سانحه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Sarina_ahm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سانحه!

وای چشمتون روز بد نبینه :-ss
سوم ابتدایی که بودم معلممون مداد خواست من برگشتم از تو
کیفم درارم پشت سریمم خاست بده مدادو کرد تو چشه منه بدبخت
قرنیه چشم پاره شد O0
ولی بعد از عمل کاملا خوب شد.
مراقب بدنتون باشید خییییییییییییییییییییییییییلی ترس داره اینو جدی
میگم ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : سانحه!

صبح بود ميخواستم برم مدرسه!
خيلي خوابم ميومد ديرمم بود در حاليكه داشتم به زمين و زمان و سازنده مدرسه و امتحان و ... فحش ميدادم و فكر ميكردم يعني ميشه امتحان فردا كنسل شه، آماده ميشدم
مقنعم افتاد زمين و خم شدم كه برش دارم (زير چوب لباسي افتاده بود از اين شاخه شاخه ها كه همه چي رو روش آويزون ميكني) بعد با سر رفتم تو يكي از اين شاخه هاش!
چشمتون روز بد نبينه!عينكم شكست و صلبيهش كلي پاره شد ولي شانس آوردم قرنيه ام فقط خراش پيدا كرد! [-o< /m\
ولي بعد از اون تغيري در رفتارم ايجاد نشد و همچنان روزانه به هزار جا برخورد ميكنم! :-" ;D
ولي به اين پي بردم كه سلامتي بهترين چيزيه كه خدا به ما داده! :)
 
پاسخ : سانحه!

اوایل اردیبهشت امسال بود تو مدرسه.
با یکی از سومی ها که همچین خیلی خودشو بچه خاکی میدونه و یه نیمچه رفاقتی هم داریم، اونو تو حیاط دیدم. ناهارم رو هم گرفته بودم داشتم میرفتم سر کلاس بخورم تو زنگ.

بعدش این و یکی دیگه یه نم نم بارونی میومد، این و یکی دیگه نشسته بودند یه جایی یه تو مدرسه ما زیر پله نیس! ولی زیر لابی یه! باید ببینید! ولی شبیه زیر پله فرض کنید.

بعد منو دیدند و گفتند تو هم بچه خاکی و اینا (!!) بیا بشین اینجا بخور غذات رو! یه خورده عمله باش! اون و یکی دیگه هم داشتند یه غذا رو دو نفری میخوردند.

آقا ما هم مرام گذاشتیم نشستیم و اینا هم یه جند تا پاتک به غذای ما زدند و اینا. بعدش دیگه اونکه داشت میخورد. من گفتم میرم،(بعد به دلیلی مقداری عریض بودن، حال رفتن به طرف سطل آشغال رو نداشتم!) گفتم پس خودتم برو بندازش آشغال! >)

آقا اینو گفتم و پا شدم که برم یک دفعه یه صدایی تو اردر انفجار شنیدم!! بعد 1 ثانیه نفهمیدم چی شد، یه دفعه دیدم من که داشتم میرفتم، ولی الان با دو دست رو زمین ام و همه دور ام!

نگو آقا من حواسم نبوده که الان زیر زیرپله ام! همین طوری پا شدم و سرم محکم خورده اون زیر! (5 سانت اونور تر میخورد یه آهنی بود، بعد مرده بودم!)

بعد دیگه به قدری صدایی که شنیدم و چیزی که حس کردم زیاد بود که رفتم CT-SCAN و اینا. خداروشکر چیزی نبود! #:-S
 
پاسخ : سانحه!

تابستون پارسال با دوچرخه با یه آردی تصادف کردم یه روز بیمارستان بودم وقتی اومدم بیرون همه جام احساس میکردم خرد خاک شیر شده :-\
ولی وقتی ماشین مرده رو دیدم اصن انگار با تریلی تصادف کرد بود. :))
 
پاسخ : سانحه!


