سانحه!

Delaram95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : سانحه!

همین امروز که داداشم برای تمرین رانندگی نشسته بود پشت فرمون، نزدیک بود تا نزدیکی مرگ پیش برم.
 

lof

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,866
امتیاز
10,628
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
دانشگاه
پلى تكنيك تهران
رشته دانشگاه
مهندسى معدن
پاسخ : سانحه!

يادمون مياد جمعا رو هم ٤ سال و اندي داشتيم

روز تولدمون بود كه خب فرض اندي باطل ميشه جمعا ٤ سال داشتيم

خونه مادربزرگمون دعوت بوديم با بابامون رفته بوديم دم جوب آب ژيان زرد قناري مرحوممون رو بشوريم

جوبي بود بسيار زيبا تميز اوكازيون با آب اضافه

چست و چابك با دو پاي كودكانه از روي جوب نپريديم چون قبلش دمپايي پلاستيكي قرمز گل درشتمون افتاده بود تو جوب

ما هم تا دسته خم كرديم تو آب از آب دمپايي بگيريم آب مارو گرفت و به حالي بهمون داد

بعد بابامون بعد خيلي مارو دريافت و از آب گرفت و بيمارستاني برد و دور همي خوش گذشت

فقط دمپايي قرمز گل درشتمون رو هرگز نيافتيم و حسرت به دل مونديم
 
ارسال‌ها
3,101
امتیاز
12,226
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
فیزیک
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : سانحه!

تو خونه جدیده همه ی درز پنجره ها و در رو نوار عایق حرارت زدیم و روی کولر تو پشت بوم محکم با نایلون پوشونده بودیم ...
دو تا حموم طولانی اونم با آب داغ ...
یهو احساس کردم سرم گیج میره و حالت تهوع دارم ... داداشم گریه میکرد و من تقریبا مثل مست ها تو خونه راه میرفتم و نمیدونستم داره چه اتغاقی میفته ... گوشام دیگه خوب نمیشنید و صدای ضربان نبضم تو گوشم مداوم میپیچید ... یادم میاد نا امیدانه اشهد رو گفتم و آمادهذی مرگ بودم که بابام زنگ زد و تا اومد تو گفت گاز گرفتگیه ماهم همه پنجره های خونه رو باز کردیم و من رفتم بیرون هوا خوری،ولی تا چند روز یه مقدار گیج میزدم {-8 نا سلامتی داشتم میرفتم تو کما ...
 
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,651
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سانحه!

یه بار مهمونی کل فامیل خونه ی مامان بزرگم بودیم ، من یه لحظه از پیش دخترخاله های گرامی بلند شدم اومدم تو آشپزخونه .
بعد یکی از دخترخاله هامم پشت سر من اومد . ( از من دو ، سه سال بزرگتره ! :-" )
همینجوری داشت با شال من ور میرفت ، بعد برداشت یه دور پیچوندش ! همینجوری خیلی عادیُ اینا ! :-"
بعد من حس کردم یه ذره تنگه ، گفتم بازش کن سختمه !
بعد اونم هول شد یه دور دیگه ام پیچوند ! :-"
منم دیگه حس کردم واقعا داره اتفاقای بدی میفته !!
اونم که هرچی من میگفتم هی داشت بدترش میکرد ناخودآگاه ! :))
خلاصه دیگه ما خانواده رو به کمک طلبیدیم ! :-"
حالا همه انقد هول شده بودن هیچ کس نمیتونست بازش کنه !! ینی کل فامیل وایساده بودن به این حالت X_X ، :(( دور من داشتن جیغ میزدن فقط ! اصن یه وضی ! :D
بعد مامان بزرگم خیلی دلاورانه اومد بازش کرد ! :>
ولی واقعا داشتم میمردم ! ینی رسما در حال خفگیُ اینا ! :-"
 

baby girl

کاربر فعال
ارسال‌ها
39
امتیاز
21
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میاندواب
مدال المپیاد
ندارم ولی خواهم داشت.....
دانشگاه
انشاالله صنعتی شریف
رشته دانشگاه
هوافضا
پاسخ : سانحه!

