ارغـوان اس. - ۹۹۸۹

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
رمان و مقاله | مجموعه‌داستان و داستان‌کوتاه | نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

اتوبوس پیر | ریچارد براتیگان | نشر مرکز | 7
کوری | ژوزه ساراماگو | نشر علم | 7
ماجرای عجیب سگی در شب | مارک هادون | نشر افق | 9
بیوتن | رضا امیرخانی | نشر افق | 3
بارون درخت‌نشین | ایتالو کالوینو | نشر نگاه | 9
ویکنت دونیم‌شده | ایتالو کالوینو | نشر چشمه | 8
ارمیا | رضا امیرخانی | نشر سوره‌ی مهر | 3
صید قزل‌آلا در امریکا | ریچارد براتیگان | نشر چشمه | 9
بار دیگر، شهری که دوست می‌داشتم | نادر ابراهیمی | نشر روزبهان | 8
یک مهمانی، یک رقص | آیزاک باشویس سینگر | نشر نیلوفر | 8
ریشه‌ها | الکس هیلی | نشر ؟ | 5
ناتور دشت | جی.دی. سلینجر | نشر نیلا | 10
ربه‌کا | دافنه دوموریه | نشر ؟ | 5
مونته‌دیدیو [کوه خدا] | اِری دِلوکا | نشر مرکز | 8
بازمانده‌ی روز | کازوئو ایشی‌گورو | نشر کارنامه | 9
همنام | جومپا لاهیری | نشر مروارید | 6
داستان‌های نامنتظره | رولد دال | نشر کاروان | 8
گربه‌های آدم‌خوار | هاروکی موراکامی | انتشارات نیکونشر | 8
داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌دختری در فرانکفورت دارد | ماتئی ویسنی‌یک | نشر ماه‌ریز | 9
مهمان‌سرای دو دنیا | اریک امانوئل اشمیت | نشر قطره | 6
خواب خوب بهشت | سام شپارد | نشر ماهی | 9
تماشاچی محکوم به اعدام | ماتئی ویسنی‌یک | نشر نی | 9
خاطرات پراکنده | گلی ترقی | نشر نیلوفر | 6.75
دو دنیا | گلی ترقی | نشر نیلوفر | 6.75
خانه‌ی دوست کجاست؟ | کیومرث پوراحمد | کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان | 7
پس باد همه‌چیز را با خود نخواهدبرد | ریچارد براتیگان | نشر مروارید | 9.75
در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند | میچ آلبوم | نشر کاروان | 8 و 7
تارک دنیا موردنیاز است | می جکسون | نشر چشمه | 8
کودک مدفون | سام شپارد | نشر نیلا | 7.5
هرگز رهایم مکن | کازوئو ایشی‌گورو | نشر ققنوس | 7
اسب‌های پشت پنجره | ماتئی ویسنی‌یک | نشر نی | 5
این‌جا همه‌ی آدم‌ها این‌جوری‌اند | مجموعه آثار | نشر نیلوفر | 9
هدیه‌ی جشن سال‌گرد و درستکارترین قاتل دنیا | افشین هاشمی | نشر نیلا | 9
روی ماه خداوند را ببوس | مصطفی مستور | نشر مرکز | 5
صد سال تنهایی | گابریل گارسیا مارکز | نشر امیرکبیر | 9
شب‌های روشن | فئودور داستایفسکی | نشر ماهی | 7
خاک غریب | جومپا لاهیری | نشر ماهی | 6
مارک و پلو | منصور ضابطیان | نشر مثلث | 8
شاهدخت سرزمین ابدیت | آرش حجازی | نشر کاروان | 8
چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم | زویا پیرزاد | نشر مرکز | 7
خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت | شرمن الکسی | نشر افق | 8
سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج | کورت ونه‌گات | انتشارات روشنگران و مطالعات زنان | 10
عشق‌لرزه | اریک امانوئل اشمیت | نشر قطره | 4
خرده‌جنایت‌های زناشوهری | اریک امانوئل اشمیت | نشر قطره | 6
نوای اسرارآمیز | اریک امانوئل اشمیت | نشر قطره | 5
پایان هالیوودی | وودی آلن | نشر نیلا | 10
خدا حفظ‌تان کند، دکتر که‌وارکیان | کورت ونه‌گات | نشر افراز | 9
آئورا | کارلوس فوئنتس | نشر نی | 6
حکایت عشقی بی‌قاف، بی‌شین، بی‌نقطه | مصطفی مستور | نشر چشمه | 7
آتش بدون دود | نادر ابراهیمی | نشر روزبهان | 10
اتاقی در هتل پلازا | نیل سایمون | نشر نیلا | 10
یکی مثل همه | فیلیپ راث | نشر چشمه | 8
دکتر نون زن‌ش را بیشتر از مصدق دوست دارد | شهرام رحیمیان | نشر نیلوفر | 10
فردا شکل امروز نیست | نادر ابراهیمی | نشر روزبهان | 5
شهرهای ناپیدا | ایتالو کالوینو | نشر خورشید | 10
دوست بازیافته | فرد اولمن | نشر ماهی | 10
منظر پریده‌رنگ تپّه‌ها | کازوئو ایشی‌گورو | نشر نیلا | 6
درخشش ابدی ذهن بی‌آلایش | چارلی کافمن | نشر افراز | 9
ماجراهای هاکلبری فین | مارک تواین | نشر خوارزمی | 10
بیلی باتگیت | ای.ال. دکتروف | نشر طرح نو | 9 و 10
غرب حقیقی | سام شپارد | نشر نیلا | 9
بازی آخر بانو | بلقیس سلیمانی | نشر ققنوس | 7
عادت می‌کنیم | زویا پیرزاد | نشر مرکز | 8
چه کسی باور می‌کند؟ [رستم] | روح‌انگیز شریفیان | نشر مروارید | 8
افسانه‌ی 1900 | آلساندرو باریکو | نشر خورشید | 10
آقای اشمیت کیه؟ | سباستین تیری | نشر قطره | 8
مرد بی‌وطن | کورت ونه‌گات | نشر کاروان | 10
در رویای بابل | ریچارد براتیگان | نشر چشمه | 9
دیوارگذر | مارسل امه | نشر ماهی | 8
کافه پیانو | فرهاد جعفری | نشر چشمه | 6
باغ‌وحش شیشه‌ای | تنسی ویلیامز | نشر قطره | 9
ماهی‌ها در شب می‌خوابند | سودابه اشرفی | نشر مروارید | 5
باشگاه مشت‌زنی | چاک پالانیک | نشر چشمه | 9
وقتی دنیا سبز بود [حکایت یک سرآشپز] | سام شپارد | نشر نیلا | 8
بعضی‌ها داغ‌شو دوست دارن | بیلی وایلدر | نشر نیلا | 8
صداها | سعید عقیقی | نشر قطره | 9
نام من سُرخ | اورهان پاموک | نشر چشمه | 9
مامور سیگاری خدا | محسن‌حسام مظاهری | نشر افق | 5
در کافه‌ی جوانیِ گم‌شده | پاتریک مودیانو | نشر افق | 7
میرا | کریستوفر فرانک | نشر بازتاب‌نگار | 6
بال‍اخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم | دیوید سداریس | نشر چشمه | 9
راز فال ورق | یاستین گوردر | نشر مرکز | 10
کافه‌ی زیر دریا | استفانو بنّی | نشر خورشید | 10
برادران سیسترز | پاتریک دوویت | نشر به‌نگار | 9
منگی | ژوئل اگلوف | نشر افق | 10
بیابان تاتارها | دینو بوتزاتی | نشر خورشید | 10
مارگریتا دُلچه‌ویتا | استفانو بنّی | نشر خورشید | 8



