دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #1

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,425
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
یاد اون روزی افتادم که با دوستم دويدیم تا به سرویس دوست دخترش برسیم ! دوستمون خراب عشقش ٬ ما هم خراب رفیق. فکر کن سه نفر دارن یک خیابون رو با سرعت وحشتناکی میدون دنبال یک مینی بوس به خاطر یک دختر...
یاد دوران دبیرستان میافتم... یاد اون روزهایی که دوستامون رو به زور از جلو فرزانگان جمع می‌کردیم. وا میستادن اونور خیابون عین چی زل میزدن به فرزانگان. بعد دخترها اولیاشون واستادن اونجا دارن به این پسرها نگاه می‌کنند !
یاد اون روزهایی میافتم که مسیرمون رو کلی طولانی می‌کردیم تا از روبه‌روی خونه بعضی‌ها رد بشیم.
یاد مجنون میافتم که سگ کوچه لیلی رو نوازش می‌کرد و میبوسید. یکی بهش ایراد گرفت که این چه کاریه. مجنون جواب داد که: آن سگی که باشد اندر کوی او /من به شیران کی دهم یک موی او
یاد اون مسیر مدرسه تا خونه میافتم ... یاد یک سال تمام که این مسیر رو سوار تاکسی نمیشدیم و با دوستم یک ساعت پیاده میرفتیم...
یاد اون روزهایی سرویس داشتیم اما وقتی یکیمون میگفت پایه‌ای پیاده بریم میگفتیم بزن بریم ....
یاد تمام اون رصدها و همایش‌ها و کارگاه ها...
یاد اون دوستی میافتم که به خاطر عشقش تو روی همه واستاد و کوتاه نیومد آخرش هم اخراج شد از مدرسه.
یاد اون دوستی میافتم که کاپشنش رو محکم بغل می‌کرد فقط به خاطر اینکه یک روز زمستونی از تنش درآورده بود داده بود عشقش بپوشه ...
یاد اونایی میافتم که باهاشون بعد مدرسه کوچه ها باهاشون رو می‌گشتیم و آهنگ‌های عاشقانه میخوندیم...
یاد اون روزی میافتم از دیوار مدرسه بالا رفتیم ... مدرسه‌ای که نگهبانش با اسلحه گرم تو حیاطش قدم میزد ...
یاد اون روزی میافتم که به خاطر دوستم رفتیم آموزشگاه زبان دوست دخترش تعیین سطح دادیم و کلی بحث کردیم و زور زدیم تا با دوست دخترش توی یک سطح و کلاس باشیم بعدش فهمیدیم که آموزشگاه دوست دخترش اونور خیابونیه بود که اسمش شبیه اینوری بود.
یاد اون روزی که گفتم پوریا پایه‌ای بریم مسابقات قرآنی سمپاد؟ پوریایی که اصلا علاقه ای به این چیزها نداشت گفت باشه و نشستیم تفسیر یک سوره گنده رو خوندیم و یاد گرفتیم. تا مرحله کشوری رفتیم و ...
یاد اون روزی که اومده بودیم تهران تا بریم مسابقات ... رفتیم پارک و من رو صندلی پارک خوابم برد. بیدار که شدم دیدم یک ساعته سرم روی پای دوستمه و اون تکون نخورده.
یاد اون روزی میافتم که تو اتوبوس مسیر پرپیچ و خم دیزین رو میرفتیم و دوست بغلیم خوابش برده بود و به خاطر پیچ های مسیر هی سرش میخورد به شیشه اتوبوس. منم دستم رو گذاشتم بین سر و شیشه‌ش و یک ساعتی همونجا نگه داشتم تا راحت بخوابه ...
.
.
.
.
.
.
یاد تمام اون روزها و آدم‌ها میافتم ... یاد تمام اون احساسات آزادانه و صادقانه ... یاد تمام اون لحظات زیبا ...
و من الان در حسرت روزهایی که رفت و دوستانی که هر کدوم یک جا پراکنده شدند ...
.
.
و من دارم روز به روز بیشتر در دنیای مادی فرو میرم. بیشتر اسیر میشم و بیشتر از خودم دور میشم....
 

