• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطره نویسی روزانه

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
همش میخوام بنویسم. میخوام ثبت کنم.
رعد و برق میزنه چه جورررر....
تحقیق کوفتی.
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
یه روزایی از زندگی خسته از همه چیز میشینی یه گوشه و میگی بیخیال... همین راهیو که گذاشتن جلوم رو میرم.
نمیتونی داد بزنی گریه کنی چون همه میفهمن تو خسته شدی... و خب شاید شااااااید انرژی منفی تزریق کنن که ما اینو نمیخوایم الان جدی!



من نیمخوام جا بزنم و در ضمن میدونم بقیه جاها هیچی واسم نداره. کاریو که الان باید انجام بدی رو انجام بده
این میتونه توی رسیدن یه قدم مثبت باشه.

تو میری
تو میری
تو میری
تو میری
تو میری



من مطمینم. :)
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
هیچ مردی حتی اگه...
متاسفانه حرفم نمیاد.

این هم یه نوع زندگی...همش تجربه و خدا داره منو میسازه. مرسی خدا.
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
بله بعد از مدت ها اومدم.
اومدم در مورد فخر فروشی بنویسم. راستش میخوام این ویژگی رو کنار بذارم. دلم میخواد پز ندم. امروز حواسم نبود. میخواست زایمان کنه و در به در دنبال بیمارستانی بود که ازش ۵ نگیره و دکتر اشنا پیدا کنه و....
و من گفتم توی بیمارستان خصوصی به دنیا اومدم و در دستان دکتر فلانی...
بلافاصله نبود... در ادامه صحبت ها بود و من ناراحت بودم که چرا اون حرف رو زدم و یه زن حامله رو ناراحت کردم.
زنگ زدم بهش و گفتم: ببخشید اگر ناراحت شدی!
اونم گفت نه بابا
راستش توی دلم این بود که ببین فخر فروختی
و فخر فروختن خشم خدا رو به همراه داره.

راستش خیلی بده که ما کاری بکنیم که خشم خدا رو برانگیزونیم. الان که زنگ زدم بهش و این حرفو زدم حالم خیلی بهتر شد و اونم گفت نه بابا من ناراحت نمیشم.

راستش من دلم نمیخواد دیگران رو روی خودم حسود کنم. نیازی نمیبینم فخر فروشی کنم. دلم نمیخواد با دیده ی تحقیر به دیگران نگاه کنم. دلم نمیخواد دیگرانو قضاوت کنم.
دیروز مه رو قضاوت کردم. همین امروز سبزی های فا رو اورد کمکش تمیز کرد. همین امروز خبر حاملگیش رو جلو اون زنه که حامله نمیشد هرکار میکرد٬ نخواست بگه.

روی فکرام نمیخوام فکر کنم. بگم اه من چرا قضاوت حسودی فخر فروشی و ... کردم....میدونی چرا؟ چون اولا اموزش ندیدم ثانیا از این به بعدش مهمه.
من تا پارسال فکر میکردم باید پز بدم تا کسی رو بر نداره. اما اشتباه میکردم. بالاخره فهمیدم.


تا پارسال فکر میکردم بگم داییم اینه ننه م اینه بابام اینه یعنی خیلی باکلاسم. توی دستان فلان دکتر به دنیا اومدم یعنی اوووففف. رشته م فلانه دانشگاهم فلان یعننییی اوففففف. خونه م فلان جایه یعنی اوووففف.

مهم اینه یه نفر منو از توی شکم مامانم اورد بیرون و وسط راه از دستش نیفتادم پایین و دارم اینجا تایپ میکنم.
مهم اینه که خونه دارم و سقفی بالا سرمه!
مهم این نیست سعادت آباد نیست اینجا... جردن نیست اینجا. مهم اینه که من اینجام.
مهم این نیست که زهرا و فاطمه ندارن همچین موقعیتی... مهم اینه که من الان اینجا هستم.
مهم اینه !

مهم اینه مامان و بابا دارم. مهم اینه.
مهم اینه که موقع رفتنش منو گرفت تو بغلش و میبوسید و بهم ابراز محبت میکرد.
مهم اینه همشون سالمن و دوسم دارن. مهم اینجور چیزاس.
مهم این نیست ف زود ازدواج کرده و حامله شده پس خوش به حال زندگی راحت من! مهم اینه من سالمم فارغ از متاهل مجرد حامله یا غیر حامله بودنم.

مهسا امروز گفت: بچه ها هیچکس رو مسخره نکنید. همون سر خودتون میاد. چون دیروز سر خودش اومده بود و خدا رو شکر چیز خاصی نبود.

