آرزوی دوران بچگی!

[هلیوم]

من دوست داشتم و دارم(!) یک فضانورد بشم. از وقتی یادمه شبای تابستون تفریحم این بود چهار پنج ساعت به ستاره ها خیره میشدم و داستان میبافتم برای خودم و برای بابام تعریف میکردم و میگفتم: من یه روز میرم فضا.

 

[nfsi]

من میگفتم برم ناساهر کی میشنید خدایی شاخ در میاورد

 

[Mindy]

دوس داشتم فضا نورد شم برم رو ماه بشینم با ظروف چینیم (اسباب بازی) چای و غذا بخورم
هنوزم دوست دارم فضا نورد شم ولی جدا از قسمت دوم

 

[AMIR8181]

دوس داشتم غول چراغ جادو رو ببینم و بهش بگم یکی از آرزوهام اینه که بتونم هزارتا آرزوی دیگه بکنم

 

[ehsan2562]

ارزو داشتم دانشمند شم و درس بدم
همیشه کارم تدریس به کوچکترها بود تو چهارم وپنجم یادش بخیر ............

 

[wdr]

من بزرگترین ارزوم این بود بزرگ شم یه عده ادم رو بزنم(لت و پار کنم) که الان نمیتونم بگم کیا بودن
کلا هرکس با خواسته های من مخالفت میکرد به لیست سیاهم اضافش میکردم

 

[a.khakpour77]

۱.زودتر برم مدرسه (یادمه ب مامانم میگفتم پس کی میرم مدرسه؟! میگفت چشماتو ببندی باز کنی میبینی رفتی مدرسه، صبر کن، منم چشمامو میبستم و باز میکردم و میگفتم نشد ک، من میخوام برم مدرسه، حتی گریه میکردم برای زودتر مدرسه رفتن!!)

۲.ساعت برنارد

۳.وقتی بزرگ شدم، دکترپلیس شم!!!

 

[الینا:)]

قبل از اینکه بزرگ شم بمیرم که خب نشد دیگه:)

 

[Maia]

آرزوم این بود که چند تا لباس از مال پرنسس های باربی داشته باشم
مدرسه برم
هکر شم آخریه تا الان ادامه داره

 

[Déjà vu]

یه نفر کادو تولد بهم شلنگ زرد بده که عموم بهم داد. خب خیلی شلنگ دوست داشتم

 

[【Ｅｐｉｐｈａｎｙ】]

ارزوی بچگیم : زودتر بزرگ شم
ارزوی الانم : ای کاش بچه می موندم

 

[زمستون]

ناسا ! یونیسف ! چه شاخ بودین
آرزو داشتم آرایشگر بشم ( که به اعمال هنر روی عروسک ها منجر شد در اون زمان )
سفالگری ، نقاشی و خطاطی هم جزو آرزوهام بود ( در حد آرزوی یه کودک بهش رسیدم بعد یه مدت )
اها راستی دلم میخواست خیاط هم بشم هر وقت دلم خواست برای خودم لباس بدوزم ( از همون موقع هم از دوختن لباس برای دیگران بدم میومده فقط خودم )

 

[الهه ن]

هنوز مدرسه نمی‌رفتم، در حد ۵-۴ سالگی‌ام:
پزشک فوق‌تخصص قلب و عروق بشم!
یه بیمارستان خصوصی سه طبقه بزنم!
و یه خونه‌ی سه طبقه داشته باشم!

و در دوران ابتدایی: آرزو می‌کردم درس‌های سخت سخت بخونم و درس‌های آسون تموم بشن!

~ ایده‌ای ندارم درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری این آرزوها در مغزم!

 

[Ulduz]

ارزو داشتم گوینده خبر باشم و خب پسرخاله گرامی استقبال میکرد دلیلشم این بود قابلیت تند تند صحبت کردن دارم :/
دوست داشتم چند شغل داشته باشم همیشه میگفتم مردم چقدر تنبلن فقط یه شغل دارن. البته الان حرفمو پس میگیرم:/

 

[Déjà vu]

دلم می خواست یه صد کیلویی شکلات بهم بدن بعد برن بیرون درم ببندن
البته هنوز هم دیر نشده ها

 

[Sara.kh]

خاله شادونه رو ببینم :‌))
با کامران ازدواج کنم (کامران و هومن خواننده )
نقاش بشم

 

[خِیزَران]

ارزوم این بود کاش پلی استیشن ۲ ام هنگ نکنه انقدر ینی هنگ که میکرد باس صد تا صلوات میفرستادی بیاد بالا

 

[رنگین کمان]

آرزوهای دوران بچگی : )

برم مدرسه
خواهر برادر داشته باشم
خوندن یاد بگیرم
کارتونـا به سبک مورد علاقه ی من تموم شن
کوچولو بشم تا بتونم لباسای باربیامو بپوشم و بتونم لباسای بیشتر و قشنگ تری برای عروسکام داشته باشم
خاله شادونه لباس عروسش وُ بپوشه
دانشمند بشم (:
هر شب خونه ی مامان بزرگم اینا بمونم با بچه های فامیل ^_^
یبار به فضا رفتنو تجربه کنم
با فرشته ها حرف بزنم میخواستم ببینم نظرشون درباره ی من و باقی چیزا چیه
هر چی که دوست داشته باشم بتونم نقاشی کنم
هر وقت خواستم نقاشیام واقعی بشن

 

[.sanay.]

خیلی دوست داشتم قدم بلند شه و بتونم به دود اسپند دست بزنم. الانم با این کار کلی ذوق میکنم.
دوست داشتم که بهم اجازه بدن تا بتونم تو جاده حیران پنجره رو باز کنم و دستم به مه بخوره.فک میکردم مثل پنبس

 

[fatouli]

من خیلی دور برد نبودن آرزوهام!
آرزو های دم دستی
اولیش این بود ک چرخ خیاطی ذاشته باشم
بعدیش مجری یه شبکه ماهواره ای
بعد ازون تا یه مدت مدیدی معلم و خاله شادونه#