ALt3rnA

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
154
امتیاز
449
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کرمانشاه
مدال المپیاد
ریاضی خوندم 2 سال . هیچ کدوم ثبت نام هم نکردم حتی .
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش بخیر
ازون اول که راهنمایی به دبیرستان که 600-700 تا شرکت کننده بودیم و فقط 15 تا صندلی اضافه و بقیه هم مال بچه های راهنمایی بود چون سهمیه داشتن
اون موقع که جوری درس میخوندم که صبحا تو مدرسه خوابم میبرد و دبیرا همه اش فحش و دعوت اولیا و وقتیم قبول شدم یه نفرم تبریک نگفت و عوضش گفتن فلانی با پول باباش قبول شده
یادش به خیر روز اول دبیرستان اومدم و گقتم بچه ها شما تو سمپاد چرا اینقدر فحش میدین ؟ بم گفتن توئم میشی مثل ما و 3 سال بعد همه میگفتن ممد تو چرا اینقدر فحش میدی الکی ؟
یادش یخیر سال اول که بدون معلم و هیچ آموزشی با پول خودم و هزار مصیبت روبات مسیر یاب ساختم واسه نمایشگاه اختراعات مدرسه آخرشم دلم نیومد روشنش کنم گفتم خرابه که ازم نگیرنش
یادش بخیر سال دوم بعد انتخابات خودم یه انتخابات مشابه تو مدرسه برگذار کردم به عنوان پروژه آمار ... زنگ بعدش 3 بار تو دفتر اظهار شدم دفعه آخر دبیر پرورشی به معاون میگفت ببین اسرائیلیا حتی تو اینجا هم نفوذ کردن !
یادش به خیر سال دوم برای نمایشگاه به معاون پزوهشی گفتم من میتونم بمب درست کنم به تجهیزات نظامی علاقه دارم گفت حرف چرت زیاد بزنی ممکنه برات خطرناک باشه آقای فلانی
یادش بخیر آخرش برای همون نمایشگاه کلی فسفسر سوزوندم یه طرح دادم برای شبکه کردن سیستم های اداری با قیمت خیلی ارزون . استاندار اومد طرحو توضیح دادم یه ساعت آخرش گفت حالا که چی مثلا ؟
یادش به خیر فرزانگانیا اومدن یه نفرم نیومد سمت قرفه من منو رد کردن رفتن قرفه بقلی که پل ماکارونی بود و 2-3 تا از یچه های چشم رنگی و ورزشکارمون اونجا بودن
یادش به خیر سال سوم شیر میدادن یکی از رفیقام پرت کرد که بخوره تو سطل آشغال محکم خورد تو دیوار و ترکید همون لحظه هم دبیر اومد تو و با اینکه نفهمید کی بوده کلی بهش فحش داد
یادش به خیر چقدر ترقه میترکوندم تو مدرسه بعد برا اینکه کسی شک نکه شایعه میکردم که کار سال اولیاس
یادش به خیر یه بار 5 تومن پول دادم یه نون خشکه ای که راس ساعت 10 و نیم وسط زنگ عربی یه ترقه بزنه پشت پنجره کلاس هیچ کسم نفهمید کدوم مریضی اینکارو کرد