من به شما میگم: دلتون به هیچکس نسوزه... وقتی از کنار یه بچه کار رد میشین دلتون نسوزه... تریپ محبت برندارین. میتونی ازش بخر نمیتونی شرافتمندانه بگو نمیخوام.
پیرمرد پیرزن میبینی نگو اوخی طفلیا رو...

کلا دلسوزی نکنید. هیچکس دلسوزی از روی تحقیر رو دوس نداره. اونا شاید حرفای ما رو نشنون ولی مهم نیست. مهم اینه که خدا میشنوه.
خدا بدش میاد. و برامون داره

دردش اینجاس...

من زندگی ن. م. ش. دکتر ن رو خیلی دارک دیدم. با خودم میگفتم ن. چقدر دارکه تلخه زندگیش... م چقدر تنهاس با اون موهای سفیدش... چرا رنگ نمیکنه؟
الان خوشحالم فهمیدم که نباید این فکرا رو داشته باشم.
جدی جدی با خودم میگفتم دوس دخترشو دوس نداره...ولی خدا رو شکر به گمراه نرفتم. اگه دوسش نداره پس چرا همه چمدوناشو داده بود بره مسافرت؟ اگه دوسش نداش چرا باهاش خونه گرفت؟ اگه دوسش نداش چرا به مامانش گفت ایکس اومد؟ و بهشون معرفیش کرد؟ اره میدونم میگی چون خونه مشترک بوده ولی خب دوسش داشته خونه مشترک گرفته! دوسش داشته که هنوز باهاشه. اگه دوسش نداش پس چرا غذای چربی که دوس دخترش درست میکرد رو میخورد؟
خوشحالم باهاش وارد رابطه نشدم. خوشحالم به نفسم غلبه کردم
خوشحالم ش. رو بلاک کردم. خوشحالم به لطفی که م با موهای سفیدش بهم کرد رو فهمیدم. خوشحالم متوجه مهربونی های پنهانش شدم.

قبلا ادما رو خاکستری نمیدیدم. یا سفید و براق میدیدم یا مشکی و دارک.
اما میخوام دیدگاهم رو تصحیح کنم.

الله لا اله الا هو الحی القیوم
لا تاخذه سته و لا نوم
له ما فی السماوات و ما فی الارض
من ذی الذی یشفع عنده الا باذنه
یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم

در برابر قدرت الهی هیچی نیستیم. همه این توجهات رو نتیجه انرژی میدونم. قبلا به خیلی چیزا توجه نمیکردم. اما الان از خدا میخوام منو به راه راست هدایت کنه و به من بصیرت ببخشه و منو کمک کنه تا هر روز بهتر از دیروزم عمل کنم.
شناخت اولین مرحله س.
عمل مرحله دوم.
وقت عمله. باید عمل کنم.



( امروز فا گفت چه کفشای بامزه ای میپوشی! و گفت اینا کفش عروسکیه آره؟ و من گفتم: مرسی عزیزم لطف داری. برای دخترت بخرم یه روز! و میدونی نذاشتم به مرحله حسادت برسه. گفت: اره به دنیا بیاد ببینیم سایز پاش چی میشه :) هیچی خوشحالم که صحیح صحبت کردم)
 
آخرین ویرایش:

