امروز یکی از بچه هامون هس که واسه هر زنگ زیست که معلم میپرسه درسو میره نمره میذاره تو دفتر کلاسی(اسمشو الکی میگم)
امروز معلم مون نمره هارو خوند....همین دوستم(سارا) که نمره میذاش 20 شد!!!!بعدش زهرا پشت سریم بهم گفت که این قبلا یکدونه غلط داشته منم یادم اومد...
این دس اون دس میکردیم که بریم به معلم بگیم...بعد به بقیه گفتم اونام حرفمو تایید کردن...
بعد دیدم سارا داره میاد بشینه بلند گفتم:سارا تو احیانا یک نمرتو غلط نداشتی؟
-نه نداشتم!!!
-چرا داشتیا اون موقع که خانم درباره سنگ آذرین ازت پرسید 3 شدی از 4!!!
قیافش ضایع بود که ترسیده...بعد خودشو به اون راه زد:
آآآآآآآآآآآها!!!راست میگی
منم: ^-^
بچه هامون:
اصا ضایع بود خودشو به اون راه زده
ديروز با آنيا داشتيم تو خيابون راه ميفتيم. 3تا پسر سوار موتور بودن از بغل ما با سرعت رد شدن. يكيشون محكم آنيا رو زد، من رو هم پخ كرد! آنيا انقدر شوكه شده بود عكس العملي نشون نداد، اما من 3 متر پريدم هوا! تا نيم ساعت همه داشتن بهم مي خنديدن!
اونروز پسر عمم داشت 2 سالشه یه شعر میخوند آخرش این بود که انگار که یه یک فرشته اونو تو خواب بوسیده
بعد من رفتم بوسش کردم با حالت تمسخر بم میگه تو فرشته ایی؟
منم که کلا اونموقع اعلامیه شدم رف
یه بار منو تولد دعوت کرده بودن بعد یارو گفته بود جمعه من شنیده بودم 5شنبه!(اصن این دو تا کلمه خعلی شباهت دارن! )
بعد هِلِک هِلِک رفتم دم خونه شون بعد بیچاره موند اصن!
با زیرشلواریو این بساطا اومد پایین بعد گف فرداس تولد!
منم که...تُف!
مسابقات روباتیک تهران اپن 2011 :-&
تو اختتامیه نشسته بودیم بعد دیدیم مسول مسابقات داره از بغلمون رد میشه یه دفه همه بچه های ما(حلی 2) گفتن : تقلب ... تقلب ... تقلب ...و.... .
بعد یه دفه همه ساکت شدن من هنوز داشتم میگفتم : تقلب... تقلب
به شدت ضایه شدم!! :-[
مسول مسابقات به من گف : مشکلی هست ؟؟ اگه مشکلی دارین به من بگین!!!
گفتم: نه، چه مشکلی!؟
زنگ تفریح دم در کلاس منتظر دوستم بودم که بیاد بریم حیاط،بعد یهو دیدم معلم ریاضمون داره با یکی وحشتناک حرف میزنه و حالت فریاد،نمیدونم بحث سر چی بود،یهو برگشت به من اشاره کرد گفت این خانوم که سر کلاس سوالا رو حل میکنه،2 دقیقه خونه وقت نمیزاره درس بخونه،امتحانو به جای این که 20 بشه میشه 14!من چی بگم بهتون؟؟!! X-(
من
یعنی فقط مونده بود فوش رو بکشه بهم دیگه!
یادم میاد کلاس پنجم بودم...اونموقع ها تو جو کلاس زبان و اینجور چیزا بودم
بعد داداشم واسه مسابقات ورزشی رفته بود ترکیه...بعد مامان من بهم گفت تو که زبانت خوبه زنگ بزن به هتل بگو اتاق نمیدونم چند مهردادو میخوام.
