بله دیگه ، همونطور که مشاهده میکنید: سرکلاسیم بعد چون میز آخر میشینیم ، کسیَم شک نمیکنه اصن. البته این داستانارو فقط زنگای زبان فارسی داریم (نمیدونمم چرا)
من خیلی ریلکسسس سر کلاس خوراکی میخوردم پررو پررو ب معلما هم تعارف میکردم
فقط ی دفعه سر ازمون سنجش (مختلط) ، صدای نفس هم نمیومد ایستک باز کردم(پیییییییکس )همه برگشتن
منم که تک خور نیستم
بفرمایید بفرمایید
امسال تابستون دوستم با یه وضعی !!!! رفته بود مچاله شده بود تو جامیز از این پاستیل کرمیاااا می خورد B-)
بعد در اون وضعیت برگشت به من گفت می خوری ؟
عاغا معلممون فهمید برگشت بهش گفت پاشو مث آدم بیا بالا بخور چرا خودتو زجر میدی ^-^
تازه تو اون موقعیت به بغل دستیتم تعارف میکنی :P
هیچی دیگه دوستم آب شد ریخت کف کلاس
منو 2تا دوستام همیشه نیمکت اولیم ولی همیشه در حال خوردنیم....
امسال سر کلاس یا نانی میخوریم یا چوب شور....خیلی خوبه...
آخر کلاسمونم یه نمیکته بچه خپلامون نشستن اونا میوه میخورن بوش تو کل کلاس میپیچه اما بیچاره معلما عادت کردن نمیفهمن شایدم میفهمن به روشون نمیارن...یعنی کاری از دستشون بر نمیاد
تو مدرسه مون بوفه عدس و نخود هم ميفروشه!
هر زنگ تفريح من گشنم ميشد ميرفتم بخرم ، بوفه شلوووغ بود من هميشه ته ميموندم آخرين نفر ميخريدم يعني وقتي زنگ كلاس خورده #
خلاصه با يه كاسه عدس ميرفتم سر كلاس : خانم ميشه اينو بوخورم؟!
از اول تا آخرشو سر كلاس ميخوردم ديگه
معروف شده بودم مريم عدس!
اين موردا بي اجازه نبود... ولي خب مورد بي اجازه هم داشتم ولي اتفاق خاصي نيفتاده كه بگم!
البته اين مال پارسال بود ، امسال كم پيش مياد ، زود ميخرم ديگه
tezar ی بار سر کلاس ساندویچ میخورد به عقبیا و جلو ییا هم تعارف میکرد!سهم منم که محفوظ
+
سر کلاس عربی با تزار کیک میخوردیم بعد من ریز ریز میزاشتم دهنم سه نشه همین که معلم عربیه برگشت طرف تخته تزار ی تیکه
گذاشت دهنش قد جامدادی من این هوا " "
فقط از این تعجب کرده بودم دهن به این کوچیکی این همه کیکو کجا جا داده تازه بیرون زدگی هم نداره
+
کلن از این خلافای مسخره خیلی انجام نمیدم بیشتر حوله دیوایس میگرده خلافام
یه دفه سر کلاس پرتقال خوردم بوش پیچید معلمه عصبانی شد به خاطر خوردن پرتقال یکی از بچه های اونور کلاس رو انداخت بیرون
سر کلاس بستنی خوردم آشقالشو دادم معلم انداخت سطل آشغال :)
یه بار دو سال بالایی ها سر کلاس جوجه کباب کردن معلمه نفهمیده ناظم از پایین فهمیده اومده بالا خلاصه داستان شده
سر زنگ دینی دوستم نشسته بود پایین لقمه میکرد میداد به ما
سر زنگ فیزیکم دوستام داشتن خوراکی میخوردن معلم فهمید ولی چون معلم پایه ای بود هیچی بهشون نگفت
ی بارم سر زنگ زیست ی دونه از این پفک بزرگا گرفته بودیم از اول تا اخر کلاس ی دور زد تازه اخر بار به معلممونم تعارف کردیم :-[
چند سال پیش ی همکلاسی باحالی داشتیم ک همیشه میز جلو و تو حلق معلم مینشست ولی عین چی می لومبوند!!!!هیچ وقت کسی ب رمز موفقیتش پی نبرد!!!!!ی دفعه وسط درس بدون اجازه معلم فقط دوید بیرون!!!!!!