منم یه بار در حال اسکیت بازی بودم کنارمم دوستم بود که با دوچرخه بود ;;)
سرعت ما هم که بالا بود :-" ( دنده 5 و اینا :-" )
یهو چرخیدم دوست ِ خرم ( ;D ) با دوچرخه چرخید :-L
خوردم به این رفتم تو هوا :-"
بعد دوستانی که مارا دیده بودن گفتن ما دیدیم تو رفتی بالا پاهات چرخید با سر اومدی تو زمین :))
اگه ضربه مغزی میشدم ؟ :-s
لازم به ذکر ِ که به مدت چند دقیقه بیهوش شده بودم :-"
از آن به بعد ما از اسکیت محروم شدیم اما تغییری در رفتار ما ایجاد نشد :-" فقط مدتی افسرده بودم ;D
 
پاسخ : سانحه!

رفته بودیم کارتینگ بعد ی دفه یکی نتونست خودشو کنترل کنه زد به پشتیه من اونم سرعتش زیاد بود خورد به من که منم رفتم تو لاستیکا بعدش ی ماشین دیگم اومد خورد که من دیگه بقیشو یادم نیس
خدارو شکر سالمم ولی باعث نشد کارتینگ رو ول کنم
 
پاسخ : سانحه!

توی دعوا بازی با داداشمو حل دادم اونم دستش خورد به شیشه کنار کمد و خون و اینا.
7تا بخیه خورد.
 
پاسخ : سانحه!

بچه که بودم , 5 6 ماه اینا ...

بابامو مامانم سوار موتور بودن منم تو بغل مامانم بعد چادرش گیر میکنه به زنجیر موتور میفته و تا چند متر رو زمین کشیده میشه ...

میبرنمون بیمارستان , میگن به چشمام آسیب دیده بوده و ورم و سیاهیو اینا ... اونقدر که ترسیدن بمیرم یا کور بشم ...

واسه همین از 4 سالگی عینکی شدم :P

بدترینش بود .
 
پاسخ : سانحه!

با پسر خالم می خواستیم کباب درست کنیم حوصله ی باد زدن کبابا رو نداشتیم پس در نتیجه ی یک عمل فوق هوشمندانه فن موتور ماشین(نمی دونم اونو از کجا پیدا کردیم) رو بستیم به باربیکیو و وصل کردیم به برق و دم و دستگاهش. خلاصه بعد از راه اندازیش کبابا رو گذاشتیم (کلی هم ذوق مرگ بودیم) بعد 5 دقیقه احساس کردیم که فن باد نمی زنه (فعلو حال کنین فقط) بعد پسر خاله به این نتیجه رسید که فن رو بر عکس بستیم و به جایی که هوا رو به بیرون بده به داخل می کشه منم برای اطمینان دستم رو جلوی فن گرفتم بعد خواستم دستم رو ببرم پشت فن تا ببینم از پشتش هوا میاد یا نه که وسط راه دستم رفت تو فن که همین طوری داشت می چرخید خلاصه دیگه بعد از شنیدن صدای آلارم "تررررررر" از فن، دستمو عقب کشیدم، دستمم بی حس بود کاملا. جرئت هم نداشتم ببینم چی شده و چند تا انگشتم قطع شده. ولی دلاوری فراوانی از خودم نشون دادم و دستم رو نگاه کردم دیدم فقط خراش برداشته، حتی ناخنمم کاریش نشده بود(البته دو روز دستم بی حس مونده بود) ;D الان موندم اون صدایی که فن بلند شده بود واسه چیه؟ آیا دست من از جنس فولاد بوده؟ چرا دستم تیکه پاره نشد؟ :-?
 
پاسخ : سانحه!

از بعد زلزله 29 دی 90 که اولین زلزله عمرم بود هنوز که هنوزه توهم زلزله دارم و هر جا میرم به فکر پناهگاهم!
 
پاسخ : سانحه!

وقتی مادر بزرگم فوت کرده بود برای تشییع جنازه رفته بودیم بهشت رضا. تو راه برگشت به مشهد سوار ماشین خالم شدم. تو راه گوشی خالم زنگ زد. داشت با موبایل صحبت میکرد اومد دنده عوض کنه، یه دفعه دیدیم ماشین وسطه جاده کج شد همون لحظه هم یه سمند داشت با سرعت میومد طرف ما! دختر خالم کنار من بود و خوابش برده بود و سمنده هم دقیقا داشت میومد به طرف در ماشین سمت اون! دستشو گرفتم کشیدم طرف خودم از خواب پرید میخواست بهم فحش بده که سمنده زد بهمون. در ماشین داغون شد!!!
 
