق این امور است. مثلا می داند که باید چیزی به بدن برسد که تشنگی او را رفع کند ولی نمی داند این چیز چیست. علم و تجربه مشخص می کنند که مصداق این امور چیست. »
« انسان دارای ابعاد مختلفی است، برای همین نیازها و خواسته های مختلفی دارد. گاهی برطرف کردن یک نیاز مانع از برطرف کردن نیاز دیگر می شود. در این جا هر نیازی که قوی تر باشد برنده است و انسان مصداق آن را انتخاب می کند.»
برای مثال: هم گرسنه است، هم نمی خواهد قبل از سایر مهمان ها به غذا دست بزند و آبروی خودش را ببرد. در نهایت در هر انسان، هر بعدی که قوی تر باشد برنده ی این نزاع است.
« توجه انسان به یک بعد باعث شدت گرفتن خواسته های آن بعد می شود. توجه دائمی باعث شدت ثابت یک جنبه از انسان می شود. انسانی که دائم به فکر خوردن است، این جنبه اش چنان قوی می شود که تقریبا در هر دو راهی، جنبه ی خوردن را مقدم می کند »
« به هنگام انتخاب، انسان خودش را بعد از دریافت آن انتخاب تصور می کند. مثلا خودش را که سیر شده است یا در حال دریافت لذت خوردن است تصور می کند. بعد می فهمد که این حالت برای او مطلوب است، سپس این حالت را انتخاب می کند »
ما الان داریم درباره اخلاق(چطور رفتار کنیم.شامل کانت،سودگرایی و...) بحث میکنیم یا فرااخلاق(شان نظریه اخلاق و "معنای" کار درست.مثل نسبی گرایی ،طبیعت گرایی و...) ؟!
ظاهرا قرار بود در مورد فرااخلاق بحث کنیم... ^___^
 

clever child

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
658
امتیاز
1,831
نام مرکز سمپاد
Allame Helli.II
شهر
Tehran
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
Tehran Polytechnic
رشته دانشگاه
Electrical Engineering
خوب يكسري از پست ها را خواندم و چند تا سوال و چند تا نظر دارم
يك نفر از اخلاق از ديد كانت گفت كه گوش كردن به وجدان هست حالا سوال من اين است كه دقيقا اين وجدان چيست؟ از كجا مي آيد؟ چرا درست است؟ و از همه مهم تر آيا وجود دارد؟
درباره مطلق يا نسبي بودن اخلاق به شخصه تمايل دارم كه اخلاقياتي مطلق با يك اصل اعتقاد داشته باشم "هر كاري كه به بقيه صدمه مالي، جسمي و جاني بزند غير اخلاقي است و غير از اين ها هر كار ديگر اخلاقي است" ولي خودم هم شك دارم كه با اين اصل چطور ميشود چيزي مثل تحقير دائمي يك كودك كه باعث ايجاد شخصيت ضعيف و افسرده ميشود را غير اخلاقي (و غير قانوني) دانست.
از طرف ديگه اخلاق بر پايه رفتار هاي عادي اجتماعي هم به نظرم نقص هاي بسياري دارد از جمله اينكه ممكن است كشتن افراد قد كوتاه در فلان قبيله در فلان نقطه دور افتاده توجيه شود. يا اينكه با راي اكثريت يك كشور يك انسان بي گناه مثلا به علت صورت زشت(!!) اعدام شود. اين مثال هاي فرضي در حقيقت شرايطي هستند كه نُرم جامعه باعث نمي شود كه آن را اخلاقي و درست بدانيم، مي شود؟
منتظر استقبال گرم شما:-"
همون اصلی رو که گذاشتی من میتونم قبول نکنم و به بقیه اسیب رسوندن رو هم اخلاقی بدونم.
اخلاق از این جهت نسبیه، نه این که برای هر فرد نسبیه.