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,276
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
کالاف موبایلو نصبیدم عالی بود
زبان اول شدم
نتم درست شد
دوتا 20 گرفتم
دو مثبت کلاس زبان
روز خوبی بود
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
خیلی ناراحت بود. خیلی
میگفت رشته من یه جوریه که به کسی فاند تعلق نمیگیره. فاند چرا ولی فول فاند نه.
بهش گفتم راه بچین.
میگه من دلم دانشگاه هاروارد رو میخواد. آخه چیکار کنم؟
بهش گفتم ریسرچ کن.
میگه میدونم. و خواهم کرد ولی....
میدونی چیه؟ من براش خوشحالم. وایب مثبت نسبت به آینده ش بهش دارم. چون همیشه ی خدا گلیمش رو از آب میکشه بیرون و روی پاش وای میسته.
میدونم مشکلش پول نداشتنه. اصلا این که این رشته رو انتخاب کرد واسه این بود که نمیدونست با این رشته میخواد در آینده چیکار کنه.
بهش گفتم ببین توی ایران که خیلی خوبه. حسابی خوبه. یعنی در خلال کارت ارتباطاتت رو قوی میکنی و سیال در تمام موضوعات جدیدی.
منتها یه چیزی هست. نمیخواد ایران بمونه.
خودش میگفت خراب شده. میخوام برم بهش بگم ببین نشد برو یه کم کار کن و پول در بیار بتونی یه چند تا کورس آنلاین بری توی سایت های خارجی و بهت سرتیفیکیت بدن و بعدش
اگه هیچوقت نتونه بره چی؟ اوه... خیلی ناراحت میشم براش. اما اینکه اون مسیله اون موقع هم همین اندازه براش اهمیت داره رو نمیدونم. یعنی میشه بشه استاد دانشگاه هاروارد؟
بهش گفتم ببین مسیر حرفه ای ما ادما از جایی شروع میشه که تمرکز میکنیم روی اون موضوع.
به نظرم باید بپذیره این مسیله رو که منابع توجهی ش رو نمیتونه تقسیم کنه بین چند تا منبع.
مریم میرزاخانی نزدیک به ۲۰ و خورده ای از زندگی ۴۰ ساله ش رو اختصاص داد به یه چیز !
ریاضی. ریاضی محض!
مطمینا با توجه به هوش خوبی که ازش سراغ دارم اونم میتونه یه کار جدید و یه فن جدید بزنه. موضوع اینه که اون نمیخواد یه مسیر عادی که بقیه میرفتن رو بره.
میدونم یه چیز پرفکت میخواد.
یه نوع توجه و تمرکز خاص بر روی یه مسیله خاص.
میدونم اگر بخواد میتونه.
نمیخواد و نمیخوایم روی پول مانور بدیم. هر چقدرم کار کنه تا ۵ سال اینده پول اون زندگی و اون دانشگاه با حداقل امکانات و در اون کشور براش به دست نمیاد. شاید یه ماه اونم اگه وضع دلار بدتر نشه.
اما خدا روزی رسونه. بهش گفتم نگران هیچی نباشه.(مثلا فول فاند با هزینه زندگی بده خدا)
بهش گفتم هر جای دنیا و توی هر دانشگاهی که باشی قراره همین کارا رو بکنی. حواست باشه. مسیر مستقیم رو برو.همینطوری هم میشه.
بهم گفت نمیخواد مثل ک. بره توی یه موسسه که سطحش هم پایین تره چون فقط میخواد مهاجرت کنه. واقعا کار کردن و بودن در یک مکان خاص و ارگانیزیشن خاص رو میخواد.