یک. برای این که خیلی شلوغ نشه، فقط کتاب‌هایی که نوشته‌م درموردشون رو گذاشته‌م این‌جا -به‌ترتیب شماره‌ی پُست‌شون طبیعتا- .
دو. امتیازها -و حتی گاهاً نقدها!- کاملاً سلیقه‌ایه. ترجیحاً استناد نکنید به‌شون!
سه. اوصیکم به آرشیو؛ عزیزان. :ی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
اتوبوس پیر - ریچارد براتیگان

اتوبوس پیر | ریچارد براتیگان | ترجمه: علیرضا طاهری عراقی | نشر مرکز | بهمن 90

●●●●●●●●●●

این کتاب شصت‌ودو تا داستان کوتاه از ریچارد براتیگانه. هر داستان کوتاه حدود دو صفحه‌ست؛ که برای کسایی که حوصله / وقت رمان ندارن مناسبه.
توی این دو صفحه «داستان»ئی به اون صورت نیست. یه اتّفاق کوچیکه که روایت می‌شه؛ یا حتّی بعضی وقت‌ها یه تصویره که توصیف می‌شه. داستان‌ها چیز خاصی برای گفتن ندارن؛ فقط نثر و توصیفات / تشبیهات خلّاقانه‌ی براتیگانه که جذاب می‌کنه داستان‌ها رو. البته هستن معدود داستانایی توی این کتاب، که شخصیت‌پردازی - تا حدّی - دارن و داستان دارن و اینا؛ مثلا "«یک سوّم، یک سوّم، یک سوّم» شاید.

کلا چیز خیلی خاصّی نداره کتاب؛ و بیشتر برای آشنایی با نثر براتیگان و این حرف‌ها مناسبه. ولی اگه یکی-دو تا از کتاب‌های براتیگان رو خونده‌این، بد نیست که اینم بخونین. یا مثلا اگه هنوز چیزی از براتیگان نخوندین و می‌خواین ببینین کلا چه جوری می‌نویسه و اینا، باز هم این توصیه می‌شه. [شخصا این کتاب رو خوندم که ترغیب شدم به خوندن «صید قزل‌آلا در امریکا».]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
کوری - ژوزه ساراماگو

کوری | ژوزه ساراماگو | ترجمه: مینو مشیری | نشر علم | تابستان 88

●●●●●●●●●●

خلاصه داستان اینه که یه نفر توی ماشین‌ش، پشت چراغ قرمز ایستاده‌بوده که بدون هیچ دلیل منطقی‌ای یک‌هو کور می‌شه؛ ولی کوری ِ سفید. همه‌چیز رو به جای این‌که سیاه ببینه، سفید می‌بینه. یه اتفاقاتی می‌اُفته و مردم می‌فهمن که هرکسی که با کورها تماس داشته‌باشه کور می‌شه و در نتیجه همه‌چیز توی شهر مختل می‌شه. اونایی که قبلا کور شده‌ن و اونایی که در تماس با کورها بوده‌ن و احتمال کورشدن‌شون هست رو می‌برن به یه تیمارستان متروکه و اونا خودشون مجبورن همه کارهاشون رو انجام بدن...

کتابیه که به شدّت می‌شه نمادی از جامعه در نظر گرفتش. من خیلی بلد نیستم که بگم هر چیزی نماد چی بود؛ یا مثلا این‌که کور شدن یعنی چی؛ ولی خب بدونین که نمادین بود :د
دو تا چیز خیلی جلب‌توجه می‌کنن توی کتاب؛ یکی اسامی شخصیت‌هاست. شخصیت‌ها نام‌گذاری نشده‌ن و به اسم «مردی که اول کور شد» یا «پیرمردی که چشم‌بند داشت» می‌شناسیم‌شون. تنها دلیلی که برای این کارِش به ذهنم رسید، این بود که بیشتر برای رسوندن این که «این کتاب نمادین است، نقطه» این‌جوری کرده‌بود. یعنی خب، این‌جوری بیشتر به خواننده تلقین می‌شه که اتفاقات رو می‌شه جهان‌شمول در نظر گرفت.
چیز دیگه‌ای که جلب‌توجه می‌کنه، استفاده از ویرگول‌هاست. حتّی ممکنه صفحه‌ها بگذره و یه «نقطه» نبینیم :د حتی دیالوگ‌ها هم با ویرگول از هم جدا شده‌ن. من خودم نظرم منفیه نسبت به این کار :D خیلی خواننده رو گیج می‌کنه؛ و اگه یه‌جا سررشته‌ی دیالوگ‌ها از دستت دربره دوباره باید برگردی از چندین صفحه قبل بخونی :د [گفتم دیالوگ، دیالوگ‌هاش خیلی قوی بود و خیلی تفکر‌برانگیز.]

در کل کتابیه که به‌نظرم خوندنش برای هر کسی ضروریه. البته نه توی هر سنّی و با هر پیشینه‌ی «خونده‌شده‌ها»ئی. من خودم سوم راهنمایی خوندمش، و به نظرم اون موقع اون‌قدری نخونده‌بودم که آماده باشم برای خوندن این. اون موقع تقریبا هیچّی ازش نفهمیدم و روزنامه‌وار تمومش کردم. از اون موقع تا حالا چندین بار دیگه خونده‌مش، و هر بار بیشتر می‌فهمم که اون بار اول چقدر هیچّی نفهمیده‌بودم ازش :-"

× امتیازی که بهش دادم هم بیشترش ناشی از عدم علاقه شخص من به کتاب‌های نمادین‌ ِ این‌جوریه؛ وگرنه ایراد خاصی نداشت. خیلی قوی و منسجم و باورپذیر و اینا بود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
ماجرای عجیب سگی در شب - مارک هادون