یادش بخیر سال سوم روز اول مدرسه دبیر ادبیاتمون اومد تیریپ حداکثر استفاده از وقت رو بکنه تو زنگ تفریح اومد کلی تخته رو پر کرد و نوشت که زنگ که خورد درسش بده تا رفت بیرون رفتیم همه نقطه های تک تک کلماتشو پاک کردیم
یادش بخیر رو دیوار گچی مدرسه با ماژیک تکیه کلامای تک تک مدیرای مدرسه رو مینوشتم مدیر هم میومد تو کلاس میدیدش ولی هیچکی نفهمید کار کی بوده آخر
یادش بخیر رفیقم رو دیواری که پشت معلمه صلیب شکسته کشید
یادش بخیر خودم بعدا رفتم رو همون دیوار با مداد یه فحش ضایع نوشتم دبیرا چشاشون ضعیف بود نمیدیدن هی میگفتن بچه ها خل شدین به چی دارین میخندین ؟
یادش بخیر یه بار مغز ماژیک غیر وایت برد رو انداختم تو بدنه ماژیک وایت برد بعد قاطی بقیه ماژیکا کردم دادم دست دبیر نیم ساعت از کلاس صرف مالیدن تخته با الکل شد
یادش بخیر سال 4 ام ترم 2 به بعد یه روزم نرفتم سر کلاس فیزیک و ادبیات و دینی
یادش بخیر امتحان نهاییا اولش گفتیم بچه ها دیگه مث اسب باید بخونیم فقط ولی وقتی رسید رسما بعد هر امتحان تا عصرش کلوب بودیم MW2 بازی میکردیم
یادش بخیر سال سه برای ریلیس شدن MW3 یه تایمر گذاشتم رو گوشیم ریلیسم که شد نتونستم بازی کنم تا همین تابستون واسه کنکور
یادش بخیر چقدر همه چیو مسخره میکردیم ...
یادش بخیر 4 شنبه سوری 3 سال قرار گذاشتیم بیایم در مدرسه رو سیاه کنیم هیچ سالم هیچکدوم نیومدیم
یادش بخیر چقدر از دبیرا عکسای ناجور میگرفتیم ... یکی از بچه ها کرده بودش کلیپ تصویری براش آهنگ گذاشته بود
یادش به خیر هیچوقت هیچکی هیچی در مورد دوست دخترش نمیگفت فقط افتخار همه این بود که چند تا هار 500 گیگ پر کردن تا حالا
یادش بخیر چقدر همه بچه ها به دستشویی علاقه داشتن ... بدون دلیلیا ...
یادش بخیر سال 2 رو سیستم اصلی سایت مرکز کیلوگر یخت افزاری گذاشته بودم هر بار رمزشو عوض میکرد راحت بش میگفتم یه روز به من گفت تو باعث شدی من اعتقادمو به آنتی ویروس از دست بدم
یادش بخیر 7-8 تا کتاب المپیاد دزدیدم از مدرسه رسما ... اینقدر با ارزش بودن که دلم نیومد بزارم اونجا بپوسن ... هیچ کیم هیچی نفهمید
یادش بخید همه اینکارا رو کردم انضباطم هم همیشه 20 بود حتی ناظمه به زور منو میفرستاد پیش مشاور که تو چرا اینقدر کم رویی
یادش به خیر دبیر پرورشی منو مجبور کرد واسه شورای مدرسه کاندید شم که مثلا منو اجتماعی کنه ! به یکی که صندوقو میشمورد پول دادم رای هایی که به من دادنو خط بزنه از لجش