نکته دومم این که این چیزی که ما به اسم وجدان میشناسیم همون تجربیات ما هستن که تبدیل به شخصیت ما شدن و هیچ برهانی حساب نمیشن. چون با شرایط متفاوت فرهنگی کاملا تغییر میکنن
 

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,046
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
همون اصلی رو که گذاشتی من میتونم قبول نکنم و به بقیه اسیب رسوندن رو هم اخلاقی بدونم.
اخلاق از این جهت نسبیه، نه این که برای هر فرد نسبیه.
مکتب فایده گرایی که یک نظریه اخلاقه،بر اساس مکتبی در فرااخلاق به نام طبیعت گرایی به وجود اومده که فرض میگیره طبیعت و جوهری ثابت در همه انسانها وجود داره که همون میل به لذت و فرار از بدبختیه که اخلاقی،عملیه که بیشترین اینهارو به ارمغان بیاره.
انتقاد شما رو اگزیستانسیالیست ها هم به این مکتب میگیرن،اینه که چیزی به نام "طبیعت آدمی" وجود نداره.همچنین این مکتب یجورایی اختیار ما در انتخاب ارزش هامون رو زیر سوال میبره.
همچنین این مکتب بنابر گمان خیلیا از جمله ادوارد مور، "است"(طبیعت ادم) و "باید" (اخلاق) رو باهم یکی گرفته.
+ از نظر من،طبیعت ادمی "تا حدی" وجود داره،ولی نمیتونه معیار خوبی برای در بر گرفتن "همه" گزاره های اخلاقی باشه.
يك نفر از اخلاق از ديد كانت گفت كه گوش كردن به وجدان هست حالا سوال من اين است كه دقيقا اين وجدان چيست؟ از كجا مي آيد؟ چرا درست است؟ و
دوستمون جناب matin320 اشتباهی در تعریف اخلاق کانتی کردن و اونم اینه که اون رو با نظریه فضیلت(اخلاق ارسطویی) تاحدی یکسان گرفتن.
وجدان در فلسفه کانت به معنای حرکت به سوی سعادت و فضیلت نیست،بلکه حتی بر خلاف شقاوت(که مبتنی بر احساسه) مبتنی بر عقل و منطقه! اخلاقیات ناشی از دلسوزی و "احساس" رحم نیست،بلکه یک "تکلیف منطقی" برای موجودی عاقل و متفکر و دارای اختیار،مثل انسانه.فارغ از نتیجه!
کانت به نیت عمل اخلاقی کار داره.مثلا کمک کردن به یه نفرو بر حسب دلسوزی یا توقع پاداش انجام دادن رو عملی اخلاقی نمیدونه.ولی فرد اگه خودشو "موظف" به رععایت اخلاق بدونه،حتی اگ نتیجه بدی در بر داشته باشه،عملش اخلاقیه.
اخلاق کانت دو اصل مهم داره:
1- طوری زندگی کن که بتوان هر عمل تو را به عنوان قانونی برای تمام جهان تعریف کرد(یکی از بانگ های من!:D) : اگه مثلا میخواید دروغ بگید،جامعه ایو فرض کنید که همه توش دروغ میگن! آیا ازش راضی هستید؟....خودتونو متمایز نکنید و با همه عین خودتون رفتار کنید.
2-دیگران را همواره غایت فی نفسه بدان و نه هرگز وسیله ای برای غایتی: انسانهارو به چشم وسیله ای برای رسیدن به اهداف نبینید،بلکه براشون شخصیت قائل شید و خودشونو هدف بدونید.

نقد هایی به اخلاق کانتی وارده،ولی بنظرم قابل رفع هستن.بنظرم تئوری خوبی برای اخلاقیته.
هرچند نق هگل جای بررسی داره که اخلاق واقعیودر جامعه ای آرمانی بدون تمایز فرد و جمعع میبینه،و نه عملی فردی. اما بنظرم شاید بشه اینطور توجیه کرد که اخلاق کانتی،میتونه متضمن بقای اخلاقیات تا قبل از رسیدن به چنین جامعه آرمانی ای باشه.
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
همون اصلی رو که گذاشتی من میتونم قبول نکنم و به بقیه اسیب رسوندن رو هم اخلاقی بدونم.
اخلاق از این جهت نسبیه، نه این که برای هر فرد نسبیه.
نکته دومم این که این چیزی که ما به اسم وجدان میشناسیم همون تجربیات ما هستن که تبدیل به شخصیت ما شدن و هیچ برهانی حساب نمیشن. چون با شرایط متفاوت فرهنگی کاملا تغییر میکنن
بله شايد بايد بهتر مي نوشتم، اينكه مردم با اصول اخلاقي متفاوتي عمل مي كنند كه يك واقعيت است ولي ايراد من به اين مسئله بود كه يك تفكر موجود اين است كه "من" اصول اخلاقي خاص خودم را دارم و ديگران اصول اخلاقي خودشان را و "من" اصول اخلاقي آن ها را براي آن ها قبول دارم و نتيجه اين تفكر كه ايجاد يك بي حسي اخلاقي نسبت به بي اخلاقي هاي ديگران (بي اخلاقي از ديد خود "من") مي كند مشكل دارم.