ماجرای عجیب سگی در شب | مارک هادون | ترجمه: شیلا ساسانی‌نیا | نشر افق | زمستان 89

●●●●●●●●●

کتاب درباره یه پسر پونزده ساله‌س به اسم کریستوفر بون، که دچار اوتیسمه و با پدرش زندگی می‌کنه و پدرش بهش گفته که مادرش سکته قلبی کرده و مرده. اما کریستوفر یه‌روز می‌فهمه که مادرش زنده‌س و به باباهه خیانت کرده رفته لندن. وقتی کریستوفر می‌فهمه که پدرش بهش دروغ گفته از خونه فرار می‌کنه و می‌ره تا با مادرش زندگی کنه.
داستان این‌جوری شروع می‌شه که کریستوفر سگ همسایه‌ی روبه‌رویی‌شون رو روی چمن‌های جلوی خونه‌ش می‌بینه که یه چنگک باغبونی توی تنش فرو رفته و مرده. چون این موضوع برای کریستوفر خیلی جالب و عجیب و معمایی‌طور بوده، تصمیم می‌گیره درباره‌ش یه کتاب بنویسه، یعنی همین کتاب رو. کل کتاب چیزیه که کریستوفر نوشته، با نثر اون و با چیزایی که برای اون جالبه و به نظرش مهم می‌یاد. فصل‌های کتاب به ترتیب اعداد اول شماره‌گذاری شده‌ن نه به ترتیب اعداد طبیعی؛ چون کریستوفر علاقه‌ی خاصی به اعداد اول داره و عاشق ریاضیه.

هرفصل معمولا با یه مطلب بی‌ربط به سیر داستان شروع می‌شه. مثلا یه مسئله ریاضی، یا یه معما. بعد یه‌جوری ربط پیدا می‌کنه به داستان [و بعضا ربط پیدا نمی‌کنه]. این که کریستوفر به هر چیزی به‌عنوان مسئله ریاضی و معما نگاه می‌کنه خیلی چیز متفاوتی بود؛ راضی :د چندتا فصل هم توجیهی بودن؛ برای این که ما شخصیت کریستوفر رو بشناسیم [همون «ربط پیدا نمی‌کنه»های مذکور]؛ و برای این شناسوندن رک و مستقیم نگفته که «کریستوفر فلان است؛ نقطه». کریستوفر بون نظرهاشو راجع به مسائل روزمره، معماها، علایقش، ... می‌گه و طرز فکرشه که اون رو می‌شناسونه به خواننده.
توجه بیش‌ازحد به جزئیات خیلی خوب بود؛ خیلی. در نظر گرفتن غیرمحتمل‌ترین احتمالات، دقت به ریزترین چیزها، سرگرمی‌های کریستوفر و طرز فکرش خیلی جذاب بیان شده و می‌تونه تا مدت‌ها ذهن آدم رو مشغول کنه و دید آدم رو به همه‌چی عوض کنه.

مترجم خیلی خوب تونسته‌بود لحن یه بچه‌ی اوتیسمی رو در بیاره.نویسنده‌هم. کلا نثرش عالی بود؛ بدون گیر و اینا. کشش داستان و این چیزا هم همه خوب بودن :د

در مجموع خوب بود؛ توصیه می‌شه واقعا. ضمن این که تو خیلی از این لیست‌های هزار کتاب قبل از مرگ و اینا هم هست.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
بیوتن - رضا امیرخانی

بیوتن | رضا امیرخانی | نشر افق | پاییز 89

●●●●●●●●●●

می‌شه گفت ادامه‌ی «ارمیا»ست. ارمیا ده سال بعد از زمانی که رمان «ارمیا» تموم می‌شه برای دیدن نامزدش - آرمیتا - می‌ره امریکا، و همه‌ی داستان اون جا اتفاق می‌افته - با اغماض از معدود فلش‌بک‌ها البته! - .

خیلی شعاریه؛ خیلی. در تمام کتاب مستقیما می‌خواد توی ذهن خواننده فرو کنه که امریکا بد است دوزخی است وحشتناک است انسانیت در امریکا فولان است ماتریالیسم در امریکا بهمان است، الخ. یه فضای وهم‌آلود ِ کثیف ِ دوزخی‌طور رو گذاشته جلوی روی خواننده، اسم‌ش رو گذاشته امریکا. به نظرم بیش‌ازحد جبهه گرفته نسبت به قضیه!
شخصیت‌پردازی‌هاش که... همه‌شون به‌شدّت «تیپ»ئن و هر کی نماد ِ یه چیزیه. و برعکس «کوری» که نمادها «گل‌درشت» نیستن؛ همه‌ی کاراکترهای نمادینش خیلی «رو» و «تابلو»، بدون هیچ‌گونه ظرافتی «نماد» بودن‌شون ُ می‌کوبن تو صورت خواننده! البته خوب شناسونده کاراکترها رو؛ با دیالوگ‌ها و اینا خوب رسونده خصوصیات تیپیک‌شون رو. صرفا رو اعصاب بودن یه سری کاراکترها مث «خشی» و این «گل‌درشت» بودن نمادهاشون و اینا. بیش‌ازحد همه یا خوب ِ مطلق بودن یا بد ِ مطلق.

بعد این که می‌دونین چیه؟ نظر مثبت داشتن نسبت به نوشته‌های امیرخانی، به‌شدّت نیازمند اینه که مفاهیمی که می‌خواد برسونه رو قبول داشته‌باشین. جوریه که انگار می‌خواسته مقاله بنویسه گفته چه کاریه بیام چاهار تا شخصیت بذارم توش یه سیر داستانی بذارم بشه رمان. [نه به این شدّت حالا :د] بعد این منظورهاش رو اگه قبول نداشته‌باشین به‌شدّت کتابه می‌ره رو اعصاب‌تون. مثلا رو اعصاب من می‌ره شدیدا. :د اگه حرف‌هاش رو قبول ندارین اصلا، اصلا، اصلا، نخونین این کتابو.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
بارون درخت‌نشین - ایتالو کالوینو