یه بار برق گرفتتم ولی خوب چیزی نشد خداروشکر(8 سالم بود)شبیه این بود که انگار یه نفر داره منو قلقلک میده.
یه بارم ماشین از روم رد شد ولی خوب چون سرعتش زیاد بود چیزیم نشد البته از رو پام.
یه بارم دکتر چشم پزشک شماره عینکمو زیاد نوشته بود.دیدم سرم درد می کنه به مامیم گفتم رفتیم پیش یه دکتر دیگه گفت اگه این عینکو یه روز کامل میزدی حتما مغزت منفجر می شد.
یه بارم تو استخر کم مونده بود خفه شم کم غریق نجات اومد کمکم.
چند بارم قند و آب و....پریده تو گلوم طوری که نتونستم نفس بکشم وقرمز شدم(زبون خودمو ن چچیدیم)ولی بعدش خودبه خود درست شدم.
مال بقیه هم فراوان دیدم که داشتن می مردن ولی نمردن.
 

fa.z

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
544
امتیاز
1,467
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
كرمان
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : سانحه!

يه بار اومدم سيم كامپيوترو بزنم به برق اين پريزش خراب بود برق گرفتم پرتم كرد! تا فرداش دست راست من يه حالت خاصى بود!
يه بارم كه چن روزم بود داداشم گهواره رو كوبوند تو سرم و سرم شكست اما نمردم!
 

Bar@n

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
boosher
پاسخ : سانحه!

اره مامانم رفته بود بیرون خودم خونه تنها بودم بخاری و خاموش کردم رفتم تو اتاقم خوابیدم حدود ساعت 3 بود بعد با زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم حی بیدار میشدم دوباره بیهوش میشدم از بوی گاز داشتم خفه میشدم بزور خودم و بلند کردم حدود ساعت 7 بود دیگه ز زدم همسایمون تا بیاد خودمم به یه زوری رفتم گاز و بستم تا اونا اومدن دیگه رسوندنم بیمارستان و ......
 

elahe17

کاربر فعال
ارسال‌ها
50
امتیاز
91
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر خودمون:-"
پاسخ : سانحه!

من 5 سالم که بود تو رودخونه غرق شدم :D داداش بزرگم ام وایساده بود کنارم فک میکرد دارم شوخی میکنم :D بعد بیهوش که شدم یهو دو تا داداشام با هم پریدن تو آب و نجاتم دادن :D اون موقع ام پسرخالم ازم فیلم گرفته بود(من داشتم میمردم اونوخ اینا فیلم میگرفتن :D)
 

WORM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
345
امتیاز
283
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : سانحه!

یه سالم بود بابام منو برده بود دریا نشونده بود روی این تیوب ها بش یه نخم وصل کرده بود خودش تو قسمت کم عمق شنا میکرد منو دنبال خودش میکشید یهو برگشت دید من رو تیوب نیستم شیرجه زد زیر آب و بعد اندی کشیدم بالا. :D

---------------------

یه بارم داشتم با داداشم دنبال بازی میکردم یه هفته مونده بود برم پیش دبستانی . در کمدو گرفتم تیریپ تارزانی ورداشتم که تاب بخورم کمد افتاد روم بعد مامانم اینا صدای افتادن کمدو شنیدن اومدن دیدن هیچ صدایی از من در نمیاد فقط یه دست از زیر کمد زده بیرون :D داشتن سکته میکردن X_X

---------------------

یه بارم تو حموم دستم برید منم حس کردم مث لئون خیلی قویم گفتم باو لئون تیر خورده بود زیر دوش حموم سرحال و سالم بود من که فقط دستم بریده !!! :-"
یه ذره که گذشت دیدم سرگیجه گرفتم پیش خودم گفتم خب یواش یواش میام بیرون
بعد سرگیجه م هی زیاد شد منم تلو تلو خوران فقط حوله پوشیدمو از در که اومدم بیرون خوردم زمین و دیگه نمیتونستم تکون بخورم اشهد گفتم و ... X_X
بعد یه ساعت سر حال اومدم :D

---------------------

یه بارم با بابام دعوام شد رفتم خوابیدم لب پشت بوم صدای آهنگو تا ته زیاد کردم گذاشتم تو گوشم یهو یه دستی منو کشید سمت خودش :-?

