پاسخ : ترجمه و مترجم
این همه برای قفسه کتابم تایپ کردم ٬ دلم نیومد با اندکی دخل و تصرف (!) اینجا نگم ٬ یکی دو صفحه قبل ظاهرا بحث ترجمهی شعر بوده اینجا .
ادبیات غیر فارسی ٬ ترجمهشون خیلی مهمه ٬ خیلی ٬دیگه چه برسد به شعر . مترجم باید خودش شاعر باشه ٬ باید بفهمه که شاعر چرا از فلان عبارت استفاده کرده ٬ چی میخواسته بگه . و باید حتما یه ترجمه خوب از شعر بخونید .
مثلا یه نمونهش شعر سرزمین بیحاصل از تی. اس. الیوت . توصیهی من ترجمهی جواد علافچی از نشر نیلوفره . من ترجمهی بهمن شعلهور از نشر چشمه رو هم خوندهم ٬ ولی با این که جناب شعلهور بسیار مترجم نامداری هستن و به نقل از ویکیپدیای فارسی : " در ۱۸ و ۱۹ سالگی خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر و سرزمین هرز تی اس الیوت را ترجمه کرد که این دو هنوز از بهترین ترجمههای فارسی به شمار میروند " و با این که میگن مترجم خوبیه ٬ ولی من معتقدم که ایشون اصلا و ابدا نفهمیده چی ترجمه کرده . عنوان اصلی کتاب هست The Waste land که ایشون ترجمه کرده سرزمین "هرز" . و وقتی شعر ٬ مخصوصا قسمت آخر رو میخونی که از بیآبی میگه ٬ از خشک بودن علف ها و از شن و صخره میگه ٬ میفهمی که سرزمین "بیحاصل" خیلی بهتر مفهوم رو میرسونه تا هرز . دیگه ٬ یک نمونهی دیگهی گند زدن آقای شعله ور به شعر اینجا هست :
That corpse you planted in your garden last year
Has it begun to sprout? Will it bloom this year?
که ترجمهی آقای علافچی این طوری هست :
آن جنازهای که سال گذشته در باغت کاشتی ٬
آیا جوانهای زده؟ آیا شکوفه میدهد امسال؟
و ترجمه آقای شعلهور اینطوری :
لاشهاي را كه سال پيش در باغت دفن كردي،
آيا جوانه زدن آغاز كرده است؟ آيا امسال گل خواهد كرد؟
خب جناب شعلهور عزیز اصلا حس نکرده اون کلمه "لاشه"ای که بهکار برده ٬ خیلی گند زده تو شعر. لاشه اونطور که توی فارسی بهکار میره میتونه حتا به معنی لاشهی یک سگ یا حیوون دیگهای باشه ٬ ولی هیچ جا به جسد سگ نمیگیم جنازه !
و دیگه این که جناب شعله ور فکر میکرده وقتی شاعر فعل Plant رو به کار میبره ٬ و بعدش هم از شکوفه زدن و جوانه زدن حرف میزنه٬ منظورش دفن کردن بوده! واقعا منظورش کاشتن ِ جنازه بوده یا دفن کردن؟ همین که شاعر جنازه رو به "یک چیزی که میشه کاشتش و شکوفههم بزنه" تشبیه کرده ٬ جزو زیباییهای شعره که به لطف ترجمه جناب شعلهور از بین رفته .
و دیگه این که این شعر ٬ همهش انگلیسی نیست و قسمتهایی به زبانهای آلمانی و فرانسه داره ٬ که جناب شعلهور عزیز لطف کردهن و اصلا این قسمتها رو ترجمه نکردهن و همون طور آلمانی و فرانسوی وسط ترجمهی فارسی گذاشتهن بمونه ٬ در حالی که آقای علافچی اون قسمتها رو هم ترجمه کرده و توی متن فارسی ٬ ایتالیک نوشتهن . البته خب اگه آلمانی و فرانسه بلد نبوده گناهی نداشته (!) ولی میتونسته از یکی دو نفر دیگه بخواد که این قسمتها رو ترجمه کنن .
و دیگه این که ترجمه آقای علافچی ٬ خیلی خوب وزن شعر رو به فارسی برگردونده ٬ قسمت پنجم (آخر) شعر ٬ توی ترجمه فارسی ٬ کاملا ریتم داره و خیلی خوب ترجمه شده ٬ میتونه از نظر وزن شبیه ِ شعرهای وزین فارسی به نظر برسه حتا .
و کلا موارد زیادی از این نوع دیده میشه بین مترجمهای فارسی . مثلا یه نمونه عجیب و غریب دیگه ٬ کتاب "سرگذشت آهنگسازان بزرگ" نوشتهی هارولد شونبرگ ئه که این کتاب رو خانم پرتو اشراق ( !!!!؟!!!
) متاسفانه ترجمهکرده . یه جا تو زندگی یکی از آهنگساز ها - جوزف هایدن - هست که پدر و مادرش میفرستنش به گومنازیوم (Gymnasium) که گومنازیوم یه نوع دبیرستانه تو نظام آموزشی آلمان ٬ که در صورتی که وارد این مدارس بشن بعدش میتونن برن دانشگاه . پیشدانشگاهی در واقع . بعد سرکار خانم اشراق عزیز ٬ اینجا ترجمه کردهن : پدر و مادرش او را به سالن ژیمناستیک فرستادند .