بارون درخت‌نشین | ایتالو کالوینو | ترجمه: مهدی سحابی | نشر نگاه | بهار 90

●●●●●●●●●

درباره‌ی زندگی «کوزیمو»، پسر یه خانواده‌ی نسبتا مرفه،ئه که از دوازده سالگی سر یه جروبحث با خانواده‌ش تصمیم می‌گیره روی درخت زندگی کنه، و روی درخت‌ها تقریبا یه تمدّن می‌سازه برای خودش.
هر فصل کتاب رو می‌شه یه اپیزود جدا در نظر گرفت؛ جوریه که می‌شه کتاب رو همین‌جوری باز کرد شروع کرد به خوندن. کشش کافی رو هم داشت و اصلا خسته‌کننده نبود، با توجه به این که کتاب لحن بیوگرافی‌طوری داره. نثرش اصلا سنگین نبود و خیلی هم خوب. ترجمه هم عالی.
شاید داستان کتاب به‌نظر غیرقابل‌باور بیاد؛ ولی انقدر خوب وصف شده که منطقی‌ترین عکس‌العمل کوزیمو نسبت به اجبار پدرش، همین می‌تونه باشه که بره بالای درخت مثلا. خواننده خیلی خوب می‌تونه با کوزیمو هم‌ذات‌پنداری کنه.
شاید نقطه‌ی ضعف‌ش این باشه که فقط روی کوزیمو تمرکز شده در طول کتاب و فقط شخصیت کوزیمو پرورونده‌شده. هرچند منُ اصلا اذیت نکرد این؛ که شاید یکی از دلایل‌ش همون فرم اپیزودیک داستان باشه. :-?
کلا توصیه می‌شه؛ مخصوصا برای شروع کتاب‌خوندن واقعی و جدّی. :د [به‌لحاظ روونی نثر و ترجمه‌ش؛ کشش‌ش؛ و اپیزودیک بودن‌ش که باعث می‌شه کسل‌کننده نباشه.]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
ویکنت دونیم‌شده - ایتالو کالوینو

ویکنت دونیم‌شده | ایتالو کالوینو | ترجمه: پرویز شهدی | نشر چشمه | بهار 90

●●●●●●●●●●

درباره‌ی «ویکنت»ئی ه که می‌ره جنگ، و بعد از این که یه گلوله می‌خوره به‌ش و نصف بدن‌ش رو از دست می‌ده، ویژگی‌های خوب و بدش هم از هم جدا می‌شن؛ ویژگی‌های بد می‌مونن تو نیمه‌ای که برمی‌گرده خونه و ویژگی‌های خوب توی نیمه‌ای که فکر می‌کردن از بین رفته، ولی بعد از یه مدّت پیدا می‌شه و برمی‌گرده خونه؛ و بین نیمه‌های خوب و بدش تقریبا یه جنگ‌طور اتفاق می‌افته و اینا.

داستان‌ش یه مقدار فانتزی و اغراق‌شده‌س؛ اما این اغراق فقط درمورد شخصِ ویکنت ه و رسوخ نکرده به سایر کاراکترها؛ که جوّ عجیب داستانُ تشدید می‌کرد. دوست داشتم این ویژگی رو.
ترجمه‌ش روون و خوبه؛ کشش داستان هم تا حد قابل‌قبولی ه.
شاید ویژگی بدی که بخوام ذکر کنم درباره‌ش، عملاً نبودن کاراکترهاست! یعنی جز ویکنت که دو نیمه‌ش خوبِ مطلق و بدِ مطلق‌ن، یه سری موجود گنگ هستن که بعضاً به پیشبرد داستان کمک می‌کنن و اکثراً صرفاً هستن که باشن همین‌جوری دورهمی. اینُ دوست نداشتم.
در کل کتاب سبک و خوبی بود؛ ویژگی خاصی هم نداشت. راضی‌م. :د
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
ارمیا - رضا امیرخانی

ارمیا | رضا امیرخانی | نشر سوره‌ی مهر | پاییز 89

●●●●●●●●●●

کتاب در فاصله‌ی زمانی آخر جنگ ایران و عراق تا رحلت امام می‌گذره. «ارمیا» یه دانشجوئه از یه خانواده‌ی مرفه، که درس‌ش رو ول می‌کنه می‌ره جبهه و روز آخر جنگ، شهیدشدن بهترین دوست‌ش -مصطفی- رو می‌بینه، برای همین منقلب می‌شه و اینا. بعد که برمی‌گرده تهران همه‌چیز رو سطحی و فلان می‌بینه خُل می‌شه می‌ره وسط جنگل‌های شمال زندگی می‌کنه و بعدا توی یه معدن -تو همون شمال- کار می‌کنه؛ آخر کتاب هم خبر رحلت امام رو می‌شنوه پامی‌شه می‌یاد تهران تو عزاداری امام، و زیر دست‌وپا می‌مونه و نمی‌دونیم چی به‌سرش می‌یاد.

شدیداً شعاری و «مطلق» بود کتاب! مصطفی خوبِ مطلق بود، زندگی ارمیا قبل از جنگ و فامیل و دوست‌هاش و اینا پوچِ و سطحی مطلق، حتی تحول دکتری که یه بار ارمیا رو ویزیت می‌کنه شدیداً هندیه؛ یک شبه از این رو به اون رو می‌شه! کلا همه یا یک‌شبه متحول می‌شن؛ یا فقیر و ساده و پاک مطلق‌ن؛ یا مدرن و مرفه و پوچ و سطحی مطلق. :/ انگار که مثلا «هرکی پولداره آدمِ بدیه» و «هرکی بره جبهه فرشته‌س» و اینا؛ در حد سریال‌های داخلی مثلا! فلذا از لحاظ شخصیت‌پردازی، صفر.
نثرش خیلی دوست‌نداشتنی بود. جمله‌ها گاهی انقدر طولانی می‌شن که اول جمله رو یادت می‌ره؛ گاهی انقدر کوتاهن که حرفی که می‌خوان بزنن رو اصلا نمی‌تونن بزنن. نه ایجازِ خوبی داشت نه اطناب خوبی. بلاتکلیف بود نثرش کلا؛ هرتیکه‌ش یه ساز می‌زد.
سعی شده‌بود جمله‌های کلی و قصار هم بگه در حین روایت کتاب، که خیلی خوب درنیومده‌بود.

به‌عنوان کتاب اول، متوسط بود. ولی به‌عنوان «کتاب»، می‌شه بگم افتضاح بود؟ :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
صید قزل‌آلا در آمریکا - ریچارد براتیگان

صید قزل‌آلا در امریکا | ریچارد براتیگان | ترجمه: پیام یزدان‌جو | نشر چشمه | زمستان 90

●●●●●●●●●

یادم می‌آید در ورمونت پیرزنی را با یک جویبار قزل‌آلا اشتباه گرفته‌بودم و باید از او عذرخواهی می‌کردم.
گفتم: می‌بخشین، فکر کردم شما یک جویبار قزل‌آلا هستین.
پیرزن گفت: نه، نیستم.
کتاب یه‌سری «روایت» از صید قزل‌آلا در امریکا و مشتقات‌ش (!) بود. پیوستگی خاصی بین فصل‌ها نبود؛ شخصیت‌پردازی خاصی نداشت؛ حتی ماجرای خاصی هم نداشت! گاهی حتی یه فصل فقط یه تصویر بود؛ یا یه خاطره. اما چیزی که دوست‌داشتنی‌ش می‌کرد، نثر براتیگان بود. تعبیرهای خاصی که برای چیزهای مختلف به‌کار می‌برد؛ توصیف‌هاش از صحنه‌های مختلف؛ تشبیهات‌ش؛ ... خوندن‌ش صرفا «لذت‌بخش» بود و چیز خاصی نداشت.