  • لایک
امتیازات: s123
پاسخ : سانحه!

برای فهمیدن جزئیات ماجرا ب لینک زیر مراجعه کنید!:
http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,92341.msg817665.html#msg817665

خب حالا ک جریانو فهمیدین باید بگم اینم عکسش....
فک کنین من تو راه خونه مادربزرگ ماشین خودمونو دیدم در این وضعیت....

24112009135_Copy.jpg


24112009418_Copy.jpg


Image1331_Copy.jpg


Image1332_Copy.jpg


یکم سوانح خونواده ما جدی هستن! :-"
 
پاسخ : سانحه!

2 سال پیش ما با بچه ها زنگ ناهار میرفتیم(با بچه های تیممون) 1 ساعت تمرین فوتبال میکردیم!!
یه چند نفر از بچه های سوسول مدرسه اصرار کردن که آقا ماهم میایم حریف تمرینی شما!!
هرچی از ما انکار!!
از اونا اصرار!!
آخر قبول کردیم!!!
اینا هنوز یه دقیقه نشده,با خوشحالی تمام داشتن بازی میکردن که من یه تکل کوچک رفتم رو پای یکیشون!!
پاش در اومد و گریه و اینا!!
منم اعصابم خورد!!! X-(
مدیرمونم اون و دعوا کرد!!!
خب راست میگه دیگه!!! شما که.........!! اصلا ولش!!
یه دفه دیگه هم با تمام بچه ها ی خیابون(حدودا 40 نفر میشدیم) قرار گذاشتیم کسابقه ی دوچرخه سواری بزاریم!!
من که کلا عشق دوچرخه سواری!!
من اول شدم,ولی به چه قیمتی؟؟؟؟؟
دستم از رو ترمز رها شد و نتونستم ترمز بگیرم!!!
چون داشتم تحقیر میکردم بقیه رو!! با سر رفتم تو آجرای یه خونه ی تازه ساخت!!
یعنی یه جای لباسام نموند که فاتحش خونده نشده باشه!!!
تازه اینقدر مغرور بودم که یه ذره هم گریه نکردم!!! ولی به جاش تو خونه رفتم در اتاقم و بستم به بهانه ی خوابیدن 2 ساعت گریه کردم!!! :-"
 
پاسخ : سانحه!

بچه كه بودم (حدود 3 -4 سالم بود) داشتم اداي جوجو در مي اووردم بعد يه ميله ي نوك تيزو كردم تو دهنم كه مثلا نوكمه .... در همون حال سرمو خورد زمين ...چشمتون روز بد نبينه ميله 4 سانتي فرو رفت تو سقف دهنم ... كلي هم خون اومد ...مامانمم با گريه و زاري درش اوورد كلي هم دعوام كرد :(
 
پاسخ : سانحه!

به نقل از Z@|-|12A :
بچه كه بودم (حدود 3 -4 سالم بود) داشتم اداي جوجو در مي اووردم بعد يه ميله ي نوك تيزو كردم تو دهنم كه مثلا نوكمه .... در همون حال سرمو خورد زمين ...چشمتون روز بد نبينه ميله 4 سانتي فرو رفت تو سقف دهنم ... كلي هم خون اومد ...مامانمم با گريه و زاري درش اوورد كلي هم دعوام كرد :(
ضعف رفتم...
 
پاسخ : سانحه!

7-8 سالم بود كه از راه پله افتادم و با كمر اومدم روزمين
نفسم حبس شده بود و از گلوم بيرون نمي يومد و سورتم سياه شده بود واقعا داشتم خفه مي شدم
بابام سريع دويد چند تا سيلي محكم زد تو صورتم تا نفسم بالا اومد
خدارو شكر
تا يه قدمي مرگ رفتم
ولي روي رفتارم تاثير نداشت و بازم هميشه بي حواس هستم و از سر بي دقتي زياد سر خودم بلا ميارم 8-|
 
پاسخ : سانحه!

یه بار که 5-6 ساله بودم رو یه طرف الاکلنگ نشستم.
بعد منتظر بودم که یکی بیاد رو اون یکی طرف الاکلنگ بشینه.
یه دفعه دیدم یه پسری که وزنش 4-5 برابر وزنم بود نشست !
بعد هم به خاطر این که بین ما تساوی وزن! وجود نداشت یه دفعه ای من رفتم بالا و دسته ی الا کلنگ محکم خورد تو صورتم و تمام صورتم پر خون شد!
یادم میاد خیلی گریه کردم! :(( :((
از اون به بعد دیگه سوار هیچ الاکلنگی نشدم!!!
 