من دلم روشنه که با چشم باز یه انتخاب درست میکنه. :)
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
خیلی دنیا برام عوض شده.
کلا انگار وقتی تجربه ت بیشتر میشه خیلی دیدت به زندگی عوض میشه در مقایسه با قبل. امروز داشتم به این فکر میکردم که ایا امکان داره منم یه روز پول در بیارم؟ مثلا ماهانه ۲۰ تومن. قبل از ۲۵ سالگی. با نرخ ثابت دلار البته.
نمیدونم. حالا فعلا گذاشتم این ۳۰۰ تومنه رو پس انداز کنم. ولی وقتی پلکسر شد ۴۰۰ و پاکسازی ۱۲۵ و ... چی میشه گفت؟
این مهساعه هم گفت این اینجا داره کار میکنه فقط.
فکر کردم پول بده! عح !
میخوام این کیس رو مطالعه کنم. ببینم چی به چیه.
به ف گفتم مجردی یا متاهلی بهتره؟ گفت مجردی مستقل با خونه خودت و پول خودت و زندگی خودت. نه سربار پدر مادر.
اینکه نسبت به اون ۲۲ سالهه من پول ندارم خیلی حس بدیه.
اوه گاد... یعنی میشه؟
دیگه ادم پرخرجی نیستم.دلم پول میخواد تا به سلامتی خودم برسم و جای خوب زندگی کنم و بتونم مهاجرت کنم.
البته نه به هر جایی. دلم میخواد برم امریکا.
الانم خیلی خوابم میاد. رفتم چای سبزمو بخورم.فکر نکنم کیس بخونم امشب! ساعت ۱۲:۱۲ شبه! نماز شبمم نخوندم.
بای
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
واقعا انتخاب های محدودی برای لباس پوشیدن سر کار دارم و این خوب نیس اصن!
حجاب واقعا محدودیته اما از اون جایی که من هیچوقت کم نمیارم با همین لباس هایی که دارم و اون ۴۰۰ تومنی که دور از چشم مامان لباس خریدم انشالله که اوکی باشه!
بابا میتونستیم واقعا کت و شلوار یا دامن بپوشیم بریم سر کار و حال کنیم با طرز پوششمون ولی خب نمیشه. اما یه چیزی هست که من تازه بهش رسیدم و اون این هست که واقعا پرداختن به چیزای مادی دل ما رو فقط برای چند لحظه آروم میکنه. اون مبل و صندلی اون عطر اون کرم اون رژ لب اون بلوز و اون همه لاک ماها رو فقط برای چند لحظه آروم میکنه. واقعا ما آدما باید مینیمالیستی زندگی کنیم و خب مسیله مهم اینجاست که من قبلا از خیلی چیزا استفاده نمیکردم به این دلیل که امکان داره تموم بشن مثل دمنوش ها و خودکار ها و مدادها و دفترچه ها و یه سری لباسام!
و این خیلی عجیب بود که لذت استفاده شون رو از خودم میگرفتم. ببینید هر وقت یه چیز خوشگل میگیرید استفاده ش کنید. مادیات قرار نیست کاری جز خوشحال کردن شما رو انجام بدن. م. خیلی ادکلن ها و خودکار ها و دفتر های لوکس داشت همیشه که استفاده شون نمیکرد و یادمه یه بطری شراب ناب قرمز توی کمدش داشت و هیچوقت ازش نمیخورد.
ببینید دو حالت بیشتر نداره. شما یا پولتون رو دادید و پاش جنس خریدین یا عقلتون رسیده:)) و سیوش کردین. حالا که دادین رفته پس از چیزی که خریدین لااقل استفاده کنین.
همیشه زندگی یه سری درس داره به ما بده. قران میگه به مادیات دل نبندین و خب شاید انگار خود خدا میدونسته که ما ادما قراره به مال دنیا وابستگی داشته باشیم و گفته دل نبندین و استفاد کنین بره بابا. من یادمه بچه که بودم و یه لباس خوشگل داشتم مامانم میگفت نه اینو توی خونه نپوش چونکه خراب میشه و فلان و این حرفا. بعد از سال ها خریدن یه شرت حریر و زیبا که مامان اجازه نداده بود بپوشمش !(خدارو شکر سایز لگنم اونقدر زیادنشده که نتونم بپوشمش) دیدم شورت خوشگلم توی لباس چرکای خواهرمه و اون لحظه دل من رو باید میدیدید. شورت رو گرفتم و پوشیدم...(شستمش البته) بله. :)) خیلی مسخره س میدونم. ولی اون شرته سر دل من مونده بود که چرا نباید بپوشمش. بعد هم هر چی لباسای خوب بود رو برداشتم و اوردم با خودم.
الان راحت ترم. بابا پول دادیم بپوشیم و بخوریم دیگه. هی بذاریم کمد که چی بشه؟
رسما یا نمیخرم یا میخرم کامل استفاده میکنم.



چیزایی رو هم که استفاده نمیکنید یا بفروشید بره یا بدین تا افرادی که نیاز دارن ببرن. یا اصلا برن بازیافت شن اما از اینکه گوشه خونتون بیفتن بهتره.

خلاصه که اینطوری.
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
امروز داشتم به این فکر میکردم که امکان داره در کنار درس و دانشگاه من بتونم مربی رقص بشم؟
داشتم به این فکر میکردم که عمر و زندگیم مال خودمه و من دوس دارم مربی رقص باشم. رقص خیلی خوبه... خیلی.
الان باید برم بشینم درس بخونم... البته قبلش باید نماز بخونم و بعدش یه دمنوش بابونه بریزم بخورم و شاد باشم.
لطفا به افسردگی پاییزی رو ندین.
یه سری تسک خوشال کننده بردارین انجام بدین و ببینید که چقدر توی روحیه تاثیر داره.

من احساس میکنم که پاییز رو خدا برای این قرار داده تا ما آد ها رو توی خونه هامون بنشونه و بگه بشینید راجع به این سه فصل قبل فکر کنین. یه کم هوا رو دلگیر میکنم تا به فکر فرو برین. یه کم سردش میکنم تا بیرون نرین. و روز آخر پاییز شما رو مجبور میکنم تا دورهمی بشینین و از اون همه دلگیری نجات پیدا کنین.

