از همون اول بچه ی آرومی بودم ولی معمولا،وقتی اذیت میکردم خانواده رو،آقا گرگه،آقا دزده،جن،نون خشکی و حتی هاپو صدا زده میشدن تا بیان و منو ببرن!
خب طبیعتا منم می ترسیدم و دیگه اذیت نمی کردم خانواده رو تا یه وقت جدی جدی نیان و منو ببرن!
اینکه وقتی چراغ اتاقو خاموش میکردم بدین معنا بود قراره یه لولویی دنبالم کنه و بگیره منو و من با نهایت سرعت خودم رو روی تخت پرتاب میکردم و بعد امن میشد جام
قدم بعد هم این بود جوری لای پتو بپیچم که دست لولوی زیر تخت بهم نخوره
دزد!
انقد از دزد میترسیدم که حد نداشت. هر شب میگفتم میترسم دزد از پنجره بیاد داخل و مامان بابام میگفتن تا الان نیومده و من اینجوری بودم که : خب ممکنه امشب اولین باری باشه که میادد
هاپوو
برای خوابون بچه های فامیل مامانم در حالی که میزد رو زمین میگفت هامو اومدد هر کی چشاش بازه رو بخورهه
من کلمو میکشیدم و میخوابیدماااا
ولی میگن که پسر داییم به مامانم میگفت عمهه اول تو رو میخوره چشای تو باز تره
هنوزم که هنوزه کافیه یه سگ از یه کیلومتریم پارس کنه