فک کردیم بالا اورده!!!!!!وقتی خندون برگش سر کلاس همه وا رفتن!هرچی معلم ازش پرسید چش شده بود ج نداد!!!!!!
همه تو کفش مونده بودیم!!!!!!
بعدا بهمون اعتراف کرد ک لقمه تو گلوش گیر کرده بوده!!!!!!
وقتی راهنمایی بودیم سر کلاس قرآن گروهی مینشستیم...یه بار گروه ما از اول تا آخر کلاس داشتیم چیپس و چفک و لواشک میخوردیم و اصلا نمیتونستیم بحرفیم!ولی همه ی گروها کلی حرف زدن و کلاس و به هم ریختن!اخرش معلمه عصبانی شد گفت: ببینید اینا چه خوبن اصلا نمیحرفن!!!
بیچاره نمیدونست اون زیر چه خبره!!
ما هم زیاد از این کارا کردیم
مثلا امسال سر جغرافی تا میتونیم میخوریم
یه بار همه داشتن سیب گاز میزدن میخوردن که سیب یکی از بچه ها قل خورد رفت جلوی پای دبیر
دبیر مون هم بهمون گفت سیب هاتون خوش مزس؟
یعنی تمام مدت می فهمیده و خودش رو به نفهمی میزده!
من جام ردیف جلوئه پشت سریامون زیاد چیزی میخورن واسه که زبون من وا نشه منم شریکشون میشم
خوراکی از اونا، لو ندادن از من آدامس، لواشک، پفک، ذرت بوداده، ساندویچ و... خلاصه همه چی
یکیشون خیلی میخوره وطاقتش نمیشه تا ساعت تفریح صبر کنه یوقتایی به هوای پاک کن آوردن میره زیر میز و فقط بوش میاد....
امروز داشتن ذرت بوداده میخوردن ساعت قبلش من مسبب برگزاری امتحان شدم دل پری ازم داشتن ندادن بهم منم یهو وسط کلاس گفتم: چه بویی میاد!! هیچی دیگه چشای معلم که اتفاقا کلا بی اعصابه چارتا شد، دهن اونام که پر بود پلمپ شد دیدم کلاس ساکته الانه که لو برن بدبختا(!) گفتم مثل اینکه بوی بخاریه! هیچی دیگه بخیر گذشت مجبور شدن به منم بدن!
خدایی این عمل خیلی لذت داره! دوران راهنمایی اصن تجربش نکرده بودم. بچه مثبت بودیم دیگه
پارسال بود زنگ بینش
دبیرمون داش درس میداد ماهام که ردیف آخر بودیم داشتیم از گرسنگی می مردیم
خلاصه یکی از بچه ها کیک درآوردو همه زدیم به بدن
دیبر مون برگشته:
گفتیم: بفرمایین کیکش اعلاس
معلم شیمی ما خیلی با حاله......واقعا معلم خوبیه....
یه روز میاد سره کلاس.(شنبه همین هفته)میگیم آقا تو رو خدا بذار درس بنویسیم.با کلی التماس قبول کرد.
یه سری که مقش ها رو نوشته بودند از جمله خودم رفتیم به سراغ میوه خوری.
من پرتغال پوست میگرفتم به بچه ها گفتم بزنیم..
یه هو معلم شیمی قاطی کرد........طـــــــــــــــــــــــــامه پوست نگیر.
جلوه ایم داشت سیب می خورد.
گفتم آقا مثله این با پوست بوخورم.
گفت یا با پوست می خورم یا صفر میذاره میان ترم رو.
پرتغال رو با پوست خوردم.
یک شنبه .دوشنبه .سه شنبه هم رودل کردم نرفتم :)
من که کلا ریلکسم! مثلا گوشی دستمه با همون دستی که گوشی توشه اجازه میگیرم(پا تخته هم رفتم باهاش تازه همونجا اس هم دادم)
یبار داشتم چایی میخورد(بهمون آب جوش با تی بگ میدن تو مدرسه اگه بخوایم)، فیزیک یه سوال داد منم با چایی رفتم حلش کردم(هم میخوردم هم حل میکردم) برگشتم دیدم معلم اینجوره X-(، منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم میخواید؟(معلممون چایی خیلی دوست داره! نخوره سردرد میگیره)