با نظرتون درباره وجدان كاملا موافقم و فكر مي كنم در حقيقت مجموعه اي از غرايز و تجربيات طبيعي و اجتماعي انسان باشد(كه براي هر كس مي تواند متفاوت باشد) و چندان قابل استناد به عنوان منطقي ترين روش رفتار نيست.
مکتب فایده گرایی که یک نظریه اخلاقه،بر اساس مکتبی در فرااخلاق به نام طبیعت گرایی به وجود اومده که فرض میگیره طبیعت و جوهری ثابت در همه انسانها وجود داره که همون میل به لذت و فرار از بدبختیه که اخلاقی،عملیه که بیشترین اینهارو به ارمغان بیاره.
انتقاد شما رو اگزیستانسیالیست ها هم به این مکتب میگیرن،اینه که چیزی به نام "طبیعت آدمی" وجود نداره.همچنین این مکتب یجورایی اختیار ما در انتخاب ارزش هامون رو زیر سوال میبره.
همچنین این مکتب بنابر گمان خیلیا از جمله ادوارد مور، "است"(طبیعت ادم) و "باید" (اخلاق) رو باهم یکی گرفته.
+ از نظر من،طبیعت ادمی "تا حدی" وجود داره،ولی نمیتونه معیار خوبی برای در بر گرفتن "همه" گزاره های اخلاقی باشه.

دوستمون جناب matin320 اشتباهی در تعریف اخلاق کانتی کردن و اونم اینه که اون رو با نظریه فضیلت(اخلاق ارسطویی) تاحدی یکسان گرفتن.
وجدان در فلسفه کانت به معنای حرکت به سوی سعادت و فضیلت نیست،بلکه حتی بر خلاف شقاوت(که مبتنی بر احساسه) مبتنی بر عقل و منطقه! اخلاقیات ناشی از دلسوزی و "احساس" رحم نیست،بلکه یک "تکلیف منطقی" برای موجودی عاقل و متفکر و دارای اختیار،مثل انسانه.فارغ از نتیجه!
کانت به نیت عمل اخلاقی کار داره.مثلا کمک کردن به یه نفرو بر حسب دلسوزی یا توقع پاداش انجام دادن رو عملی اخلاقی نمیدونه.ولی فرد اگه خودشو "موظف" به رععایت اخلاق بدونه،حتی اگ نتیجه بدی در بر داشته باشه،عملش اخلاقیه.
اخلاق کانت دو اصل مهم داره:
1- طوری زندگی کن که بتوان هر عمل تو را به عنوان قانونی برای تمام جهان تعریف کرد(یکی از بانگ های من!:D) : اگه مثلا میخواید دروغ بگید،جامعه ایو فرض کنید که همه توش دروغ میگن! آیا ازش راضی هستید؟....خودتونو متمایز نکنید و با همه عین خودتون رفتار کنید.
2-دیگران را همواره غایت فی نفسه بدان و نه هرگز وسیله ای برای غایتی: انسانهارو به چشم وسیله ای برای رسیدن به اهداف نبینید،بلکه براشون شخصیت قائل شید و خودشونو هدف بدونید.