خلاصه منم کلی ذوق کردم و اینا نشستم یه متن طولانی نوشتم واسه همین یه درخواست...بعد کلی حفظش کردم واسه خودم ...بعد زنگ زدم یه خانومه ورداشت نمیدونم فک کنم به ترکی گفت الو بعد من شروع کردم صحبت کردن همون اولای صحبتم 113 رو که گفتم دیدم وصل کرد بعد یه بنده خدا دیگه ورداشت فک کردم اینم داره ترکی میگه الو!بعد شروع کردم صحبت کردن تند تند مث گنجشک میگفتم...این بنده خدام عین ماست وایساده بود گوش میکرد ^-^
بعد که حرفام تموم شد وایسادم ببینم وصل میکنه یا نه!بعد طرف یکم صداشو صاف کرد گفت :"مهرداد با استاد رفتن بیرون"
یعنی یخ زدم!
همين 10روز پيش سر جلسه امتحان فيزيک معلم يک سوال اثبات کنيد داده بود ، من با کلي ذوق شوق از راه بازگشتي براش نوشتم ، بعد که تصحيح کرد ديدم از 3نمره 25صدم هم ندادن ، ميخواستم جفت پا برم تو صورتش !!! يه بار تو عمرمون ميخواستم فيزيک20 بشيم ها! وقتي بهش اعتراض کردم گفت اين راه جنبه علم فيزيک نداره !!! همون جا بايد خفه اش ميکردم!
يه ديگه اين که ، زنگ شيمي حال نداشتيم درس گوش بديم ، بغل دستي ام گفت من به دبير رو ميندازم ببره آزمايشگاه . اجازه گرفت و گفت : آقا اين زنگ رو بريم آزمايشگاه ! اون گفت: بريم اونجا برامون واجب*ين بسازي!
چی تاحالا ضایع شدم؟؟؟؟منکه درکل هرکاری میکنم ضایع میشم!!!!!! تو پارک بودم داداشمم باهام بود یه دفعه گوشیم زنگید و حواسم پرت شد ! شونه به شونه با 1 پسره راه میرفتم فک کردم داداشمه میخواستم دستشو بگیرم که.....
پسره گف میخوای بیا بغلم یه نگا بهش کردم و جیغ زدم!!!و دراین حالت :-[ :-[
معلم شیمیه ما کلا آدمه خوش تیپیه
یه بار یه پالتو پوشیده بود خیلی شیک
یکی از بچه ها گفت آقا مبارک باشه
معلم گفت اینو بابام وقتی دانشجو بودم برام خریده
کلاس
زنگ فیزیک بودیم شرح آزمایشا رو دادیم جلسه بعد آقا اومد و گفت که من خیلی خوب نوشته بودم و کلی تعریف داد بعد گفت بیا پای تخته بنویس "عکس العمل" منم رفتم و نوشتم "اکثل العمل"
******************************************************************************************************
سر کلاس دستمال از تو جیبم درآوردم رو کفشم که خاکی بود پاک کردم معلم در اومد گفت : کفشتو تازه خریدی؟
******************************************************************************************************
راهپیمایی بود بچه ها نشسته بودن کنار بلوار بهشون گفتم نشینید کثیفه نشستن .. بعد از یکم خودمم خستم شد نشستم .. وقتی بلند شدیم بریم پشت یه نفر اونم فقط خودم رنگی شده بود ...!!!!!
رفته بودیم مدرسه واسه کلاس المپیاد زیست هنوز پسرا نیومده بودن (همشون جمع میشدن تو مرکز پسرا با هم میومدن)
ما هم جوگیر شده بودیم همه با هم میزدیم رو میز میخوندیم منم مثل رهبرشون بودم
داشتم همینجوری میخوندم دیدم بچه ها ساکت شدن سرمو بالا اوردم دیدم سه تا از این پسرا جلوم واستان باید منو میدید حالا داشتیم با سرعت تمام از کلاس میرفتیم بیرون جلومون پر ادم بود
داشتم خیلی جدی حرف میزدم با معلممون یکی از بچه ها برگشت تیکه انداخت طرف معلمه فک کرد از این برنامه هاست که سوال سرکاری میپرسیم و اینا،وسط توضیح بهم چشم غره رفت و راهشو کشید رفت دفتر!
من بدبخت فقط الکی ضایه شدم!آش نخورده و دهن سوخته،والا به خدا!