- شروع کننده موضوع
- #61
Arghavan S
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 1,191
- امتیاز
- 17,151
- نام مرکز سمپاد
- ---
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 0
غرب حقیقی - سام شپارد
غرب حقیقی | سام شپارد | ترجمه: امیر امجد | نشر نیلا | بهار 92
●●●●●●●●●●
بسیار بسیار بسیار خوب. سام شپارده دیگه. :ی
داستان لی و آستین، دو تا برادره که آستین فیلمنامهنویس هالیووده و از ایناییه که همیشه موفق و ایناس؛ و لی -برادر بزرگتره- عاطلوباطله -الکلیه، دزده، تو صحرا زندگی میکنه و با وجود این که چهلوچند سالشئه، ازدواج نکرده و اینا. این دو تا میرن از خونهی مادرشون -که رفته آلاسکا- مراقبت کنن. تو همون شهر، آستین با یه تهیهکننده میخواد قرارداد ببنده. لی رو از خونه بیرون میکنه که با تهیهکنندههه تو آرامش حرف بزنه و بتونه یه فیلمنامه بفروشه. اواخر حرفشونئه که لی مییاد تو و حرف تو حرف مییاد و میگه که یه ایده داره برای فیلم. میزنه و یارو تهیهکنندههه از ایدهش خوشش مییاد و به آستین میگه بیا هم فیلمنامهی خودتو بنویس هم مال لی رو که جفتش رو بسازم -درحالیکه طرح لی رو به طرح آستین ترجیح میداده. اینجوری میشه که دو تا برادر با هم عوض میشه نقشهاشون؛ آستین همهش مسته و لی میشه اونی که آینده داره.
دیالوگهاش عــالیَن. خشم، انسانیت، اون حسی که آدم به برادرش داره، اینا رو عــالی درآورده. بعضی جاها لی واقعا نفرتانگیز و رواعصاب بهنظر مییاد و بعضی جاها خیلی برتر از آستین. بعضی جاها حق رو به آستین میدی و بعضی جاها به لی. فضای متشنج بین این دو تا رو خیلی خوب درآورده؛ این که چقدر یه آدم میتونه جنبههای مختلفی داشتهباشه رو؛ این که یه شکست چقدر میتونه آدم رو عوض کنه. هرچی نمایش جلوتر میره شخصیت برادرا بیشتر عوض میشه. آستین که اونقدر متشخص و خونسرد و مثبت بود کمکم به جایی میرسه که حاضره هر کاری بکنه برای این که لی با خودش ببردش صحرا؛ مثلا. صداهای پسزمینه هم خیلی خوبه. اوایل نمایش فقط صدای جیرجیرکاس و صدای خیلی دور و مبهم گرگها؛ و جایی که تنش بین لی و آستین به اوج خودش میرسه صدای گرگها هم زیاد میشه؛ خیلی زیاد.
چیزی که به نظرم خیلی خوب نبود، طراحی لباس لی و آستین بود. آستین خیلی شستهرفته یه تیشرت تمیز و جین تمیز و اینا؛ لی خیلی بیشازحد آشفته و کثیف و اینا. کلا جدا از طراحی لباس و اینا، بعضی جاها یه کم گلدرشت میشد قضیه. تاکید میکنم که فقط یه کم. :ی
در کل خیلی هم خوب و توصیه میشه.
× صفحهی چاهارم؟ چه غلطا. """
غرب حقیقی | سام شپارد | ترجمه: امیر امجد | نشر نیلا | بهار 92
●●●●●●●●●●
بسیار بسیار بسیار خوب. سام شپارده دیگه. :ی
داستان لی و آستین، دو تا برادره که آستین فیلمنامهنویس هالیووده و از ایناییه که همیشه موفق و ایناس؛ و لی -برادر بزرگتره- عاطلوباطله -الکلیه، دزده، تو صحرا زندگی میکنه و با وجود این که چهلوچند سالشئه، ازدواج نکرده و اینا. این دو تا میرن از خونهی مادرشون -که رفته آلاسکا- مراقبت کنن. تو همون شهر، آستین با یه تهیهکننده میخواد قرارداد ببنده. لی رو از خونه بیرون میکنه که با تهیهکنندههه تو آرامش حرف بزنه و بتونه یه فیلمنامه بفروشه. اواخر حرفشونئه که لی مییاد تو و حرف تو حرف مییاد و میگه که یه ایده داره برای فیلم. میزنه و یارو تهیهکنندههه از ایدهش خوشش مییاد و به آستین میگه بیا هم فیلمنامهی خودتو بنویس هم مال لی رو که جفتش رو بسازم -درحالیکه طرح لی رو به طرح آستین ترجیح میداده. اینجوری میشه که دو تا برادر با هم عوض میشه نقشهاشون؛ آستین همهش مسته و لی میشه اونی که آینده داره.
دیالوگهاش عــالیَن. خشم، انسانیت، اون حسی که آدم به برادرش داره، اینا رو عــالی درآورده. بعضی جاها لی واقعا نفرتانگیز و رواعصاب بهنظر مییاد و بعضی جاها خیلی برتر از آستین. بعضی جاها حق رو به آستین میدی و بعضی جاها به لی. فضای متشنج بین این دو تا رو خیلی خوب درآورده؛ این که چقدر یه آدم میتونه جنبههای مختلفی داشتهباشه رو؛ این که یه شکست چقدر میتونه آدم رو عوض کنه. هرچی نمایش جلوتر میره شخصیت برادرا بیشتر عوض میشه. آستین که اونقدر متشخص و خونسرد و مثبت بود کمکم به جایی میرسه که حاضره هر کاری بکنه برای این که لی با خودش ببردش صحرا؛ مثلا. صداهای پسزمینه هم خیلی خوبه. اوایل نمایش فقط صدای جیرجیرکاس و صدای خیلی دور و مبهم گرگها؛ و جایی که تنش بین لی و آستین به اوج خودش میرسه صدای گرگها هم زیاد میشه؛ خیلی زیاد.
چیزی که به نظرم خیلی خوب نبود، طراحی لباس لی و آستین بود. آستین خیلی شستهرفته یه تیشرت تمیز و جین تمیز و اینا؛ لی خیلی بیشازحد آشفته و کثیف و اینا. کلا جدا از طراحی لباس و اینا، بعضی جاها یه کم گلدرشت میشد قضیه. تاکید میکنم که فقط یه کم. :ی
در کل خیلی هم خوب و توصیه میشه.
× صفحهی چاهارم؟ چه غلطا. """