یادش بخیر سال سوم با هم درس میخوندیم ... ساعت تعیین میکردیم
یادش بخیر اون 2 سال چقدر سخت گذشت
یادش بخیر تمام سختیا و بدبختیا ...
یادش بخیر
 

Bahar.no

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
515
امتیاز
1,519
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4
شهر
طهران
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

مرسي بخاطر تاپيك زيبا...
من ميرم دوم ولي ازين ي سال خاطره خيلي دارم،خيلي...

يادش بخير... روز اول اومدم ديدم از مدرسه ما يازده نفر قبول شدن ، ايول پس ميشناسم بچه هارو... خيلي هم غريب نيستم...
آخ جون... ليلا و حانيه و فاطمه و نگار و پريفر هم كلاسيامن...
سركلاس... فقط همين پنج نفرو ميشناختم... كسي حرفي نميزد...جو كلاس سنگين بود...خشك بود...
كم كم با پريساو مريم و ويدا آشنا شديم و بعد زهرا و فائزه و مژده... تا دوهفته ي اول زنگ تفريحا رو دوازده تايي ميشستيم اما زياد حرفي نميزديم... اما بعد از دوهفته... شديم گروه خاص... بارون اومده بود معلم ورزش گفت بشينيد سر كلاس حياط نميريم... دوازده تايي رو دوتا نيمكت نشستيم كه پيش هم باشيم... انقد حرف ميزديم كه معلم ورزش گفت چندساله باهم دوستيد؟؟ گفتيم يه ماهه... هيچ كس باورش نميشد در عرض يك ماه انقد به هم وابسته بشيم...
پريسا موشك درست ميكرد... تا معلم فيزيك ميخواست فرمول پاي تخته بنويسه واسه هم پرت ميكرديم... كل كلاس مارو نگاه ميكردن... اصن ي وضي...
هميشه باهم حرف ميزديم... چت ميكرديم ، نامه ميداديم...
طبقه دوم ي جاي دنج داشت... آفتاب ميزد روشن ميشد بعد كنارش گل و گياه بود هميشه ميرفتيم اونجا زنگ نهار...
يادش بخير ته حياط دوتا تاب دوتا سرسره و ي الاكلنگ...
هميشه سر تاب دعوا بود...
يادش بخير شلنگ درازه كه مال باغبون بود... برش ميداشتيم مي افتاديم دنبال همديگه سرتاپا همديگه رو خيس ميكرديم...
يادش بخير واسه معلما شعر مينشتيم... شندي ، چه قشنگه چشمات ...بخند با خندت هميشه نيش كاظم وا ميشه =))...
تقلبامون ... شوخي پشت وانتيامون...
چشم پاك حتي :rolleyes: :-"
رفته بوديم پارك ارم ... مسؤولمون نميذاش چيزي سوار شيم گفت ديره بايد برگرديم...
پيچونديم رفتيم سورتمه سوار شديم... همه دست دست... دست دست... 8->
كارسوقمون كه ي شب تو مدرسه بوديم... شب تا صبح نخوابيديم ، بايد كارتون رابين هود رو دوبله ميكرديم... صداي زهرا ... واي يادش بخير...
زنگ عربي كه حانيه اسپري بد بو رو خالي كرده بود رو ميز معلم ... كريمي نميتونست نفس بكشه... :D
ي روز همديگه رو كشيديم... خيلي قشنگ شده بود...
كي كجا بازي ميكرديم ... حكم ... اسم و فاميل حتي... سر كلاس...
زنگاي شيمي و ويدايي كه به من ميرسوند...
مريم... بغل دستيم... هنوزم بغل دستيمه... خوشحالم ...
باهمديگه رفتيم نمايشگاه كتاب... من و ليلا و حانيه انقد مسخره بازي در آورديم كل مترو نگامون ميكردن...
من اونجا گم شدم... :((
مشهد... بهترين سفر عمرم... تخت دونفره... چهارده نفر آدم... اصن ي وضي...
دفترصد برگ من... پرشد از چتاي من و مريم... سي برگش فقط مونده... هر وقت ميخونمش 8-> 8->
نگار... كه بش ميگيم منقار...
ليلا ...پريسا...
ونمون... واسه مردم دس تكون ميديم :-"
هعي :(
چه سال خوبي...
 

Crixalis

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
787
امتیاز
1,986
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تهران
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

آره
در کل دبیرستان بهترین دوران تحصیلات آدمه
نه بزرگی نه بچه
اصلا جو یه جو خاصه
(;
 

first amir

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,142
امتیاز
29,738
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
فردوســـی
رشته دانشگاه
مـهـنــدســی شــیـمــی / حسابداری / روانــشناســی
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

موافقم
كلا دبستان خوبه
اما نه به اندازه ي دبيرستان
اونم تو سمپاد و با يه عده بچه ي يه دست كه سطح فكريشون اختلاف چنداني با هم نداره :D
در كل فك كنم از دانشگاهم بهتره دبيرستان (;
 

Sevda Gholami

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
1,135
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