نقد هایی به اخلاق کانتی وارده،ولی بنظرم قابل رفع هستن.بنظرم تئوری خوبی برای اخلاقیته.
هرچند نق هگل جای بررسی داره که اخلاق واقعیودر جامعه ای آرمانی بدون تمایز فرد و جمعع میبینه،و نه عملی فردی. اما بنظرم شاید بشه اینطور توجیه کرد که اخلاق کانتی،میتونه متضمن بقای اخلاقیات تا قبل از رسیدن به چنین جامعه آرمانی ای باشه.
خوب اين توضيح از اخلاق كانت منطقي تر است ولي همچنان ايرادي كه در آن مي بينم اين است كه باز مشخص نمي كند كه دقيقا چه چيزي 'خوب' و چه چيزي 'بد' است. و باز هم همانطور كه درباره غريزه گفتم (و گفتند) به نظر نمي رسد چيز مشتركي ميان تك تك انسان ها باشد كه رفتار آن ها را مشخص كند بلكه تجربيات متفاوت، خوب و بدها و به عبارتي 'نحوه ي برخوردي كه دوست دارم بقيه بكنند'هاي متفاوتي ايجاد مي كنند. البته شخصا نمي توانم ثابت كنم ولي به نظرم شواهدي بر اين مدعا هست.

يك نكته اي كه در رابطه با طبيعت گرايي برام سوال هست اينه كه آيا ادعا مي كنند طبيعت منطقي ترين روش است؟ كه خوب نياز به اثبات دارد و بايد پاسخگو باشد كه آيا طبيعت شكارچي انسان هم طبيعتي مفيد و منطقي است در صورتي كه موجبات شكار انسان ها (!) به وسيله انسان هاي ديگر و يك حالت تنازع دائمي براي بقا به وجود بياورد؟
يا ادعا مي كنند عمل كردن خارج از طبيعت حيواني (مبتني بر منافع و غرايز) غير ممكن است؟ كه باز هم مي شود مثال هايي از اقداماتي كه به آن ها اسم از خود گذشتگي داده ايم آورد (البته اين نظر كه چنين اقداماتي براي رسيدن به نفع ذهني هستند را مي شود پذيرفت ولي آيا اين نفع ذهني در طبيعت گرايي گنجانده شده است؟ و اگر اينطور است تعريفش از نفع ذهني چيست؟)

*حرفاي هگل طبق معمول خيلي جالب هستند ولي در شرايط فعلي شايد غير عملي تا رسيدن به همان شرايطي كه خودتان گفتيد
 
آخرین ویرایش:

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,046
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
بله شايد بايد بهتر مي نوشتم، اينكه مردم با اصول اخلاقي متفاوتي عمل مي كنند كه يك واقعيت است ولي ايراد من به اين مسئله بود كه يك تفكر موجود اين است كه "من" اصول اخلاقي خاص خودم را دارم و ديگران اصول اخلاقي خودشان را و "من" اصول اخلاقي آن ها را براي آن ها قبول دارم و نتيجه اين تفكر كه ايجاد يك بي حسي اخلاقي نسبت به بي اخلاقي هاي ديگران (بي اخلاقي از ديد خود "من") مي كند مشكل دارم.
نسبی گرایی اصلا روش خوبی برای اخلاقیات نیست! چون به "جامعه" اجازه هر عملیو میده.
مثلا چون جامعه عربستان رسمش اینه که زنا حق رای و رانندگی و...ندارن،پس مشکل اخلاقی نداره چون اخلاق نسبیه!
خوب اين توضيح از اخلاق كانت منطقي تر است ولي همچنان ايرادي كه در آن مي بينم اين است كه باز مشخص نمي كند كه دقيقا چه چيزي 'خوب' و چه چيزي 'بد' است. و باز هم همانطور كه درباره غريزه گفتم (و گفتند) به نظر نمي رسد چيز مشتركي ميان تك تك انسان ها باشد كه رفتار آن ها را مشخص كند بلكه تجربيات متفاوت، خوب و بدها و به عبارتي 'نحوه ي برخوردي كه دوست دارم بقيه بكنند'هاي متفاوتي ايجاد مي كنند. البته شخصا نمي توانم ثابت كنم ولي به نظرم شواهدي بر اين مدعا هست.
مهم در اخلاق کانتی،حسن نیته.فارغ از نتایج. مثلا تو اون داستان معروف که پشه رو دماغ پیرمرد میشینه و خرسه با زنگ،یارو رو میکشه(چقد از این داستان بدم میومد!:)))کار غیر اخلاقی ای نکرده،چون طبق حسن نیت بوده و نتیجه مهم نیست! # این یه ایراد تلقی میشه
کانت از وجدان به عنوان "اراده ی نیک" یاد میکنه چون اخلاق باید طبق اراده باشه. فلسفه ی اخلاق کانت،تابعی از معرفت شناسیشه.
در معرفت شناسی کانت،ذهن 12 مقوله پیشینی،غیر تجربی و خاص خودشو داره که باهاشون تجربیات رو ممکن میکنه.به همین شکل،ارزش های اخلاقی مطلقی رو در ذهن همه انسانها میدونه # شاید بشه گفت این مقولات بر اثر فرگشت،در منطق بشر به وجود اومدن(؟)
در نظام کانتی، خوبی ها 3 دستن: 1-مشروط و ابزاری برای اهداف دیگه؛مثل تندرستی
2- خوبی های مشروط و ذاتی،اما غیر ابزاری؛مثل احساس لذت و سعادت
3-خوبی های بدون قید و شرط یا همون اراده ی نیک(حسن نیت) که اساس اخلاق کانتیه.
امر مشروط:مبتنی بر تمایلات شخصی ، اصالت نفع و تجربه.
امر مطلق:درست مثل مقولات ذهنی که "ترکیبی پیشینی" هستن(ذهنین،اما تجربیاتو تعیین میکنن) که باید ازشون اطاعت بی قید و شرط کرد.
میدونیم که در نظر کانت،منطق و از جمله اصل امتناع جمع نقیضین،یک گزاره ی ترکیبی پیشینیه(عقل ازش تبعیت میکنه و اثبات یا رد تجربی نداره.مثل ریاضیات) و هر ذهن عاقلی باید رعایتش کنه.اما کانت این اصل رو فقط محدود به حوزه فلسفی و نظری نمیدونه بلکه معتقده اعمالمون رو هم تعیین میکنه.
از همین جا،به همون قانون طوری زندگی کن که بتوان هر عمل تو را به عنوان قانونی برای تمام جهان تعریف کرد میرسیم.بین رفتار ما با دیگران و خودمون،نباید تناققض و تفاوتی باشه چون همه مثل همیم و احکام یکسانی داریم.اخلاق ما باید بتونه بصورت قانون عام طبیعت در بیاد؛پس قوانین اخلاقی هم درست مثل قانون گرانش نیوتون،عینیت دارن! (بخاطر ترکیبی پیشینی بودن.اخلاق عین ریاضی،طبیعتو توصیف میکن!) قوانین طبیعت برای همه یکین(اصل نسبیت!) و به همین شکل،قوانین اخلاق هم برای همه انسان ها یکسانن.
درباره فرمول دیگران را همواره غایت فی نفسه بدان و نه هرگز وسیله ای برای غایتی هم،در واقع همون امر مطلقه.همچنی ارتباطش با اولی اینه که هردو همه موجودات باشعور رو دارای کرامات و رفتار یکسان میدونن که باید بهش احترام گذاشت.

نقد:
1-ممکنه یک فرد متعصب،هیچ مشکلی با عمومیت پذیری قانون کشتار یهودیا نداشته باشه ولی شخص دیگه ای موافق نباشه،این یه تناقض در وجود امر مطلقه.
2-کدوم عمل اخلاقی ارجح تره؟ دروغ یا جلوگیری از اسیب به دیگران؟ مثلا وقتی یکی یه تبر دستشه و ازمون مپرسه فلانی کجاست و ماهم میدونیم،باید کدومو انجام بدیه
3-حسن نیت شاید منجر به نتایج بدی،مثل همون داستان خرسه بشه
4-نظام اخلاقی کانت،صوریی و فاقد از محتوا و احساسه.
5- اصل 1 معتبر تره یا 2؟
6-طبیعت ادمی وجود نداره.( این نقد رو هم هگل و هم اگزیستانسیالیست ها،اما بر اسای متفاوت،میگیرن.هگل میگه طبیعت انسان دستخوش تغییره و اگزیستانسیالیست ها هم میگن "انسانیت" اکتسابیه نه ذاتی)
بنظرم نقد های 1 تا 3 رو میشه با معتدل کردن اخلاق کانت و دادن مقامی بیشتر به تجربه،حل کرد.نقد 4 رو من اصلا اشکال نمیدونم!
اما نقد های 5 و 6 جای بررسی دارن.

