فوبیا

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mahshid_f
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : فوبیا

به نقل از prabd.chess :
هر جور میخوای فکرکن اما به نظر من ریشه یابی فوبیای بچه ها وسعی در درمانش کار من و شما نیست.روانپزشک کارش خیلی ظریفه.یک درمان غلط میتونه از 100 تا درمان بدتر باشه.حالا ما میتونیم خودمون چند فوبیای مهم و شایع(مثل ترس وحشتناک از مرگ)رو ریشه یابی کنیم.پیشگیری بهتر از درمان است
هدف ماهم درمانش نیست.میخوایم انواع فوبیا و انواعش رو بشناسیم و ببینیم کاربرا چه فوبیایی دارن.
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از ROzhiN :
هدف ماهم درمانش نیست.میخوایم انواع فوبیا و انواعش رو بشناسیم و ببینیم کاربرا چه فوبیایی دارن.
باید بهشون یاد بدین خودشون بفهمن نه اینکه بهش بگین فوبیاش چه نوعیه که!
 
پاسخ : فوبیا

من ترس شدید از مرگ دارم ، فوبیای خواب دارم و حتّی فوبیای 2 که مهشید گفتم دارم .
بعد میره پیش روانشناس و اون رفتار درمانی می کنه. یعنی فرد رو اول مجبور می کنه که به اون چیز فکر کنه. بعد از اون، عکس و فیلم بهش نشون میده و مثلا در شرایطی که بتونه، اون رو در واقعیت با اون چیز، مواجه می کنه و در تمام این مراحل روانشناس، بیمار رو کنترل می کنه و بش یاد میده که چجوری ترسش رو کنترل کنه و بهش غلبه کنه...حتی گاهی اوقات از قرص های ضد اضطراب هم استفاده می کنه. بعد از یه مدت، دیگه شخص بیمار به اون چیز عادت می کنه و براش عادی میشه...
یعنی حتماً باید رفت پیش دکتر ؟

افتضاحه آقا .. افتضاح :| نمیدونستم آدمایِ دیگه ایم اینطورین ...
 
پاسخ : فوبیا

اون تجربه ی کودکی خیلی دقیقه! ;D
من وقتی هفت سالم بود انگشتم رو با قیچی بریدم، و بریدگی خطرناکی هم بود، هنوزم که هنوزه از چیزای تیز میترسم. X_X

فوبیا تا جدی نباشه که نیازی به درمان نداره که. حتی میشه به عنوان یه ویژگی خوب هم ازش استفاده کرد. ;D

شایع ترین فوبیا چیه؟ ترس از سوزن؟ :-s
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از نسترنگار :
اون تجربه ی کودکی خیلی دقیقه! ;D
من وقتی هفت سالم بود انگشتم رو با قیچی بریدم، و بریدگی خطرناکی هم بود، هنوزم که هنوزه از چیزای تیز میترسم. X_X

فوبیا تا جدی نباشه که نیازی به درمان نداره که. حتی میشه به عنوان یه ویژگی خوب هم ازش استفاده کرد. ;D

شایع ترسن فوبیا چیه؟ ترس از سوزن؟ :-s
فک کنم فوبیای مرگ خیلی شایع باشه .

اُه ، اینُ اضافه کنم که کلاً از چیزای تیز و حتی غیر تیز ( گوشه ی کاغذ و ... ) میترسم . :| چشمام درد میگیرن وقتی بهشون فک میکنم حتّی. :|
 
پاسخ : فوبیا

من از اینکه یه چیزی بره تو چشمم میترسم . یعنی اگه هر چیزی که لبه داره و امکانش هست که لبه ش بره تو چشمم از یه حدی به صورتم نزدیک تر بشه چشمام درد میگیره ؛ انگار اون چیز رفته تو چشمم .
از گم شدن هم خیلی میترسم . از گم شدن در مسیر حمل و نقل عمومی !
از اینم میترسم که وقتی تاب بازی میکنم و تاب خیلی میره بالا، دستام ول بشن و با مغز بیام رو آسفالت .
از بغل کردن بچه های نوزاد هم میترسم . همش با خودم فک میکنم الان از دستم ول میشه و میفته زمین !
 