پی‌نوشت. ترجمه‌ی خوبی داشت؛ روون و خوب بود. راضی. گویا بهترین ترجمه‌ای هم که از کتاب شده همینه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
بار دیگر ، شهری که دوست می‌داشتم - نادر ابراهیمی

بار دیگر، شهری که دوست می‌داشتم | نادر ابراهیمی | نشر روزبهان | اسفند 90

●●●●●●●●●●

× به لطف کتابخوانی گروهی، اولین داستان بلند رو از نادر ابراهیمی خوندم.

داستان از این قراره که هلیا و راوی [که هیچ جا اسمش برده نمی‌شه] از بچگی با هم دوست بوده‌ن؛ بزرگ که می‌شن عاشق هم می‌شن؛ بعد یه اتفاقاتی می‌افته و راوی و هلیا با هم فرار می‌کنن به ساحل «چمخاله»؛ اما هلیا راضی نیست از این وضع و برمی‌گرده به شهرشون. راوی هم بعد از یه مدت زیادی برمی‌گرده به شهرشون که بگرده دمبال هلیا؛ ولی همه‌چی کلی عوض شده.

کتاب با یه خط زمانی پیوسته پیش نمی‌ره. اگه «شاهدخت سرزمین ابدیت» رو خونده باشین منظورم رو متوجه می‌شین. منتها اون راویش عوض می‌شه اما اینجا فقط زمان تغییر می‌کنه و یه ماجرا رو در زمان‌های مختلف می‌خونیم. تغییر زمان روایت رو خیلی خوب نشون داده‌بود؛ یه‌کم بعد از شروع کتاب معلوم می‌شد چیه قضیه؛ و این که روش خوبیُ انتخاب کرده‌بود برای پررنگ‌تر کردن قضیه؛ فونت‌ها رو عوض کرده‌بود. بسیار راضی.
نثرش خیلی خوبه. 8-> یه حالت شاعرانه‌طوری داره؛ تعبیرهای خیلی قشنگی داره؛ کلمات خیلی خوبیُ انتخاب کرده و اینا؛ پر از جمله‌های به‌یادموندنی و خیلی خوب! ولی بعضی جاها، تراکم جمله‌های خوب و تعبیرهای خوب و شاعرانگی و اینا، یه‌کم خسته‌کننده می‌شد و باعث می‌شد که یه سری از جمله‌های خیلی خوبُ آدم از دست بده. یه‌کم کمتر بود این خصوصیت شاید بهتر می‌بود.
شخصیت‌پردازی چندانی نداره کتاب؛ و خیلی هم نیازی نداره به شخصیت‌پردازی به‌نظرم. یعنی تمرکز داستان اونقدری که روی خودِ «عشق» هست، روی «عشق شخصیت‌ها به هم» نیست. فلذا کشش خیلی زیادی هم نداره؛ صرفا یه سری توصیف قشنگه که آدمُ به خوندن ترغیب می‌کنه!

در مجموع دوست‌داشتنی بود؛ راضی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
یک مهمانی، یک رقص - آیزاک باشویس سینگر

یک مهمانی، یک رقص | آیزاک باشویس سینگر | ترجمه: مژده دقیقی | نشر نیلوفر | زمستان 90

●●●●●●●●●●

مجموعه داستان کوتاهه این کتاب ، که شخصیتهای ِ اصلی ِ همه داستانها یهودی‌ـن .
نثرش خب خوب بود :D . اکثر ِ داستانها سِیر ِ زندگی ِ یه فرد / چند فرد رو نشون داده بود . مثلن تو داستان ِ "یک مهمانی، یک رقص" زندگی ِ خانواده ِ دایی ِ راوی رو نشون داده . خیلی هم خوب نشون داده .
داستانها یهویی تموم میشن ، و این خوبه . یعنی اینجوری که تموم شده‌ن اینا ، خوبه . پایان ِ اکثرشون بازه ، و آدم ُ یه جوری میکنه :D . یه چیز ِ دیگه هم اینکه داستانهاش نمادین‌ـن اکثرا ً .
داستانی که از همه بیشتر دوست داشتم‌ـم "کافه‌تریا" بود .
کلا ً خوبه ؛ بخونین :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
ریشه‌ها - الکس هیلی

ریشه‌ها | الکس هیلی | ترجمه: علیرضا فرهمند | تابستان 89

●●●●●●●●●●

کتاب راجع به بردگیه؛ زندگی چند نسل از بچه‌های «کونتا» که به عنوان برده می‌یارن‌ش امریکا و نویسنده‌ی کتاب، از نوه‌نتیجه‌نبیره‌های همین «کونتا»س. داستان‌ش واقعیه یعنی.

ریتم داستان‌ش رو دوست نداشتم اصلا! اوایل خیلی کنده، خیلی طول می‌کشه که کونتا رو ببرن امریکا. خیلی طول می‌کشه مسیر افریقا-امریکا. خیلی طول می‌کشه که کونتا ازدواج کنه و بچه‌دار بشه. بعد یکهو می‌پره می‌ره سراغ زندگی دختر کونتا که به یکی دیگه فروخته می‌شه. از اینجا به بعد ریتم داستان تند می‌شه؛ به هرکدوم از بچه‌ها در حد پنج-شیش فصل پرداخته می‌شه و همین. خیــلی این تغییر ریتم‌ش رو اعصاب بود.
کتاب زندگی‌نامه بود دیگه :-" خیلی نویسنده باید شاخ باشه که زندگی‌نامه‌ای که می‌نویسه کشش به معنای واقعی داشته‌باشه! اصلا کشش نداشت. اصلا.
شخصیت‌پردازی‌ش ضعیف بود. همه‌شون کپی هم بودن رسما! یا خیلی تودار و کم‌حرف، یا یاغی‌طور و اینا.

در کل متوسط بود دیگه. توصیه نمی‌شه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
ناتور دشت - جی. دی. سلینجر

ناتور دشت | جی.دی. سلینجر | ترجمه: محمد نجفی | نشر نیلا | تابستان 87

●●●●●●●●●●

داستان، درباره‌ی سه روز از زندگی هولدن کالفیلده؛ پسر شونزده-هیفده ساله‌ای که چندروز مونده به کریسمس از دبیرستان‌ش اخراج می‌شه، ولی نمی‌خواد خانواده‌ش بفهمن. پس این سه روزی که مونده تا تعطیلات رو توی هتل‌ها و بارهای مختلف نیویورک می‌گذرونه.