درباره نقد 6،احتمالا بعدا که وقت کردم اخلاق هگل رو توضیح میدم(چون کمی مفصله)الان به الترناتیو دیگه،یعنی اخلاق اگزیستانسیالیستی میپردازم که کوتاه تره وعمدتا توسط سارتر به وجود اومد:
سارتر به امور مطلق و در نتیجه،ارزش های مطلق،طبیعی و عینی معتقد نیست بلکه میگه ما انسانها،خودمون اختیار انتخاب ارزش هامون رو داریم.
ما میتونیم قاتل باشیم یا نباشیم؛چون ارزش مطلقی وجود نداره! اما،این انتخاباتمونن که گوهر فردیت و انسانیتمونو میسازن.وقتی چیزیو برای خودمون انتخاب کردیم،برای همه بشریت انتخابش کردیم.
درست و غلط واقعی وجود نداره،ولی انتخاب ها میتونن خوب(از روی حسن نیت) یا بد(سوء نیت) باشن.
انتخاب با سوء نیت وقتیه که فرد فقط برای تعیین و تعریف کاری که باید انجام بده،صرفا به واقعیت ها نگاه کنه.مثلا کسی که کاتولیکه،اما میخواد سقط جنین کنه،به خودش میگه اینک کارو میکنه ولی واقعیت اینه که اون کاتولیکه و مجاز به اینکار نیست.این سیر استدلال فقط خودفریبیه.وقتی جهان بی ارزش باشه،واقعیت هاشم بی ارزشن.گرچه واقعیت اینه که اون کاتولیکه،ولی باید مسئولیت انتخابهاش رو بپذیره.در اینجا،اخلاقی بودن بی معناست بلکه اصالت انتخاب مهممه .هر انتخابی کنه در قبالش مسئوله و باید بفهمه بخاطر انتخاب ازاد،به اعتقادات کلیسای کاتولیک اعتبار داده.اون انتخاب کرده تا به این اعتقادات ارزش بده،در حالی که میتونست انتخاب دیگه ای کنه. از اونجا که نتیجه انتخاب کاتولیک بودن،ممنوعیت سقط جنینه،پس نباید اینکارو کنه(در قبال انتخابش مسئوله).در واقع مهم نیست که طرف کاتولیکه یا میخواد سقط جنین کنه،بلکه باید مسئولیت انتخابشو بپذیره(ما میگیم "چون من A نیستم،نمیتونم B رو انجام بدم این مسئولیت بر عهدم نیست.در حالیکه مسئولیت بر عهدمونه چون در وهله اول ما انتخاب میکنیم که A باشیم یا به این واقعیت،اعتبار و معنا بدیم.واقعیت های جهان و خودِ ا(مثلا کاتولیک بودنمون)به خودی خود بیانگر چیزی نیستنن و فقط اون اعتباریو دارن که ما ازادانه و از روی اختیار،به اونها میدیم.مهم نیست انتخابمون چیه،مهم اینه که مبتنی بر اصالت و صداقت باشه.
يك نكته اي كه در رابطه با طبيعت گرايي برام سوال هست اينه كه آيا ادعا مي كنند طبيعت منطقي ترين روش است؟ كه خوب نياز به اثبات دارد و بايد پاسخگو باشد كه آيا طبيعت شكارچي انسان هم طبيعتي مفيد و منطقي است در صورتي كه موجبات شكار انسان ها (!) به وسيله انسان هاي ديگر و يك حالت تنازع دائمي براي بقا به وجود بياورد؟
يا ادعا مي كنند عمل كردن خارج از طبيعت حيواني (مبتني بر منافع و غرايز) غير ممكن است؟ كه باز هم مي شود مثال هايي از اقداماتي كه به آن ها اسم از خود گذشتگي داده ايم آورد (البته اين نظر كه چنين اقداماتي براي رسيدن به نفع ذهني هستند را مي شود پذيرفت ولي آيا اين نفع ذهني در طبيعت گرايي گنجانده شده است؟ و اگر اينطور است تعريفش از نفع ذهني چيست؟)
طبق این دیدگاه،داوری درباره اینکه چه کاری اخلاقیه یا نه،در ذات انسانه که میشه با علم کشفش کرد.انسان از روی غریزه،فایده گراست(اما این فایده گرایی،تفاسیر مختلفی داره که در پست بعد بهش خواهم پرداخت،الان ممکنه زیادی طولانی بشه و من هم کمی الان عجله دارم) که این غریزه،مبنای اخلاقیاته.ما باید طبیعت انسانو توصیف کنیم.فایده گرایی،در حالت آرمانی بر کیفیت و کمیت سعادت تاکید داره و این ارزیابی،عمل "اخلاقی" مارو تعریف میکنه که باید انجامش داد.این گرایش بر روانشناسی تاکید داره(برعکس کانت که بر منطق تاکید داشت).همچنین این دیدگاه انسانو ذاتا از لحاظ روانشناختی،نتیجه گرا میدونه و نه نیت گرا.
بعدا نقدش رو هم توضیح میدم.
*حرفاي هگل طبق معمول خيلي جالب هستند ولي در شرايط فعلي شايد غير عملي تا رسيدن به همان شرايطي كه خودتان گفتيد
بله دقیقا همینطوره
72.gif
 