پاییز٬ پادشاه فصل ها ؟ همیشه تلاش ها و قوی شدن هام توی فصل پاییز بوده. اما دیدن نتیجه مربوط به بقیه ماهای سال بوده. پاییز آدم رو توی خودش میبره. آدمو به فکر میبره تا راجع به درونیات خودش و دریچه های درونیش که بهشون توی خوشالیاش سر نزده سر بزنه. نمیدونم این کرونا انگار خود پاییز بود. حالا فکر کنم پاییز اندر پاییز بشه. هم اکنون در اندیشه امتحانات پایان ترمم چون فکر کنم یه کم تایم لیمیت دارم پیدا میکنم واسه درس خوندن و نهایت تایمم جمعه ها میشه.
ببینید بد نیست اصلا. دنیای آدم بزرگ ها میگن فکر کنم همینه. چرا؟ چون اونا میتونن اولویت هاشونو تشخیص بدن و برن به سمت انجام دادنشون.


به هر حال باید از یه جایی شروع میشد. ما ادما باید از یه جایی بالاخره شروع کنیم. به نظرت من سال دیگه میتونم پول خوب در بیارم؟ امیدوارم این پاییز خیلی پیشرفت کنم و خیلی مطالعه و فلان و بیسار تا ببینیم میوه ش به بار میشینه یا نه؟

خیلی حرفا تو دلم دارم. خیلی خواسته ها دارم. چیزای قشنگی ان.


بیاین برا هم دعا کنیم به خواسته های قشنگمون برسیم. تلاش کنیم بعد به هرکدوم که صلاحمون بود برسیم.

راستی... من آرایشگاه رو پیچوندم امروز...

به استرسم گوش دادم یه کم.

برای هم دعا کنیم.
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,276
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
امروز روز بسیار خوبی است و من قطعا به تمام کارهام میرسم و به خوبی تموم میشه
همین !
قطعا همینطوره
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
چقدر خوبه که اینجایی
دیگه تنهام نمیذاری
چقدر دلگرم و خوشحالم
تو هم حال منو داری
تو میخندی که میخندم
تو میخندی و من کم کم تمومم...غصه هامو بایه لبخند تو گم کردم...


دیگه این یه ماه روی به مثبت ها... راستی چالش ماه قبلمم در حال اتمامه :)
بعد من برای اینکه کار از محکم کاری عیب نکنه میخوام تا ۱۲ شب صبر کنم :)
واقعا پر کردن یه چالش خیلی حس خوبیه... خیلی...:)
دلم میخواد الان که میرم یه چیزی باشه اونجا... ولی کلا... کوه باش و دل نبند بابا!
اینکه ببینم واقعا تمام اون فکرها الکی بوده منو از بلا تکلیفی در میاره ولی دونستن این موضوع هم خوبه که ما حتی اگر در وضعیت بلاتکلیف بودیم هم باید فکر رو ازاد نگه داریم.

در ضمن از اون دختره م هم بدم میاد... هر چی مینویسم روش نظر میده و فکر میکنه خیلی بلده... عح عح... فکر میکنه چه جور حرف میزنه خانوم!
ولی دیدم که تو خونه شون چقدر اوضاع همه چیز خوب بود چقدر همه با محبت حرف میزدن و چقدر خوب بود همه چیز! خب ببین ستاره جون تو حق نداری خودتو با اونا مقایسه کنی. حق نداری خیلی از فکرا رو راجع به اونا بکنی و به سمت خودت فکر کن. چرا فکرتو بذاری روی بقیه؟!
میخوام این انرژی رو کامل صرف خودت کنی! باشه عشقم؟
حالا که فکر میکنم از اون دختره بدم نمیاد. دنیای من الان آرومه. هیچکس توش نیست منم و تلاش های امروزم که دارم خودمو واسه داشتن یه زندگی زیبا به حرکت و تلاش وا میدارم!

راستی تا حالا هیچوقت شنیده بودین که برای داشتن روحیه ی بالا و سلامت روانی نیازه که
بخشی از روزتون رو
به فعالیتی اختصاص بدین
که با انجام دادنش حس مفید بودن بکنید!

پس شد بخشی از روز فقط
فعالیتی که دوست دارین و باعث احساس مفید بودن در شما میکنه.