پاسخ : فوبیا

من فوبیای رد شدن از خیابون دارم!
به خاطر یه اتفاق تو بچگیه. دبستان بودم داشتم برمیگشتم خونه خیابون یه طرفه بود من فقط اون وری که ماشین میومدو نگاه کردم یه قدم برداشتم یه زنه داد زد دختر خانم!! برگشتم دیدم از جهت مخالف یه تاکسی داشت میزد بهم به موقع ترمز کرد البته دقیقا در تماس با پام ایستاد! خیلی ترسناک بود! از اون موقع کلا با رد شدن از خیابون مشکل دارم! اینجوری نیس که رد نشم و اینا اتفاقا به لطف کلاس یه روز درمیون باید رد کنم یه خیابون شیش لاینه رو! ولی خیلی میترسم هربار موقع رد شدن!

یکی هم تابه! دقیقا مثه چیزی که ارغوان گفت! از بچگی هیچ وقت نمیزاشتم زیاد هولم بدن میترسیدم بیفتم! البته الان زیاد سوار تاب نمیشم (:د) ولی خب بشم هیچ وقت تا حالا نشده از یه ارتفاع کمی بیشتر برم!
 
پاسخ : فوبیا

فوبیا ی در ِ آسانسور :-" لعـنتی بیست طبقه هم شده با پله میرم ولی با آسانسورا نمیرم :-"

آهـا از شیب هم میترسم ، میریم پارک بچه ها خیلی عادی از یه شیب یا سرازیری میرن بالا و پایین بعد من هی میترسم پامو جای بدی بزارم با کله بیفتم زمین :-"

آهـا ، مقداری هم ترس از صحبت کردن توی ِ جمع دارم
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از نسترنگار :
شایع ترین فوبیا چیه؟ ترس از سوزن؟ :-s
فک میکنم ترس از ارتفاع باشه... مطمئن نیستم البته! فقط میدونم که خیلی بیشتر ازش صحبت شده
 
پاسخ : فوبیا

ترس از ترقه و چیزای منفجره ؛ بچه که بودم یه بار چهاشنبه سوری با پسر عموم اینا بودیم بعد من خیلی میترسیدم همیشه ولی خب اون موقع ها طبیعی بوده
بعد یه بار میخوان شوخی کنن یه ترقه که به گفته خودشون فکر میکردن روشنش نکردن رو میندازن جلو پام و درجا جیغ میکشم و یهو منفجر میشه ( البته سیگارت بوده ) ولی من خیلی خیلی میترسم ... هنوز که هنوزه دست به ترقه نمیزنم و چهارشنبه سوریا در حده مرگ میترسم از هر صدایی 8-| :|

از اتش هم میترسم

اما من از ارتفاع نمیترسم ;D
 
پاسخ : فوبیا

من فوبياى سلام كردن دارم! ينى وقتى بايد سلام كنم انگار زجر كشم مى كنن!
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از fa.z :
من فوبياى سلام كردن دارم! ينى وقتى بايد سلام كنم انگار زجر كشم مى كنن!
آهان...
ببینید مثلا ایشون مثال خیلی خوبی زد...
اینجور نیست که ما بینهایت فوبیا با اسامی مختلف برای هر پدیده ای داشته باشیم...یعنی مثلا بگیم پدیده ی ایکس رو نمیتونم انجام بدم...پس من فوبیای عدم ایکس یا فوبیای مواجهه با ایکس رو دارم...
میتونیم دسته بندی کنیم و خیلی ها رو به هم ربط بدیم...چون خیلیا ناشی از بقیه هستند...مثلا این سلام نکردن میتونه ناشی از اجتماع گریزی و فوبیا از حضور و ورود به اجتماع باشه(خصوصا که سلام یعنی شروع بحث)...
نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه! :-"...اگه نه بگین ادامه بدم! :-"
 
پاسخ : فوبیا

نه اين فوبياى من از فوبياى جواب سلام نگرفتن نشأت(املا؟!) ميگيره!! اگه يكى جواب سلاممو نده اصن داغان...
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از fa.z :
نه اين فوبياى من از فوبياى جواب سلام نگرفتن نشأت(املا؟!) ميگيره!! اگه يكى جواب سلاممو نده اصن داغان...
خود گزاره ی"جواب سلام نگرفتن"کلی سرنخ دست روانشناس میده...من میتونم اینا رو از توش برداشت کنم"اعتماد به نفس پایین"..."ارضا شدن با غم"..."غرور"...مجددا!"جامعه گریزی"..."تصور انسان ناموفق داشتن انسان از خودش"...
فعلا چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه...
حال هر کدوم از اینا رو میشه ریشه یابی کرد...بلکه میشه از توشون منشا ترس هات رو هم پیدا کرد...
 