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,046
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
الان به اخلاقیات مارکسیستی میپردازم:
از اونجا که مارکس یک ماتریالیست بود،نیاز های اساسی و زیربنای جامعه و انسان رو،اقتصاد و عوامل مادی میدونست.انسانها برای رفع این نیاز و جنگ سر منابع،به تناقض میرسن که نتیجش تقسیم کار و پدیدار شدن نظام های طبقاتیه.
از اونجا که اقتصاد و عوامل مادی زیربنای همه چیز جامعن(طبق نظر مارکس) تمامی عوامل روبنا از جمله فرهنگ و هنر،دین، سیاست،"اخلاق" و...رو طبقات اقتصادی مسلط جامعه در دست میگیرن و عوامل روبنا رو در خدمت منافع خودشون،پایه گذاری میکنن.
بنابر این اخلاق امری نسبیه و به واسطه تکامل جامعه تعیین میشه.مثلا در نظام فئودالی،دزدی رعیت از ارباب غیر اخلاقیه چون در این صورت،جامعه به مرحله سرمایه داری نمیرسه ولی وقتی نظام سرمایه داری پدیدار و به اخر خودش رسید که وقوع انقلاب کارگری ضروری شد،مصادره اموال سرمایه داران کاری خوب خواهد بود!
مارکس از اخلاقیات موجود در جامعه سرمایه داری متنفره و اونو خصلتی در خدمت استثمارگران میدونه و راهی برای گول زدن طبقه پایین.
اما در جامعه آرمانی مد نظر مارکس،خصلت انسان دیگه به خوداگاهی و غیر بیگانگی رسیده و تسلط طبقاتی وجود نداره،پس اخلاق بی معنیه (چون خود اخلاق مربوط به طبقه مسلطه)اخلاق متعارف ناشی از انحرافه ولی تو جامعه آرمانی،دیگه انحرافی وجود نداره و کسی به فکر منفعت و سود شخصی نیست،که اخلاق بخواد جلوشو بگیره.
در تفکر مارکس،معیار اخلاق،تکامله پس عملی اخلاقیه که به تکامل کمک کنه.از طرفی چون تکامل به واسطه انقلابه،پس هر عکلی که انقلاب رو تسریع ببخشه اخلاقیه.

جا داره به تفسیری اومانیستی و کمتر توجه شده در افکار مارکس هم بپردازم....
مارکس معتقده انسان ذاتا موجودی سازنده و خلاقه.این سازندگی بازتاب نیازهای درونیشه.اما نظام سرمایه داری،انسان رو به "از خود بیگانگی" میرسونه.
به این معنا که کار شخص کارگر،نه بیانگر نیاز خلاق و طبیعی خودش،بلکه برای رفع نیازهای اقتصادی و مال اندوزی دیگرانه.تولید یه کارگر نه بیانگر نیازهای انسانی کارگر،بلکه وارد چرخه اقتصادی شده و منافع شخصی بقیست.
مثال افراطی برای برگشتن کار کارگر به شکل نیرویی بیگانه و زیان اور به خودش برگرده،ابتلای سرطان یه کارگر تولید کننده سیگاره!
هدف کمونیسم،رسیدن به نظامیه که انسان از این از خود بیگانگی نجات پیدا کنه.
 
آخرین ویرایش:
بالا