ترس دوران بچگی..!

  • شروع کننده موضوع meli
  • تاریخ شروع

saratahmasbi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
157
امتیاز
1,157
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سارایوو(بوسنی و هرزگوین)
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من همیشه تو بچگی از جارو برقی خالم میترسیدم پسرخاله هام میگفتن اگه فوضولی کنی میگم جارو بخورتت :))
 

شب بو

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
499
امتیاز
3,818
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4|فرزانگان1تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
انسان‌شناسی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از پسر همسایه مون در حد اژدهای آتشین آدم خور میترسیدم :|
 

s123

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
134
امتیاز
914
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

مامان بابام منو نمیترسوندند اما دختر خالم :-s
وقتی خونه تنها بودیم خودشو به مردن میزد و منم میترسیدم چون بیدار نمیشد و از تنهایی میترسیدیم :-"
از تاریکی هم خیلی چون همون دختر خالم یه بار برقارو خاموش کرد و گفت اون غولرو میبینی؟
منم خیلی از اون به بعد ترسیدم :-"

داداشمم از صدای هواپیما میترسید :))
 
ارسال‌ها
2,308
امتیاز
63,823
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

ترس از تاریکی که عادی شده دیگه ! :D کاری کردم تاریکی از سرعت من هنگام عبور از تاریکی میترسه !! :)) :-"

ولی اینکه تو تاریکی از جلو آیینه رد میشدم ، شبو مطمئنا بغل بابام میخوابیدم !(مامانم شدیدا طرفدار روی پای خودم ایستادن بود لوسم نمیکرد !! :-" ) همش حس میکردم وقتی تو آیینه شبا که تاریکه نگاه میکنم ، انگار یکی دنبالمه ! سر این جریان کلی تلفات دادم !! :)) از بس میدوئیدم !! :-" ^#^
 

maria16

Unknown
ارسال‌ها
414
امتیاز
1,158
نام مرکز سمپاد
1
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
1398
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

بخاطر تصادف بچگیام تو اتوبان از خیابون میترسیدم و میترسم بخصوص موتور


از ی خونهه که اسمشو گذاشته بودم خونه خلافکارا خیلی می ترسیدم!
 
  • لایک
امتیازات: Liese

sasha

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
10
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
karaj
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از تاریکی میترسیدم البته نه خوده تاریکی راه رفتن تو جاهای تاریک اخه یه دفه اتاقم تاریک بود اومدم برم تو تختم فکم رفت تو mdf تخت هنوز جاش هست :(
 
  • لایک
امتیازات: Liese

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

انصافا از هیچی نمیترسیدم جز،
"عنکبوت"! -_-
 

pekhpekhmandi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
459
نام مرکز سمپاد
farzanegane nahie1
شهر
کرمان
دانشگاه
هرچی که خداخاست
رشته دانشگاه
اگه خداخاست پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

هم بچگی هم الان.........از تاریکی خیلی میترسم....................... :-s :-s :-s :-s :-s :-s
 

ghazaleb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
90
امتیاز
343
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
tehran
مدال المپیاد
فعلا میخونیم
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

حدودا از هیچی نمیترسم بجز سوسک:)))))
 

nima_fallahian

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
88
نام مرکز سمپاد
اژه ای طقچی
شهر
اصفهان
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از فراموش شدن =((
همینکه بدونم توی ذهن کسی هستم برام کافیه
یه بار خودم برای خودم کیک تولد گرفتم
.
الآن هم حدودا همچین احساسی دارم.. انگار دارم فراموش میشم..
 

aidan.fakury

کاربر فعال
ارسال‌ها
40
امتیاز
148
نام مرکز سمپاد
farzanegan nahie2
شهر
کرمون
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از پرنده ها مخصوصا کبوترها خیلی میترسیدم
طوری که یه بار یه کلاغ جلوی در خونه بود بعد سرویسمم اومده بود بوق میزد منم که وحشت کرده بودم تو خونه موندم تا سرویسم رفت
 

ShiNinG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
4,247
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

بنده عملا دو نقش در خانواده دارم.
یکی اینکه وقتی پسر عموم گریه می کنه و ملت به طور داغونی بش میگن که حاج خانوم ِ قربت میاد می برت (کی هس:)))) صدای عو عو هو هو ننه جان میام می خورمت در میارم علارقمِ میلِ باطنیم :-سوء استفاده از استعداد های نسلِ جوان و پرشور
یکی اینکه وقتی پسر داییم جیغ می کشه خیلی لایت بش بگم: همایون، بیا ببینم گربه جای توتو ـات نباشه یه وخ :-<
 
  • لایک
امتیازات: Liese

baseri

F@|-|!mEh
ارسال‌ها
2,821
امتیاز
6,851
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
نانو
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

مامانم میگه از چمن میترسیدم :-?? خودم که یادم نیست ولی احتمالا واسه قبل از 2 سالگیمه =P~
 

-zarA-

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
833
امتیاز
6,256
نام مرکز سمپاد
هـنرستانمـوטּ
شهر
اصفهــاטּ
دانشگاه
هنر اصفهــاטּ
رشته دانشگاه
طراحی صنعتـی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

مـ‌فقـط ا زنـبور میتـرسیـدم و بـس B-)
کـلن اسـم زنـ»ور میـومـدم مـث یـه بچـه ی اروم و مـظلوم(کـ کـلن از شخصیتـم دوره)میشستـم یـه گـوشه
 

m.n.k

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
77
امتیاز
629
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تهران
مدال المپیاد
یادش بخیر شیمی بودیم...
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
شیمی محض
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از سگ میترسیدم....
از تاریکی میترسیدم....
از جغد میترسیدم..
خلاصه از همه حیوونا میترسیدم به جز بز
 

zahra AB

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
2,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از صدای باد وقتی تو لوله میپیچه عین چی میترسم. :D
از رعد و برق و تگرگ هم هنوز میترسم. یه بار از شدت ترس از تگرگ مثل ابر بهاری داشتم گریه میکردم! :D
 

Kobe Bryant24

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
104
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از شیطان خبیث میترسیدم(یه فیلم ترسناک بود)
هنوزم میترسم :-ss
از همسایمونم میترسیدم :))
 

Liese

کاربر.
ارسال‌ها
885
امتیاز
4,451
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من یادمه چن ماه پیش تابستون بود خوب من به شدت از تاریکی میترسم دختر عموم اومده بود خونمون تو اتاق خوابیده بودیم تی وی ام روشن بود بعد گف من تشنمه بعد خو منم ترسو اونم بدتر از من در اتاقو باز میکردیم می دیدیم تاریکه درو می بستیم همه ام خواب ساعت 1 یا 2 شب :))
بعد داداشم رفته بود بیرون گفته بود هر وخ اومدم میزنگم به شما دوتا بیاین درو باز کنین دیگه اونجا مجبور شدم دلو بزنم به درسا برم تو اون تاریکی درو براش باز کنم در همون حالم دختر عموم آب خورد بدبخ هلاک شده بود :-" :))
یه دفعه هم ک میخواس بره گلاب به (دستشویی) بعدش من گفتم میترسم بدبخ همون طوری خوابید از من 3 سال کوچیک تره :D
خوب من به شدت از تاریکی و جن میترسم همچنین از این ادمای سیبیل قیطونی مو فرفری یا کچل با موتور یا پیداشم فرقی ندارم :))
 
بالا