شاید بزرگترین نقطه‌ی قوت داستان، خودِ شخصیت هولدن باشه، انقدری که خوب پرورونده شده. هولدن آدم بی‌ادبیه. آدمیه که همه‌چیز رو یا خوب می‌بینه یا بد -اکثراً بد البته- . آدمیه که از کارهای کسل‌کننده و بی‌هدف و بی‌معنی آدم‌ها خسته شده؛ نمی‌خواد مثل اونا به جزئیات دوست‌داشتنی توجه نکنه و همه‌ش سرش به کارهای کسل‌کننده‌ی روزمره‌ش گرم باشه. خیلی کلاً آدم عجیب و غیرقابل‌درکیه؛ ولی نکته اینه که خیلی از آدم‌های شونزده-هیفده ساله همین‌جوریان. شدیداً می‌شه همذات‌پنداری کرد باهاش از لحاظ شخصیت؛ و سلینجر به بهترین شکل ممکن این شخصیتُ پرورونده. نه فقط هولدن رو، همه‌ی اطرافیان هولدن رو حتی! استرادلیتر، جین، فیبی، ... . شخصیت‌ها واقعاً واقعاً واقعاً دوست‌داشتنی و ملموس بودن. بگذریم حالا از لحن هولدن، تکیه‌کلام‌هاش، تاکیدهاش، ... . 8->
ریتم داستان شاید کسل‌کننده باشه براتون. اتفاق خاصی نمی‌افته توی کل داستان و هیجان خاصی نداره. هرچند شخصا مشکلی نداشتم با این نکته‌ش.
کتابیه به شدت دوست‌داشتنی. از اینایی که می‌شه باهاش زندگی کرد حتی. 8-> شدیدا توصیه می‌شه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
ربه‌کا - دافنه دوموریه

ربه‌کا | دافنه دوموریه | پاییز 88

●●●●●●●●●●

داستان درباره‌ی خانمی از طبقه‌ی متوسطه که با آقای خیلی ثروتمند ازدواج می‌کنه؛ آقای خیلی ثروتمند قبلاً ازدواج کرده‌بوده با خانمِ «ربه‌کا» نامی، که غرق شده. خیلی هم خوشگل و محبوب و اینا بوده. بعد خانم طبقه‌ی متوسط که با آقای خیلی ثروتمند ازدواج می‌کنه همه ازش انتظار دارن که ربه‌کای ثانی باشه، درحالی‌که نمی‌تونسته. ...[nb]اسامی کاراکترها یادم نیست خب :-"[/nb]

زرد بود یه مقدار :-" از اینایی که به هر ژانری ناخنک می‌زنن که خواننده رو پای کتاب نگه دارن و به هر ژانری خیلی ضعیف و آبکی می‌پردازن مثلا. هم سعی کرده‌بود اغراق‌های زندگی اشرافی رو نشون بده، هم رمانتیک باشه، هم پلیسی و ماجرایی باشه، ... . :/
شخصیت‌ها به‌شدت تک‌بعدی‌ن و اغراق‌شده.
ریتم داستان، اوایل کنده بعد که قراره بفهمیم چی به سر ربه‌کا اومده و اینا سریع می‌گه و رد می‌شه. خیلی بلاتکلیف و ناهمگون و دوست‌نداشتنی.
کشش داستان، مثل بقیه‌ی کتابای زرد :-" ، خوب بود، کافی بود. ترجمه‌ش رو هم والا یادم نیست الان :-"

برای وقت‌گذرونی خوب بود صرفاً. از اینایی که می‌برن تو مطب دکتر و اینا می‌خونن مثلا :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
مونته‌دیدیو [کوه خدا] - اِری دِلوکا

مونته‌دیدیو [کوه خدا] | اِری دِلوکا | ترجمه: مهدی سحابی | نشر مرکز | بهار 91

●●●●●●●●●●

از ادبیات ایتالیاس. یه کتاب نسبتاً ناشناخته‌ی کم‌حجم، که ترجمه‌ی مهدی سحابی باعث شد بخرم‌ش.
داستان یه پسربچه‌ی سیزده ساله‌ست که توی ناپل، پیش یه استاد نجار کار می‌کنه. پدرش به‌ش یه بومرنگ هدیه می‌ده، ولی اون نمی‌تونه بومرنگ رو پرتاب کنه چون بین ساختمون‌های بلند ناپل گم می‌شه؛ پس باهاش تمرین می‌کنه؛ عقب و جلو می‌بردش؛ انگار که بخواد پرتاب‌ش کنه ولی نمی‌کنه. ماهیچه‌هاش قوی می‌شه؛ خودش بزرگ می‌شه. ...

ترجمه‌ش که حرفی توش نیست که چقدر خوبه. 8->
شخصیت‌ها رو تا حد کافی پرورونده‌بود. جوری نبود که شخصیتِ گنگی بمونه؛ ولی خب صرفاً تا جایی که سیر داستان لازم بود می‌گفت ازشون.
یه‌حالت خاطرات‌طوری داشت، انگار که نکته‌ی بولدِ هر روز رو بیاد بگه مثلا. بعد این نکات بولد هر روز لزوماً ربط خاصی نداشتن به‌هم؛ ولی کنار هم یه مجموعه‌ی خیلی خوبی بودن که همه‌چیز رو تشریح می‌کرد و جای گنگی نمی‌ذاشت برای آدم.
حجم کتاب کم بود، راضی. :د

× باید دوباره بخونم که نظر کامل‌تری بدم درباره‌ش. :د
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
بازمانده روز - کازوئو ایشی‌گورو

بازمانده‌ی روز | کازوئو ایشی‌گورو | ترجمه: نجف دریابندری | نشر کارنامه | بهار 91

●●●●●●●●●

داستان از زبان یه پیشخدمته -«استیونز»- که توی خونه‌های اشرافی انگلیس خدمت می‌کنه و رسماً با شغل‌ش ازدواج کرده :ی و شغل‌ش رو به هر چیزی مقدم می‌دونه. حالا دوره‌ی «پیشخدمت» بودن و پیشخدمت داشتن کم‌کم به سر اومده، استیونز هم پیر شده یه مقدار...

لحن عالی! استیونز که شخصیت خشک و رسمی‌ای داره که توی خیلی وقت پیش، اون‌موقع که هنوز خونه‌های اشرافی اسم‌ورسمی داشتن، گیرکرده لحن‌ش هم طبعاً رسمی و قدیمی و خشکه؛ که جناب دریابندری با یه لحن قاجاری‌طور کاملا رسونده اینُ. کلمات و اصطلاحات‌ش، اغراق‌هایی که می‌کنه در بعضی موارد، ... اینا عالیَن. خیلی خوب نشون می‌دن استیونز رو.
کاراکترها رو عالی نشون داده! بسیار باورپذیر و عالی.
این که وسط داستان گریز می‌زنه به خاطراتی که از پیشخدمت‌های دیگه داره، یا از پدرش، یا از خودش، خیلی خوب بود. کتاب رو از یکنواختی درمی‌آورد. خط سیر کلی داستان‌ش چیز خاصی نداشت آخه؛ همین که استیونز داره از فلان‌جا به بهمان‌جا سفر می‌کنه و ته‌ش میس کنتن رو می‌بینه، پایان. این خاطرات وسط داستان -که حجم‌شون کم هم نبود- خیلی خوب بودن. راضی.
توصیف‌ها و فضاسازی‌هاش رو هم دوست داشتم؛ ملموس بود خیلی.