اوه واه گفتین خاطره یه چیزی بگم که تا عمردارم یادم نمیره
ما معلم ریاضیمون یه آقایی هستش که خیلی مهربونه
بیچاره امروز یه بلایی سرش اومد
واااااای یادم می افته می ترکم ازخنده.......
امروز پشت شلوار آقای ایکس تقریبا بیست سانتی متر جر خورده بود جاتون خالی اولش من فهمیدم بعدش نامه دادم به بغل دستیم بعدش ازهمه جای کلاس برام نامه اومد که پشت شلوار آقای ایکس رودیدی؟ منم که باهرنامه کلی خندم میگرفت جاتون خالی بود فکرکن همه توی کلاس میخندیدن وآقای ایکس نمی دونست که ما داریم به اون می خندیم آخرشم ناظممون به بیچاره گفتش که شلوارت پاره است نمی دونی چه حالی شده بود
البته اعتراف میکنم که ماهم کاردرستی نکردیم که مسخره اش کردیم
ولی خداییش خیلی حال داد جاتون خالی بود..... =)) =)) =))
 

میعاد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
825
امتیاز
4,573
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور-اهواز
دانشگاه
صنعت نفت
رشته دانشگاه
مهندسی نفت
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یکی از دانشجو ها چند وقت پیش بهم میگف الان که سال چهارمی تا میتونی از این دوره زندگیت لذت ببر چون هیچ دوره ای به اندازه دبیرستان خوب و به یاد موندنی نمیشه.حالا که تموم شده معنی حرفشو میفهمم و دلم خیلی براش تنگ شده. :-< :-< :-< :-< :-s :-s
 

maria16

Unknown
ارسال‌ها
414
امتیاز
1,157
نام مرکز سمپاد
1
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
1398
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش بخیر
پارسال رفتم بجای یکی دیگه تو حوزه امتحان بدم حوزه نفهمید و اما مدرسه فهمید

یادش بخیر چقد اخراج موقت میشدم

یادش بخیر که سالی 20 بار ازم تعهد اخلاقی میگرفتن...

یادش بخیر یواشکی گوشی می بردیم و تو یه جاهایی قایم میکردم که خودمونم یادمون میرف

یادش بخیر چقد مدرسه رو وسطاش میچوندمو میرفتم بیرون و 2باره برمیگشتم

البته مدرسه یه بار فهمید

یادش بخیر تو کلاس روباتیک پیچامون مناسب نبود من عین پتروس فداکار رفتم مکانیکی و بعد 30 دقیقه برگشتم

از بس دوعیده بودم حالم بد شده بود...

یادش بخیر موقع امتحانا که زود میرفتیم خونه ، نمیرفتیم خونه میرفتیم پارک....

یادش بخیر یه بار من و سودا یواشکی رفتیم شهر بازی

یادش بخیر یه بار مدرسه گف منو با یکی دیده که وقتی بابام اومد مدرسه معلوم شده اشتباهی شده بوده..... :)

یادش بخیر سرکار گذاشتن معلما و ..... اخرشم کلی صفر تو کارنامه هامون

یادش بخیر سرویس داشتمو با سرویس نمیرفتیم حتی اگه پاهامون میشکست....

یادش بخیر چقد دنبال هم میکردم و با کلی شور و اشتیاق هم دیگرو خیس می کردیم

یادش بخیر سال دوم منو از اکیپم جدا کردنو انداختن یه دنیای دیگه تا یکم درس بخونم

کلنیـــــــــــــــــــــــ خیلی یادش بخیر.........
 

Sevda Gholami

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
1,135
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

ماریا شهربازی یادته؟
یادمه هیچوقت نشده بود به موقع بعدازامتحان برسم خونه
هرروزباماریا میرفتیم پارک یه باربارون شدید می اومدرفتیم پارک دوتایی آهنگ دلم گرفته رومی خوندیم
یادته اون مسئول شهربازی رو پیچوندیم وسه تومن بهش ندادیم........
 