----------

موجودی هستم واسه خودما :))
 

bahar.b.e

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
299
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
در آینده بهتون میگم.
رشته دانشگاه
این نیزبه آینده واگذار میشه
پاسخ : سانحه!

اینو فکر کنم تو جای زخمم گفتم. وقتی ابتدایی بودم یه بار داشتیم میرفتیم خونه مادربزرگم تو شهریار. بعد تو راه حال بابابزرگم بد میشه و من و مامانم و خواهرم می بریمش بیمارستان. بعد اونجا یه عالمه آدم مریض احوال بوده و اینا. برای همین مامانم من و خواهرمو می فرسته تو حیاط. بعد اونجا یه آقاهه میاد که فکر کنم نصف دستش از بازو رفته بود. یه دستمال بسته بود رو دستش و داشت میرفت تو بیمارستان. من که اینو دیدم سریع رفتم تو فاز فداکاری و چشم های خواهرمو بستم. ولی خب خودم که دیدمش حالم بد میشه و غش می کنم و با چونه میفتم رو زمین. دکترا که دیدنم گفتن اگه با پیشونی میفتادی زمین اگه نمی مردی احتمالا یکی از حساتو ازدست می دادی.
 

zahra:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
545
امتیاز
5,226
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نجف‌آباد
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
الزهرا/رویان
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی/ژنتیک مولکولی
پاسخ : سانحه!

سه سال پیش با خانواده د از کنار یه کانال اب(البته کاناله پر از خالی بود :D) حرکت میکردیم که برادرم دست بابامو کشید ماشین از بالای کانال افتاد توی کانال چهارتا چرخ ماشین رو به بالا بود لحظه ای که ماشین داشت می افتاد داخل کانال گفتم الانه که هممون بمیریم #S-:
الانم وقتی از کنار اون کانال رد میشیم مو به تنم سیخ میشهX_X :-s
 

fateme.na

کاربر فعال
ارسال‌ها
28
امتیاز
146
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کرج
شهر
کرج
مدال المپیاد
!!!!!!!!!
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : سانحه!

من تقریبا 2یا 3 سالم بود موز خیلی دوس داشتم.یه بار مامانم برام پوست موز و میکنه ولی برام خوردش نمیکنه.منم کلّ موز و میکنم تو دهنم و نزدیک بوده خفه بشم.
یک بار هم چند سال پیش داشتیم از مسافرت بر میگشتیم هوا هم ابری بود و داشت بارون شدید میومد هواپیما نزدیک بود سقوط کنه.
همین امسال هم تو جاده ی طهران مشهد بابام پشت فرمون خوابش برد جاده هم 2طرفه بود رفت تو لاینه کناری داشت با اتوبوس شاخ به شاخ می شد که داداشم از خواب میپره و شانسی فرمون و به طرف خودش میچرخونه.
ولی ای کاش میمردم تو همون 2.3 سالگیم راحت می شدم
 
  • لایک
امتیازات: A.SH

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سانحه!

امروز دبير رياضي مون اومد...بعد ديديم گردنبند طبي بسته و اينا...گفتيم خانوم چي شده؟
گفت جمعه تصادف كردن و ماشين چپ شده و اينا و اينكه ماشين كلا له شده و زنده بودن اينا معجزه بوده...
بعد گردنشم نميدونم چي شده بود فشار خيلي اومده بود روش...فكر كن ممكن بوده بشكنه....ميگفت همون موقع دعا كردم خدايا هركاري ميخواي بكني يا كامل بكن ييا اصلا نكن!
خدارا شكر ولي هيچ كدوم هيچيشون نشده #S-: (معلمون و دختر وپسرش)
 

جام طلا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
524
امتیاز
581
نام مرکز سمپاد
فرزانگان اهواز
شهر
اهواز
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سانحه!

دیروز داشتم میرفتم زیر اتوبوس... نمیدونم اگر نمیگرفتنم ... :-s
 

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : سانحه!