پاسخ : سانحه!

دقت کردین بعضی وقتی یه چیزی تو حلقتون (جایی که اون ماسماسکه که شبیه کیسه بوکسه هست) گیر میکنه و نه خوب میتونین قورتش بدین و نه اینکه هرچی زور میزنین که توف کنین بیرون نمیشه! :-"

عاغا من با بابام و مامان و داداش کوچیکم نشسته بودیم سر میز شام، بابا اینا مشغول حرفیدن و داداش کوچیکم بغل بابام بود...بابام پاشد که یه چیزی برداره ولی در حالتی قرار گرف که پشتش به من بود...مامان هم پاشد کانالو عوض کنه...متاسفانه من شرو کردم به خوردن....
غدا هم کباب بود...حوصلم نکشید تیکه تیکه بخورمش... یه لقمه گرفتم برا خودم اندازه گردنم! ;D

گاز اول رو زدم و فهمیدم که تیکه گنده تر از دهنم برداشتم ولی گفتم بخور بره چیزی نمیشه... ;)

وقتی یکم جویدمش خواستم قورتش بدم دیدم از گلوم پایین نرف و خواستم برگردونم دهنم که هرچی زور زدم برنگش! زودی دوغ خوردم ولی دوغ یکم هم لزجش کرد که اصلا نشد... فهمیدم دارم خفه میشم، شرو کردم به دست پا زدن،صدام هم درنمیومد... رفتم از پشت بابامو زدم که به من نیگا کنه و همینطور داشتم خفه میشدم...بابام منو دید و چندتا پشتم زد ولی فرقی نکرد و دیگه نفسای آخر بود! :((

دویدم سر ظرفشویی خم شدم بابام چنان ضربه ای بهم وارد کرد که لقمه در نیومد بلکه پــــرت شد! =))

داداشم وقتی این صحته های خشونت بار رو دید گریه کرد و مامی هم به عنوان عضو ناظر نظرخاصی نداش! :|

قیافه ی بابام>>> >:D< قیافه ی مامان>>> :> قیافه ی دادشم>>> :((


حسی که اون لحظه داشتم>>>>> /m\ /m\
 
پاسخ: سانحه!

شش ساله بودم خواهرمو مجبورکردم منوبغل کنه که به بارفیکس اتاق داداشم اویزون شم اونم بعدش منو ول کرد رفت منم بعدازچند دقیقه دیدم دیگه نمیتونم خودمونگه دارم دستامو ول کردم وباصورت خوردم زمین، دوتااز دندونام از زیرلب پایینم زد بیرون!!! سه تا بخیه خورد که هنوزم یه مقداری ردشون مونده، دیگه طرف بارفیکسه نرفتم‎ ;D ;D
 
پاسخ : سانحه!

راستشو بخواین حادثه که خیلی واسم اتفاق افتاد مث برق گرفتگی :-\تصادف (:| و خیلی چیزای دیگه که حتی خیلیاشون یادم رفته ولی 2 بار با دوچرخه خوردم زمین که واقعا وحشتناک بودن #-o #-o
1-حدود سه سال پیش بود و پسر داییم 2ساله بود من هم اونو سوار دوچرخه ام کردم و بردمش که دورش بدم ...با سرعت داشتم میرفتم چون پسر داییم روی پام نشسته بود یه لحظه پام رف لای چرخ حالا حساب کنید با اون همه سرعت یه دفه بایستی!! :-ss :-ss
چشتون روز بد نبینه فک کنم یه دو متری پرت شدیم فقط یادم میاد من پسر داییم رو محکم گرفتم که چیزی نشه.به خاطر این ماجرا شست پام تا یه سال درد میکرد تازه دهن پسر داییم پر خون شده بود تازه نمیدمنم کمرش به کجا خورد که هنوز کبودیش درنرفته. از اون موقع تا الان هنوز هیچ کسیو دیگه ترکم سوار نکردم
2-فعلا خستم باشه بعدا ;D ;D
 
Back
بالا