فرشاد

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
120
امتیاز
804
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش بخیر اون روزی که (گلاب بروتون) یکی از بچه سر کلاس پس اورد بعدشم یکی دیگه ازبچه پس اورد حالمون گرفته شد!

یادش بخیر بچه هارو غارت می کردیم تومدرسه

یادش بخیر یکی از بچه ها توپ مدرسه رو بلند کرد....

یادش بخیر قندی که تو کله معلممون زدیم !!!

یادش بخیر فحشایی که معلما به ما میدادن.

یادش بخیر پشت معلمارو گچی کردیم

یادش بخیر یکی از بچه ها با شلوار کردی ورزش می کرد!

یادش بخیر دعواهای تو مدرسه

یادش بخیر قرص مسهل تو چای معلم
یادش بخیر سوزنچه توچای ناظم

یادش بخیر ترقه تو کلاس


:-< :-< :-<

یادش بخیر
 

ALA73

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
121
امتیاز
1,262
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد عزیز
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش بخیر 8->معلم دینیمون آرزوش این بود که ما ب بهانه ای که خودشم می دونست بهانست نصف بچه های کلاس رو جمع کنیم بریم بیرون
اون لحظه میشد برقو تو چشاش دید 8->
یادش بخیر هر روز کله سحر ضبط دفترو به بهانه تمرین سرود میگرفتیم تا ظهر آهنگ گوش میدادیمو میرقصیدیم :D
یادش بخیر اون روزایی که هر جلسه دبیر شیمی میگفت شهادت آبو دیدین ما با رغبت کامل میگفتیم نع !! ترم دو م که دیگه خیلی تابلو میشد میگفتیم تمرینهای کتاب حل نشده :-" :D
یاذش بخیر با همه اکیپ مدرسه دوست بودیمو در مواقع لازم ازشون کولی میگرفتیم به جز خدمتکارمون که هیچوقت بهمون پا نداد واسه خودش سلطنتی داشت B-)
یادش بخیر زنگای تفریح پای بلندگو صدای غول در می آوردیم =)) (<
یادش بخیر آخرای زنک یکی اجازه میگرفت میرفت بیرون زنگو زودتر میزد :D
یادش بخیر سر کلاس ریاضی به همراه دبیر ریاضیمون واسه بچه معاونمون(که حامله بود)اسم انتخاب میکردیم >:D< که بعدا فهمیدیم خودمعلممون حامله بود!!! <D=
یادش بخیر زنگ کلاس که میخورد منتظر میشدیم دبیرای مرد از اتاق صبحونه بیان بیرون بعدش ما با پر رویی تمام هر چی مونده بود بخوریم X_X بعد جاشون امضام میکردیم ;;)
یادش بخیر هر زنگ میرفتیم پیش یکی از کادر حامله مدرسه که کلی تنقلات تقویتی میاورد و از خودمون پذیرایی می کردیم P:>
یکیشون دو دفه آورد ما همشو خوردیم دیگه دم دست نمیذاشت خوراکیاشو :-??
یادش بخیر اینقد چیزی جلوی دبیرا خورده بودیم که واسمون طبیعی بود که با دهن پر واسه خوندن کتاب داوطلب بشیم :P(بخاطر خوندن از هر چیزی میگذشتیم ;))
یادش بخیر وقتی می گفتن از اداره اومدن ساکت باشین مدرسه رو میذاشتیم رو سرمون که آبروی مدیر بره {-8
یادش بخیر به اتفاق کارگرا :D رفته بودیم رو پشت بوم ساختمون نیمه ساز مدرسمون عکس گرفتیم خانم سرایدارمون مارو از تو حیاط خونشون دید بعد به شوهرش بیسیم زد! در عرض جیک ثانیه ناظممون بابامونو جلو چشمون آورد :-w(سیستم شتابو حال کن :>)
یادش بخیر جشنواره غذا بود با اینکه ما هیچی نبرده بودیم ولی تمام غذاهارو خوردیم =)) (فرداش تو مدرسه خییلی پیگیر دنبال کسی بودن که غذا هارو خورده)ما هم به این حالت: :-" بعدش به این حالت: :-?
یادش بخیر تو همایشا هیچی از همایش نمیفهمیدیم چون کل همایش هاشمی نژادیارو زیر نظر میگرفتیم x:(ی تیکه ام توشون نبود =(()
درسته که هنوز تموم نشده ولی من خیلی خیلی دلم براش تنگ میشه :(( :-s :((
 

