Magnetic
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 120
- امتیاز
- 587
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی
- شهر
- کرمان
- مدال المپیاد
- ریاضی.شیمی و فیزیک در حد بسیار مقدماتی
پاسخ : ستایش
البته فردوس قبل این که بیاد رفت اول با وکیلش هماهنگ کرد بعد اسم غلامی رو از زیر زبون همون یارو کشید.
خلاصه با مامور رفتن نرسیده به کمپ.
اول پلیس غلامی رو دستگیر کرد.
بعد همه راه افتادن که بیان با حکم جلب ستایش و بچه هاشو ببرن.
همین موقع اون که معتاد شده بود(ببخشید.من کلا اسم تو ذهنم نمی مونه)رفت به ستایش همه چیو گفت که الآن می خوان بیان و حکم جلبتو دارن.(تحت تاثیر حرفای آقای نادری قرار گرفت).(کلا آدم میشه اینجا ).
ستایش هم بدو رفت وسایلاشو جمع کرد و به آقای مهندس و مادرش هم همه چیو گفت.(این که اسمم ستایشه و به این دلیل ازدواج نمی کنم چون نمی خوام بچه هامو ازم بگیرنو از این حرفا).
بعد آقای مهندس به راننده یه وانت گفت که ستایش و پدرشو بچه هاشو بشونن پشت وانت(که سرپوشیده هم هست)و از ده و کمپ و... خارجشون کنن.چون ده فقط 1 راه برای ورود و خروج داره.(راه در رو نداره کلا).
همون موقع که اینا رسیدن دم ایست بازرسی،فردوس و وکیله و یارو و پلیسا هم می رسن.
فردوس به وانته شک می کنه میره پارچه ای که پوشونده بودشو برمی داره و همین جا هم فیلم تموم میشه.
تا اون جایی که من یادمه فردوس و این یارو(اسمش باز یادم رفت) اومدن به سمت همون جایی که ستایش و بچه هاش توشن.به نقل از محمّد :بچه ها من این قسمت آخر رو ندیدم. چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ ممنون میشم یکی خلاصه تعریف کنه برام.
البته فردوس قبل این که بیاد رفت اول با وکیلش هماهنگ کرد بعد اسم غلامی رو از زیر زبون همون یارو کشید.
خلاصه با مامور رفتن نرسیده به کمپ.
اول پلیس غلامی رو دستگیر کرد.
بعد همه راه افتادن که بیان با حکم جلب ستایش و بچه هاشو ببرن.
همین موقع اون که معتاد شده بود(ببخشید.من کلا اسم تو ذهنم نمی مونه)رفت به ستایش همه چیو گفت که الآن می خوان بیان و حکم جلبتو دارن.(تحت تاثیر حرفای آقای نادری قرار گرفت).(کلا آدم میشه اینجا ).
ستایش هم بدو رفت وسایلاشو جمع کرد و به آقای مهندس و مادرش هم همه چیو گفت.(این که اسمم ستایشه و به این دلیل ازدواج نمی کنم چون نمی خوام بچه هامو ازم بگیرنو از این حرفا).
بعد آقای مهندس به راننده یه وانت گفت که ستایش و پدرشو بچه هاشو بشونن پشت وانت(که سرپوشیده هم هست)و از ده و کمپ و... خارجشون کنن.چون ده فقط 1 راه برای ورود و خروج داره.(راه در رو نداره کلا).
همون موقع که اینا رسیدن دم ایست بازرسی،فردوس و وکیله و یارو و پلیسا هم می رسن.
فردوس به وانته شک می کنه میره پارچه ای که پوشونده بودشو برمی داره و همین جا هم فیلم تموم میشه.