5-6 سالم که بود تو آسانسور بودم بعد نمیدونم چی شدکه یهو گیر کرد و من موندم اون تو!
بعد همه دکمه ها رو زدم حدودا هیچ اتفاقی نیافتاد!بعد کلید کردم رو دکمه پارکینگ و هی زدم!یدفه دیدم این با سرعت خفن رفت پایین!گفتم دیگه مردم دیگه!بعد وایساد یه 50-60 سانت پایین تر از پارکینگ!بعد دیگه من داد زدمو اینا اومدن ما رو نجات دادن،البته همه جام داشت از درد میپکید ولی دیگه نمردم دیگه!!!! :D
 

7th Sense

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
11
امتیاز
116
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
پاسخ : سانحه!

کلاس دوم دبستان که بودم سر کلاس گشنه بودم یه کیک(تیتاپ) برداشتم از ترس این که معلم نبینه کلشو یه جا چپوندم تو دهنم و یه جا همشو خوردم.کیک گیر کرد تو گلوم، چشمام داشت سیاهی میرفت که موفق شدم با یه فشار قوی از هوا کل کیکو قورت بدم.
 

dissib

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,330
پاسخ : سانحه!

از پشت بوم خونه ۳ طبقه عمم اینا در اثر کشتی گرفتن با پسر عمه ۵سالم در سن ۴ سالگی روی کاپو ماشین افتادم :D
اونقدری ک پسر عمم کتک خورد اون روز ب خاطر هل دادن من،خودم درد نکشیدم :D
اصا کسی نفهمید چه طوری زنده بودم خیلی حادثه عجیبی بود......واقعا چرا نمردم با اون ابعاد‏?‏ :-"

ی بارم اومدم نرده های خونه همسایمونو بر عکس برم بالا بعد راش زیاد بود وسطاش خسته شدم..فک کنم اون موقع ها مرد عنکبوتی میدیدم جو گرفتم ی طبقه رو پرش کردم و پهن شدم رو زمین و خون و اینا اصا بد :-"
 

robomash

Lily Delicated
ارسال‌ها
1,960
امتیاز
8,423
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : سانحه!

يه شب زمستون خواب بودم,خوابهايي كه من مي بينم هميشه مبهم هستن و زود يادم ميرن اما خوابي كه اون شب ديدم مثه واقعيت با تمام جزئيات واضح بود و يادم مونده
خواب ديدم تو خونه تنهام در زدن,باز كردم عزراييل بود.گفتم:چي كار داريد? نميذاشتم بياد تو گفت :بيام تو بت ميگم منو هول داد اومد تو.وقتي اومد تو دنبالش رفتم يه دفعه منو گرفت كوبيد به ديوار,با يه حالت خاصي ميخواست روحمو بگيره.ترسيده بودم دعا ميخوندم,از خدا ميخواستم بم فرصت بده
از خواب پريدم در حالي كه بدنم كاملا سرد بود با اينكه پتو كشيده بودم و فن كوئل هم روشن بود
 

mb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
77
امتیاز
205
نام مرکز سمپاد
شهيد هاشمي نژاد2
شهر
مشهد
دانشگاه
امام رضا
رشته دانشگاه
حسابداری
پاسخ : سانحه!

فقط یه خورده چپ کردیم البته با ماشین
خدارو شکر من کاریم نشد ولی پسر خالم حافظه کوتاه مدتشو تا دو روز از دست داداه بود منم چون کاریم نشده بود به عنوان همراه باهاش بودم کلم کرد هی میپرسید چی شده انگار سی دی خش داشته باشه هی دوباره شیش هفت تا سوال رو از اول میپرسید باورتون میشه شلوار بیمارستانو پوشیده بود بعد میومد می گفت کی اینو پام کرده خداییش مرگ رو جلو چشمام دیدم بعد اون حادثه هر موقع سوار ماشین میشم و طرف بد رانندگی میکنه خیلی میترسم
 

Hitler

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
246
امتیاز
326
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
سنندج
دانشگاه
دانشگاه کردستان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : سانحه!

٥سالم بود مامانم خونه نبود منم حوصله ام سر رفعه بود فك كردم كمي هوا بخورم ولي در بسته بود

يه دفعه بنحره جلو چشمم افتاد هر جوري بود پنجره رو باز كردم

هميشه دوس داشتم آويزون شم چشمتون روز بد نبينه فقط يادمه كه يكي پاهامو گرفتومنو كشيد بالا و اونم فرشته ي نجاتم٠٠٠٠٠٠٠٠٠بود
 
بالا