sanaz7

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
5
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مرکزی
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش بخیر با گچ رو صندلی معلم یه فحش می نوشتیم
وقتی از جاش بلند میشد رو مانتوش میوفتاد و ما کلی میخندیدیم
 

ninja

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
557
امتیاز
1,355
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

يادش بخيرروزآخرمدرسه چنان دعوايي باتک تک کارکنان مدرسه کرديم که!درحدفحش و...
يادش بخيرکل نوشابه هاروريختيم به پوستراي توي مدرسه!
کلاهمش خاطرس!هرلحظش!
 

forugh

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
19
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش به خیر وختی از در ساختمون تا دم در کلاسمون گل ریختیم رو زمین برا معلمه ریاضی که همه مون عاشقش بودیم
اومد و گفت دلتون برا عباس آقا نسوخت که باید اینا رو جمع کنه؟
 

ayda

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
87
امتیاز
1,430
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز.زنجان.تهران.ارومیه.ازمیر.آنکارا :))
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

یادش بخیر اون قد حرف زدیم سر کلاس معلم اخرش گریه کرد رفت... :((
یادش بخیر سر امتحان جغرافی تقلبم رو گرفتن کم مونده بود بمونم شهریور چقد گریه کردم دوستامم اومده بودن خونمون باهم گریه می کردیم >:D<
یادش بخیر سال اخر همگی سرکلاس فیزیک می خوابیدیم.یکی نقاشی می کشید یکی لواشک می خورد یکی اهنگ گوش می داد یکی اس می داد تا خوابش بپره!
یادش بخیر داشتیم فوتبال بازی می کردیم توپمون رف حیاط بهشتی رفتیم بگریم دیدیم دارن بازی می کنن ندادن گفتن مال خودمونه!!!چقد ضایع شدیم :D
یادش بخیر دوستام از دفتر شماره معلم رو گرف اس زد می شه امتحان رو لغو کنیم طرف گف اره به همه بگو!فرداش معلم امتحان گرفت فهمیدیم شماره رو اشتباه نوشته بوده!!
 

Mahgol

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
208
امتیاز
866
نام مرکز سمپاد
مدرسه قرآنی علامه محمد تقی آملی(!)
شهر
آمل
مدال المپیاد
در زمان کودک سالی زیست
دانشگاه
مازومس(مازندران یونیورسیتی
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

