سانحه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Sarina_ahm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سانحه!

سال اول راهنماییمیک با یک ماشینه تصادف کردم....دو روز تو کما بودم....خدا را شکر زنده موندم... [-o<
 
پاسخ : سانحه!

3 سالم که بود رفتیم پیکنیک...جایی که میخواستیم بشینیم پایین یه تپه با شیب تند بود...ماشینمون هم بالاش.. ;D
بنده رو میذارن که اول وسایل رو ببرن...و در هم قفل میکنن...از اونجایی که ما خیلی شیطون بودیم.. :-[در رو باز کردیم و قل...قل...قل تا پایین..! :-[ :-[
و از اونجایی که مادر بزرگم اینا قبل از ما اونجا بودن...اون پایین آتیش بود..!که البته بعد از فرود من خاموش شد..! ;D ;D ;D
بیچاره بابام...!فقط منو بغل میکنه میپره تو رودخونه..!دیگه هیچی نمیفهمه..!چه پیکنیکی شدا...!نه؟ :P :P
 
پاسخ : سانحه!

دوم ابتدایی داشتم با چه سرعتی می دویدم!!!
رفتم تو دیوار :-"

بقیشم خودتون بحدسین...
 
پاسخ : سانحه!

یه بار با دوستم داشتتیم با دوچرخه از مدرسه برمی گشتیم
دور فلکه یه ماشین خیلی نزدیکم شد دسته ی دوچرخه زیر دستگیره ماشن گیر گرد
با سرعت گرفتن ماشین چرخ برگشت و من هم پرت شدم هوا بعد از یه دور تو هوا افتادم زمین و سریع پا شدم
دوستم و راننده ماشین میگفتن کاریت نشده سالمی؟ تعجب کرده بودند که من سالمم البته شانسم گرفت که ماشینی از روم رد نشد ;D
 
پاسخ : سانحه!

یه بار وقتی 7-8 سالم بود داشتم با پسرعمم تو اتاقش بازی می کردم که تصمیم گرفتیم یکی از اسباب بازی های بالای ویترینشو بیاریم پایین ;D
با هم دوتایی از دستگیره های ویترین آویزون شدیم و شروع کردیم به صخره نوردی! ;Dدیگه چیزی از اون لحظه یادی نمی یاد فقط وقتی فهمیدم چی شده که دیدم عمم ما رو داره حسابی می شوره تا خورده شیشه تو تنمون نره...
وقتی برگشتیم تو اتاق کل زمین خورده شیشه بود و کل ویترین افقی روی زمین بود... #-o
 
پاسخ : سانحه!

سانحه شدید نه ولی 3 تا تصادف داشتم و به احتمالا الان که دارم اینا رو تایپ میکنم زنده ام
1. تو ماشین بودیم یک ماشین که در فرعی عمود بر مسیر ما در حال حرکت بود زد به ما .
خدا رو شکر جایی خورد که کسی چیزیش نشد. دلم برای آقایی که زد به ما خیلی سوخت.
آتش نشان بود میگفت من که شغلم اینه نباید باعث چنین حوادثی بشم.

2. رفته بودم همراه مادرم کفش بخرم . از اون جایی که حوصله خرید البسه و اقمشه و احذیه
رو ندارم بعد از خرید کفش به مادرم که میخواست همینطوری اجناس رو ببینه گفتم که میرم خونه
همون جلوی مغازه که داشتم میرفتم اونور خیابون یه ماشین تقریبا از روی کناره ی پام رد شد
بنظرم بیچاره اصلا نفهمید. من هم از درد روی جدول بین دو خط خیابون ولیعصر نشستم( رفته بودیم بالای ونک
آدیداس) بالا خره لنگ زنان خودمو رسوندم پایین ونک سوار اتوبوس شدم رفتم خونه . مادرم زودتر رسیده بود نگران شده بود
خلاصه رفتیم دکتر و عکس انداختیم. شکستگی بود و گچ گرفتیم. معلم ریاضیمون (فرزاد فتاحی) که آدم جالبیه
سرکلاس این بحث رو مطرح کردکه چرا هیچکس از اون همه آدمی که اونجا بودن ودیدن من پامو گرفتم رو جدول خیابون نشستم
به من کمک نکردن(به نوعی آغاز این بحث مربوط به منه نه قتل سعادت آباد)

3. ررفته بودم مدرسه برای ثبت نام خزعبلات به درد نخور تابستونی برگشتنی
سوار تاکسی شدم راننده عزیز تو پاسداران اونم جاهی خیلی باریک وشلوغ ویراژ میداد و
لایی میکشید تا بالاخره برای اینکه به یه ماشین نزنه رفت تو جدول کنار خیابون وتابلوی سر کوچه
من چون عقب بودم خدارو شکر خیلی چیزیم نبودفقط یک مقدار کبودی و اینها روی پیشونی و ساق پا . تف به ریا ولی اون روز
روزه داشتم بعد از تصادف که اومدم اونر خیابون یهو چشام سیاهی رفت. آمبولانس هم اومد چون خانومی که جلو
نشسته بود اوضاعش خیلی خوب نبود سرش خورده بود به شیشه که اونم خیلی چیزیش نشد اما یه کم زخمی شد.
اولین بارم بود که سوار آمبولانس شدم!
 
پاسخ : سانحه!

منم دوم راهنمایی که بودم داشتم با داداش محترم میرفتم مدرسه بعد سر چهارراه یه موتوریه مستقیم تشریف اوردن به طرف دری که سمت بنده بود ;D و دریک ان سراپای بنده پر از خرده شیشه شد و چون جیغ کشیدم دهنم پر از شیشه شده بود و پوستم هم پر از نرمه های شیشه شده بود بعدش که صورتمو شستم شیشه رفت تو چشمم و من هم درست حسابی چشممو مالوندم و قرنیه چشم خراشیده شد
 
پاسخ : سانحه!