برای من درس خوندن خیلی این حس رو میده و تمیزی و تمیزکاری. شما چطور؟ دنیای شما چه رنگیه؟
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,276
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
روز سختی بود مزخرف بود!
باید فردا ادبیاتو زبانمی‌کنم بخونم بدبختی زبانو موسیه و ادبیات مدرسه خوردن تو یه روز اما خب یکاریش میکنم
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
کی فکرشو میکرد امسال که موقع فارغ التحصیلی عه یهو بنگ یه ویروس بیاد و نتونه کسی کسیو ببینه؟
و حالا همه منتظر... :/
خیلی عجیبه. ای کاش واکسن زودتر ساخته بشه. واقعا بدم میاد میرم پارک روی صورت بچه ها ماسک میبینم. اینکه صندلی های پارک نمیخواد منفجر بشه از دوستا و خانواده هایی که به زور خودشونو جا دادن.
تابستون که رفتم پارک دیدم خانواده ها چه راحت کنار هم نشستن و غذا میخورن و اینا. ولی خیلی نامردیه من دلم میخواست برم دانشگاه بعدش از دانشگاه برم سر کار. گاهی ن و ش و ن رو ببینم و یه سلام و احوالپرسی بکنم و ببینم در نبود من چه طوره حالشون؟ اینکه همه میخوان از حال همدیگه با خبر بشن راسته؟ مخصوصا اونایی که چند وقته همو ندیدن؟
تصور میکنم یه روزی رو اون دور دورا... کرونایی نیست که بابتش بترسیم. داریم زندگی میکنیم و تک به تک اونایی رو که مدت ها از حالشون بی خبر بودیم رو میبینیم و میفهمیم اون موقع که فاصله روی کیفیت حس آدما نسبت به ما چقدر تاثیر گذاشته؟
شاید کرونا در جواب به دعا آدم هایی بوده که گفتن: دیگه حتی دلم نمیخواد یه بار دیگه هم ببینمشون!
و خدا هم گذاشته تو کاسه شون.
جدا بدم میاد از اینکه تو قرنطینه م!
یعنی از اینکه دانشگاه نمیریم و کسیو نمیبینیم و ... داره به شدت حالم بد میشه. اگر هم ببینیم فقط برای چند لحظه س!
نه که بشینیم ساعت ها و هر روز و فلان...
نه
من کلی رژ لب قرمز خوشگل داشتم که میخواستم بزنم و خوشگل کنم و فلان و این حرفا... ولی حیف!
نمیدونم شما چقدر خودتونو توی قرنطینه نگه داشتین و مهمونی نمیرین و رعایت میکنین...نمیدونم شما چقدر سر کار میرین؟
اما...اما.....اما...
یه چیزی هست.
هیچ چیز ماندگار نیست.
صبح میشه این شب.
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
گاد پلیز... تصمیمات جدید!!!!!!!
اند یس... مام سد دت!
آی کانت بلیو دیس
آی
کانت
بلیو
دیس
 

!..Saman

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,267
نام مرکز سمپاد
Helli 1
شهر
Arak
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علوم پزشکی آزاد تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
دوباره دارم انرژی بیشتری رو المپیاد میزارم و ساعت مطالعمو بیشتر کردم و سرعتمو بردم بالا (همین سرعت کار دستم داد و زدم یه لیوان شکوندم :D )
اما برنامه های خوبی ریختم که اگر عملی بشن واقعا چی میخوام از زندگی..:-b
راستی امروز چندتا از معلمامون اعصاب نداشتن و حسابی کوبوندنمون (لفظی) :-ss:((
ولی ما هنوز پر رو ایم ..:D
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
زندگی فقط کار نیست.
امروز یه اتفاق خوب افتاد. من باز برام چیزی اتفاق افتاد که خوب بود و تلاشمو کردم ولی اصرار نکردم.
اصرار همیشه گند میزنه به همه چیز.
چرا اصرار؟ وقتی در دنیا فراوانی هست...نور هست عشق هست...چرا اصرار؟
اصرار نداریم.نداریم


این هم شاید یه امتحانه. کی میدونه؟
 
ارسال‌ها
1,745
امتیاز
23,682
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
یه مرحله دو ادبی :)
دانشگاه
UMSHA
رشته دانشگاه
ANS
امروز سخت بود
چند روزه اینجوریه
مغزم هنگ میکنه
نمیتونم درست فکر کنم
کاش تصمیم اشتباهی نگیرم ...
 

!..Saman

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,267
نام مرکز سمپاد
Helli 1
شهر
Arak
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علوم پزشکی آزاد تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
یه اسکیت خفن پیدا کردم و خریدم تا چند روز دیگه میرسه.. x: 8->
اسکیت قبلیمم گذاشتم تو دیوار و امیدوارم زودتر فروش بره... [-o<
 

**ستاره**

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
-10
سخنی نیست...
دلم برای آرزو هام تنگ شده... برای فکرای قشنگم...به اینکه...
حتی نا ندارم بنویسم...
به نگین ح خیلی حسودیم میشه. کثافت...
 
بالا