يادش بخير...
يادش بخير اول دبيرستان!با كلي ذوق اومدم سمت المپياد!از همون اول رفتم سمت زيست شناسي!اون موقع ها واسه دوما و سوما فقط زيستو مي زاشتن منم با كلي زور رفتم سر كلاسشون نشستم!هيچي بارم نبودا!در حدي كه وقتي استاده پرسيد مي دوني پيوند فسفودي استر چيه گفتم نه زياد فقط فكر كنم توي DNA هست!!!كچل كردم استاد بيچاره رو سر اصل لوشاتليه!!!آخه يكي هم نبود به اون بگه بيكاري واسه يه بچه ي اول دبيرستاني كل زنگ تفريح رو نشستي توضيح دادي؟!!!عيدشم رفتيم سر كلاساي آمادگي مرحله ٢!رسما هيچي نفهميديما!فقط يسري خاطرات مبهم از بچه ها موند توي ذهنم!همين!!!
يادش بخير سال دوم!يه لفظ رياضي و تجربي منو از دوستاي ٤ سالم جدا كرد!من شدم نماينده ي دوم تجربي!(من!!!) هر زنگ تفريح كارم اين بود كه تخته پاك كن رو ببرم حياط بشورم!!!معروف بودم به اينكه با تخته پاك كن توي حياط اينور اونورم!هفته اي يه بار تخته پاك كن كلاسمون عوض مي شد!بدبخت آب مي رفت از بس من روزا مي چلوندمش!هفته اي ٢ بار واسه زنگ شيمي اين پروژكتور و پردشو كول مي كرديم از دفتر ميورديم طبقه دوم دوباره زنگ تفريح مي برديم دفتر مدير بزاره توي كمدش!!!(مدرسه قبليمون سايتش مجهز نبود!به عبارتي داغون بود!)چقدر خودكشي كرديم اين ازمايش پرتو هاي كاتد تامسون رو برامون انجام بدن!بي مغزا كلي پول دستگاه دادن بعد فهميدن برق ولتاژ بالا مي خواد و از كنترل خارج شه همه پودر بچه مي شن!
تابستون سوم كه خودجوش بچه هاي استان كلاس آزمايشگاه گذاشتيم و چقدر خوش گذشت و خنديديم!يا اون شبي كه با يكي از استادا شام رفتيم نارنجستان!چه شبي بودا....
يادش بخير سال سوم!كل كلاسا رو مي پيچونديم و مي رفتيم واسه المپ بخونيم!در حدي كه معلم زمين و زبان هنوزم منو نمي شناسن و نمي دونن يه سال شاگردشون بودم!!!كلاساي مرحله ٢!تولد بچه ها!جواب و... روزايي بودا!
يادش بخير سال چهارم!يكي از گند ترين سال هاي تحصيليم!سالي كه از همه چيز مدرسه بدم ميومد!از معلم ها،كادر بي خود مدرسه،كتابخونه ي مسخرمون با اون ٢ تا مسئول خس خس كن!حتي ساختمون مدرسه و كلاس طبقه ي چهارممون كه هر زنگ تفريح مجبور بوديم واسه ذره اي تغيير حال و هوا ٤ طبقه رو بالا پايين كنيم!قلم چي هام...سنجش و بعد كنكور...جواب و نيمچه افسردگي بعدش و الان كه ديگه آخرين روزاي زندگي دبيرستانيمه...

چقدر زود گذشت...چقدر شيرين گذشت...اما هر چي بود و نبود تموميد!
اينا رو براي آينده ي خودم نوشتم براي مه گل سال هاي دور!تا....نكند كنج هياهو برود از يادش......
 

Antares

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
253
امتیاز
1,278
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

ما كه الآن داريم تجربه مي كنيم...
به ياد ماندني هستند ولي نه از نظر زيبايي،فعلن كه دارن زجر كشمون مي كنن. :((
دلم براي خودمون سوخت. :(( :((
 

ALA73

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
121
امتیاز
1,262
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد عزیز
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دوران زیبای و به یادماندنی دبیرستان

پست قبلیمو پارسال گذاشتم ینی وقتی هنوز یک دبیرستانی بودم میدونستم وقتی تموم بشه سخته ولی نه به اندازه الان که هیچ چیز واقعن خوشحالم نمیکنه :(( :(( :(( :(( :((
فکرم پیش بهاره که رفت پیش بقیه بچه ها که خدایا امسال موفق بشن [-o< [-o< [-o< [-o< [-o<
دلم مدرسه رو میخاد کاش راه برگشت بود [-( [-( [-( [-( [-( [-(
یادش بخیر چون از معلم زبان فارسیمون بدومن میومد وقتی گفت صفت با ترکیب پیشوند+اسم بسازین همه تو چشاش نیگا میکردیمو میگفتیم:بی شعور،بی ادب،بی فرنگ،بی خاصیت،بی تربیت و...
هر چقدرم که میگفت بچه ها بسه کسی گوش نمیداد
خطاب به دبیرستانی ها:قدرشو بدونینو از لحظه لحظش استفاده کین
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,916
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
از همتون دعوت میکنم این تاپیک جذاب رو از دست ندید ^_^
دوستان فارغ التحصیل شده ، ما رم تو خاطراتتون شریک کنید :-"
 
بالا