پاسخ : فوبیا

چه باحال... چن تا صفت جديد پيدا كردم... خيليا اين مشكلو دارنا مثلا من، دختر عموم، پسر داييم، پسر عموم...
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از fa.z :
چه باحال... چن تا صفت جديد پيدا كردم... خيليا اين مشكلو دارنا مثلا من، دختر عموم، پسر داييم، پسر عموم...
و صفت دیگری که برایت یافتم! :-":سرپوش گذاشتن...چرا؟...چون تا اسم ضعف آمد تو گفتی فکر نکنین فقط من اینجوریم ها! :-"خیلیا اینجورین...
روانشناسی واقعا شاهکاره...جامعه ی موعود یک روانشناس جامعه ای است که در آن هر کس روانپزشک خود باشد...هر کس خود صفاتش را بیابد...
مثلا تو روانشناسی ادبیات خیلی مهمه...چون زبان و حرف های ما دقیقا بازتاب ذهن ما هستند...خصوصا تداعی ازادهای ما که کاملا بدون سانسور ذهنما هر چه در آن هست را بیرون میریزیم...مثلا هر گاه من یک صفتی را به کسی نسبت بدهم و او سریع آن را رد کند این یعنی قصعا تصور ناخودآگاهش از او همان است...نه کم نه زیاد!...دقیقا همون...
 
پاسخ : فوبیا

خيلى جالبه من اينا رو خودم نمى فهميدما! مثلا اين حرف آخرمو فقط واسه اين گفتم كه پستم از حالت اسپم در بياد!!
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از fa.z :
خيلى جالبه من اينا رو خودم نمى فهميدما! مثلا اين حرف آخرمو فقط واسه اين گفتم كه پستم از حالت اسپم در بياد!!
و نکته ی آخر!(حس معلم بودن بهم دست داده :-&):تقریبا همیشه ذهن ما سرپوش و بهانه میاورد برای نیاز اصلی...برای انگیزه ی اصلی...مثلا تو که میگی برای از اسپم در اومدن...
بیا منطقی باشیم...واقعا اسپم ندادن برات مهمتره یا اینکه تصور دیگران درباره ات این چیزایی باشه که من گفتم...تو رو نمیدونم ولی من اگه بودم اولی برام به اون شکل ارزشی نداشت :-"
 
پاسخ : فوبیا

اين كه آره ولى من اون پستو بدون فكر نوشتم! اگه با فكر بود فك كنم مى گفتم نه من جمع گريز نيستم! ولى الان كه بازم بيشتر فك مىكنم مى بينم هستم!!
 
پاسخ : فوبیا

به نقل از fa.z :
اين كه آره ولى من اون پستو بدون فكر نوشتم! اگه با فكر بود فك كنم مى گفتم نه من جمع گريز نيستم! ولى الان كه بازم بيشتر فك مىكنم مى بينم هستم!!
گویا اون یکی نکته ی آخر نبود! :-"...ولی این دیگه ایشالا آخریشه! :-"
تداعی آزاد که نزدیکترین چیز به ناخودآگاه ما و نیاز های برآورده شده و نشده ی ماست...این تداعی ها در حرف هایی هستند که ما نام آن ها را"بدون فکر"و بعضا"سوتی"مینامیم...
مثال:به جای گوشکوب میگم چکش! :-" :-"...یعنی توی ذهن من تعریف گوشکوب بسیار بسیار نزدیک به تعریف چکش است...
و مسلما برای همینه که توی بعضی از تست های روانشناسی که مربوط به فضاسازی ذهنی ماست میگویند بدون فکر زیاد جواب دهید...
تداعی آزاد:اولین چیزی که به ذهن میرسد و بدون کوچکترین سانسوری بیان میشود(@کسانی که"وقتی نیچه گریست"را خوانده اند!:این همون"بخاری پاک کنی"است)
 
Back
بالا