در کل بسیار راضی، و توصیه می‌شه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
همنام - جومپا لاهیری

همنام | جومپا لاهیری | ترجمه: فریده اشرفی | نشر مروارید | تابستان 88

●●●●●●●●●●

داستان درباره‌ی خانواده‌ی گنگولی ه که هندی‌ن و به امریکا مهاجرت کرده‌ن. پسرشون که به‌دنیا می‌یاد، طی یه اتفاقاتی اسم‌ش رو می‌ذارن «گوگول»، مثل نیکلای گوگول -که آشوک [پدر] به دلیلی خیلی به‌ش علاقه داره- . درحالی‌که گوگول از اسم‌ش متنفره و هیجده ساله که می‌ش عوض می‌کنه اسم‌ش رو. ولی همه‌ش با این سوییچ شدن بین اسامی و کلا با خودش و هویت‌ش مشکل داره.

شخصیت‌ها -جز گوگول- گنگ بودن. تیپ بودن. ویژگی خاصی نداشتن؛ صرفاً بودن که «باشن». و خب مثلا شخصیتی مثل «سونیا» -خواهر گوگول- خیلی گذری پرداخته‌شده‌بود به‌ش. انگار که مثلا بچه‌ی همسایه‌س :ی جوری نبود که باور کنیم که این خواهرِ شخصیت محوریه؛ با این که در طول کتاب خیلی هم گفته می‌شه که گوگول و سونیا رابطه‌ی خوبی داشتن با هم و اینا؛ ولی این رابطه‌ی خوبُ اصلاً نمی‌بینیم. صرفا فوکوس کرده‌بود روی بحران هویت گوگول و شکاف نسلی و مهاجرت و اینا.
فضاسازی‌ش خوب بود. راضی.
مضمون‌ش رو گفتم دیگه؛ هویت و مهاجرت. خوب پرداخته‌بود به مضمونی که می‌خواست.

در کل نه بد بود، نه خوب. متوسط!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
داستان‌های نامنتظره - رولد دال

داستان‌های نامنتظره | رولد دال | ترجمه: گیتا گرگانی | نشر کاروان | پاییز 87

●●●●●●●●●●

رولددال بیشتر برای کودکان می‌نوشت. «ماتیلدا»، «داروی شگفت‌انگیز جورج»، ... . اما این کتاب، شونزده‌تا از داستان‌های کوتاه‌ش برای بزرگسالانه، که نشر نگاه (؟) هم توی چند جلد مختلف چاپ‌شون کرده؛ ولی همه‌شون توی این هستن درواقع.

داستان‌ها خیلی عادی شروع می‌شن؛ یه روز عادیه و همه‌چیز داره خوب پیش می‌ره. شخصیت اصلی داستان داره کارهای روزمره‌ش رو انجام می‌ده که... این‌جا یه اتفاق عادی می‌افته؛ مثلاً یکی می‌یاد تو اتاق، یه دیالوگ برقرار می‌شه، یا هم‌چین چیزی. یه معرفی کوتاه از شخصیت‌ها؛ و سه-چهار صفحه‌ی بعده که گره‌ی داستان به‌وجود می‌یاد؛ و یه پایان‌بندیِ ناگهانی و شوکه‌کننده.
هر داستان حدود بیست صفحه‌ست. توی این بیست صفحه، یه توصیف کامل از کاراکترهای اصلی داستان رو می‌خونیم؛ ریزترین حرکات آدم‌ها رو می‌بینیم و همه رو می‌شناسیم. آدم‌های نرمال، کارهای غیرمنطقی انجام می‌دن: سر انگشت‌هاشون یا دخترشون شرط می‌بندن؛ به خاطر بردن شرط‌بندی خودشون رو می‌ندازن تو دریا؛ پوست‌شون رو می‌فروشن؛ یا تصمیم می‌گیرن که بعد از مرگ‌شون مغز و چشم‌هاشون توی یه کاسه زنده باشه. هرچقدر به پایان داستان نزدیک‌تر می‌شیم حرکات‌شون جنون‌آمیزتر می‌شه ولی جوری وانمود می‌کنن که انگار عادی‌ترین کار دنیا رو دارن انجام می‌دن.
انقدر این کارهای جنون‌آمیز و غیرعادی، معمولی نشون داده می‌شه که آدم جا می‌خوره! به بهترین شکل ممکن.
نثرش شسته‌رفته و معمولی و روونه. راضی.

اگه «داستان» خوب می‌خواین بخونین، توصیه می‌شه. بسیار راضی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
گربه‌های آدمخوار - هاروکی موراکامی

گربه‌های آدم‌خوار | هاروکی موراکامی | ترجمه: مهدی غبرایی | انتشارات نیکونشر | بهار 91

●●●●●●●●●●

پروانه‌ی شب‌تاب: نثر خوب موراکامی -و ترجمه‌ی خیلی خوب مهدی غبرایی، البته- خودش رو نشون می‌ده. شخصیت‌های -تا حدی- فانتزی رو تونسته توی دنیای رئال داستان بنشونه [مثل هم‌اتاقی وسواسی راوی] و باورپذیرشون کنه. رفتارهای شخصیت‌های فرعی [مثل همین هم‌اتاقیه] از اون جور رفتارهاست که می‌شه ازشون برداشت کلی کرد؛ مثلاً این‌که هم‌اتاقی مذکور، ده سال تموم همون حرکات ورزشی رو انجام می‌ده و نمی‌تونه ازشون دست بکشه یا یه قسمت‌ش رو تغییر بده. این‌که بعضی‌جاها می‌خواست یه‌سری کلی‌گویی رو تو روند داستان بچپونه تو ذوق می‌زد و بعضی‌جاها مَچ نشده‌بود با داستان.