مامانم هنوز یک ما مونده بود گواهینامش ۱ساله بشه تو جاده نشسته پشت ماشین :دی بابامم کنارش خواب بوده بعد لاستیک ماشین میره تو خاکی، مامانم میخواد برگرده تو جاده فرمونو زیاد می پیچونه و... ماشین چپ میکنه...
مامانم خودش کاریش نشده
بابام پیشونیش بخیه خورده
و اما... ماشین...۱۷ میلیون => ۶ میلیون !!!!
 
پاسخ : سانحه!

من یه بار بچه بودم با در خودکار (فلزی بوده) سوت میزدم(هست اینجوری میکشی داخل صدا میده ;D ) یهو میره تو گلوم ;D
بعد مامانم حول میشه میگه الان خفه میشی و... ;D
منم هول میشم شروع میکنم گریه اینا بعد هی یه کاری میکنم که بیارمش بالا یادمه تو اون هیر و ویری داداشم هی میگفت در خودکاره منه :))
خلاصه به هر بدبختی بوده میارمش بالا ;D
نه تغیری نداشت!!!! همینطوری دیونه و کله شق هستم !!!!!
---
یه بارم بچه که بودم با داداشم دعوام میشه رو پله خونه مادر بزرگم اینا (البته پله شون فرش داره!!!) بعد داداشم هولم میده منم از 16 تا پله قل میخورم میام پایین زیر چشمم قرمز بادمجون کاشته میشه!!!!!!
 
پاسخ : سانحه!

سانحه ی پیش آموده برای من به همین 13 بدر امسال مربو طه!!
آقا ما با خانواده و دختر خاله و دختر دایی و... ;Dتصمیم میگریم بریم به دامان کوه و صحرا....چشتون روز بد نبینه من با این دختر دایی ام رفتیم کوه ...موقع پایین اومدن هر تو به علت سرا شیبی پا مون سر خورد و قل خوردیم ((مثل توپ قل قلی !! :))))پایین.......اون افتاد رو یه کپه خار...منم که ..........!!!!!!!!!!!!زخمو زیلی شدم!! ;Dعوض دلدار ی همه مسخره ام کردن!!! :(
 
پاسخ : سانحه!

یه چیز بگم بخندیم میخواستم برم استخر داشتم از پله ها میومدم پایین دوستمو دیدم گفتم عزیزم بعد دیدم که از 6 تا پله سقوط کردم همه دورم جمع شده بودن ولی من فقط میخندیدم تا 2 روز زانو و دستام درد میکردن ;D ;D ;D
 
پاسخ : سانحه!

در عنفوان خردسالی و نوزادی ته خودکار بیک رفت تو دماغم :-[ :-[ :-[
کارم کشید به بیمارستان!
 
پاسخ : سانحه!

یه بار پسر همسایه مونو وقتی 6 سالم بود هل دادم. ;D..بعد اون منو هل داد سرم خورد به شوفاژ....خون اومد کار کشید به بخیه...!!
بیچاره پسره از ترسش در رفته بود...!! :)) ;D
 
پاسخ : سانحه!

یه بار از کوه پرت شدم شانس اوردم زنده موندم جفت پاهام و یه دونه از دستام شکسته بود
خیلی بد بود :(
 
پاسخ : سانحه!

اره تا لبه دره بري تايرا قفل شن شانسه فكر كنم همه اشدشونو گفتن جز من كه خواب بودم كه يهو مامانم منو گرفت از خوابه ناز بيدار شدم وقتي وايساديم بيدار شدم همه تو شوك بودن الله اكبر [-o<
 
پاسخ : سانحه!

من بچه که بودم تخمه رو با پوست می خوردم. مامانم اومد از دستم بگیره گریه کردم اونکه تو دهنم بود پرید تو گلوم. بعد چند روز فهمیدن تازه. رفتیم عمل کردیم خوب شد! >:D<
یه بار دختر داییم با شوهرش و دوتا دخترش که یکیشون دوساله یا کمتر بود با اتوبوس تصادف کردن یه عالمه معلق زدن کنار دره وایسادن. حتی یه خراشم ور نداشتن. تا مدتی همه تو شوک بودیم.......! :o :-\
 
پاسخ : سانحه!

یه شب خواب دیدم از دره پرت شدم پایین فرداش به بابام گیر دادم باید بریم کوه. داشتیم از کوه پایین میومدیم پایین که دفعه طوفان شد و من از دره پرت شدم پایین. :((
البته بلایی سرم نیومد اما خیلی وحشتناک بود. اما این اتفاق هیچ تغییری در من ایجاد نکرد! :-?
 
پاسخ : سانحه!

یه بار من بچه بودم بعد سوار تاب شدم خیلیم تند می رفت!
دستمو ول کردم بعد یهو دیدم رو هوام!رو هموا که چه عرض کنم تو یه درختم!چنثانیه موندم اون بالا بعدم....

تلپ!
البته زیاد چیزیم نشد :-"....ولی همه جام برگ بود!
 
پاسخ : سانحه!

حدودا 4_5 ساله بودم.
یه روز مامانم روزه بود...اذون رو که گفتن رفت برا خودش چایی ریخت (یک لیوان پر!) و گذاشت روی مبل! ;D
بعد هم مشغول خوندن نماز شد.
من هم در حالی که داشتم با ذوق و شوق برا مامانم یه چیزی رو تعریف میکردم از اتاقم اومدم بیرون...
و یه راست نشستم رو همون مبله که لیوان چایی روش بود!!! :-"
لیوانه هم چپه شد و....
یادمه تا یک ماه نمیتونستم بشینم! :-" ;D
 
Back
بالا