تونی تاکیتانی: شخصیت‌پردازی تو این داستان خیلی کم بود. تنها چیزی که ما از تونی تاکیتانی می‌دونستیم این بود که طرّاحه و از طراحی ثروتمند شده؛ یا زن تونی که ظریف و ریزنقشه، سنش از تونی کم‌تره و وسواس لباس خریدن داره. بقیه هم به همین منوال. به‌نظرم تو داستان‌هایی که براساس یه «داستان» پیش می‌رن ، شخصیت‌پردازی مهم‌تر از این حرف‌هاست. یعنی شناختن شخصیت‌ها در این حد کافی نبود به‌نظرم.
داستان با توصیف تونی تاکیتانی شروع میشه، بعد فلش‌بک می‌زنه به زندگی پدر تونی، شوزابورو تاکیتانی. کم‌کم می‌رسیم به داستان زندگی تونی. روایت تقریباً خطی داستان خوب بود، کسل‌کننده نبود.
نقطه‌ی عطف داستان هم به‌نظرم اون چندصفحه‌ای بود که درباره‌ی وسواس لباس خریدن زن تونی بود.

خرچنگها: یه داستان خیلی‌کوتاه، و خیلی مشمئزکننده.
چیز دیگه‌ای نمی‌تونم بگم درباره‌ش!

گربه‌های آدم‌خوار: خیلی وهم‌ناکه این داستان! سه‌تا موضوع بی‌ربط به‌هم، یکی می‌شن؛ مربوط به‌هم می‌شن. ماجرای خورده‌شدن یک جنازه توسط گربه‌ها، گم شدن گربه‌ی راوی در کودکی‌ش، و گم‌شدن معشوقه‌ی راوی (؟) در زمان حال.
داستان خیلی غیرعادیه. تصمیمات غیرمنطقی شخصیت «ایزومی» تو ذوق می‌زنه یه‌کم، و انفعال بیش‌ازحد راوی.

اتفاق، اتفاق، اتفاق: موراکامی خیلی به تقارن اتفاق‌ها علاقه‌منده ظاهراً! توی داستان قبلی [گربه‌های آدم‌خوار] هم سه‌تا اتفاق ظاهراً نامربوط، به هم مرتبط می‌شدن؛ این‌جا هم چندین اتفاق مرتبط داریم.
شخصیت‌های بسیار باورپذیر، و منطقی. سیر خیلی‌خوب داستان.

نفر هفتم: نثر خیلی‌خوب موراکامی و توجه‌ش به جزئیات، تونسته ایده‌ی نسبتاً تکراری داستان رو نجات بده. داستان کسیه که می‌تونسته بهترین دوست‌ش رو نجات بده، ولی نداده، و حالا کابوس‌ش رو می‌بینه و عذاب‌وجدان داره و اینا؛ که شخصاً تا حالا شصتادتا (!) داستان با این مضمون خونده‌م.
باز هم مقدار قابل‌توجهی کلّی‌گویی هست تو این داستان. [بخونید متوجه می‌شید.] این‌ش برای من غیرقابل‌تحمل بود!

در کل از کتاب‌های موراکامی بدم نمی‌یاد؛ چیز خیلی خاصی نداره که این‌قدر شلوغ‌ش می‌کنن ولی بد هم نیست. اکثراً ترجمه‌های خوبی هم دارن. ترجمه‌های مهدی غیرایی هم بهترن از بقیه به‌نظرم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
داستان خرس‌های پاندا به روایت ... - ماتئی ویسنی‌یک

داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌دختری در فرانکفورت دارد | ماتئی ویسنی‌یک | ترجمه: تینوش نظم‌جو | نشر ماه‌ریز | بهار 91

●●●●●●●●●

نمایش‌نامه‌ی متفاوتیه. داستان‌ش از این‌جا شروع می‌شه که یه مرد و یه زن از خواب بیدار می‌شن و می‌بینن که توی ِ خونه‌ی مَرده‌ن؛ ولی نه هم‌دیگه رو می‌شناسن و نه می‌دونن چه‌جوری اومده‌ن اون‌جا؛ و این دو تا نُه شبانه‌روز رو با هم می‌گذرونن و آخرش یه‌جورهایی از «بودن» فراتر می‌رن. [بهتر از این نمی‌تونستم توضیح بدم خب :-"]

نثرش روون و ترجمه‌ش بسیار خوبه، و کم‌شخصیت. کاملاً مناسب برای ِ «نمایش‌نامه‌خونی» [nb]نمایش‌نامه‌خونی: با چند نفر دیگه بشینید یه گوشه، یه نمایش‌نامه بگیرید دستتون، هر کسی یه شخصیت باشه، و شروع کنید به خوندن. جوری بخونید که انگار دارید نمایش‌نامه رو بازی می‌کنید. انقدر کار خوبیه. 8->[/nb]! کشش خوبی هم داره. دیالوگ‌هاش هم خیلی‌خوب و خیلی قشنگ، و پایان‌بندی خیلی قوی.
این که شخصیت‌هاش کمه خیلی خوبه؛ خیلی خوب شناسونده مرد و زن رو. حداقل مرد رو! بعضی‌جاها فلش‌بک می‌زنه به گذشته‌ی مرد، و حال الان مرد رو می‌شه از گذشته‌هاش فهمید. [موردعلاقه‌م اون‌جاییه که درباره‌ی درخت‌های خونه‌شون حرف می‌زنه . 8->] اما ما هیچی از زن نمی‌فهمیم، هیچی. اسم هم نداره حتّی. و این مبهم بودن‌ش باعث می‌شه برداشت‌های زیادی بشه کرد از کلیت نمایش‌نامه! مثلاً برداشت یکی از دوستان این بود که زن یه موجود خیالیه، و مرده شیزوفرنیکه و ته‌ش می‌میره. برداشت یکی دیگه ولی خب فرق داشت با این... .

درباره‌ی اجرا کردنش هم با بچه‌ها حرف زدیم؛ اجراش سخته خیلی.
یه پرده داره که همه‌ش مرد می‌گه «آ» . [ر.ک. به این‌جا.] سر خوندن این پرده خیلی به مشکل برخوردیم. یا مثلاً بعضی‌جاهاش رو که تصور کردیم، خیلی تجربه تئاتری می‌خواد خوب‌درآوردن‌شون، جوری که با تصورات آدم یکی باشه. منظورم اینه که خیلی بلندخونده‌شدن‌ش روی تاثیرگذاری‌ش موثره؛ و خوب‌اجراشدن‌ش بیشتر! :ی

بسیار به خوندن‌ش می‌ارزید. بسیار توصیه می‌شه.

× تینوش نظم‌جو -مترجم- کپی‌رایت ترجمه‌ی کارهای ماتئی ویسنی‌یک رو داره و غیر از این و «سه شب با مادوکس» که همین نشر ماه‌ریز منتشر کرده، بقیه‌ی کتابای ویسنی‌یک رو نشر نی منتشر کرده، تو مجموعه‌ی «دورتادور دنیا با نمایش‌نامه».

× با دوستان چه خاطره‌ها داریم از این نمایش‌نامه. 8->
 
بالا