قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,251
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
مال 4 یا 5 سالگیم بود همیشه میخواستم یه چیزی فرو کنم تو پریز برق ولی نمیزاشتن
پریز ها هم از این درپوشا داشت
ساعت دوازده شب همه خوابیدن
سه تا بالش و عروسک گذاشتم زیر پام
میل قلاب بافی رو تا ته کردم تو پریز
بعد جیغ من
بیدار شدن مامانم اینا
بیمارستان
و تنبیه :)
 

A M I N

به یاد دارک لایت خدابیامرز
ارسال‌ها
3,901
امتیاز
37,814
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
احتمالا سه سالم بود.سیزده به در هوا بارونی بود.کنار رودخونه وایسادیم که سبزه رو بندازیم، من داوطلب شدم.چند قدم که رفتم جلو سر خوردم افتادم لباسام گلی شد. :-"
لباسم به کنار
خنده ی بقیه مگه قطع می شد؟ ):
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
خاطره؟;;)
فک کنم حدود 3 سالم بود رفتیم تولد دخترعمم که 7 سالش بود
بعدش من انقد گریه کردم که فرداش برای منم تولد گرفتن.همه رو هم دعوت کردن.اصلا تولدمم نبود:-"
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
قدیمی ترین خاطرام فک کنم مال دوران خیلی طفولیتم بود :))
اون وقتا که یه چند وقتی بود راه میرفتم ، البته من که کلا راه خیلی نمیرفتم همش میدویدم :))
یه دفعه بود همه سرگرم کارا خودشون بودن منم برا خودم راه گرفتم از پله ها رفتم پایین کلا از خونه رفتم بیرون ، تا سر کوچه دویدم بعد اومدن بردنم :)) :-"
 

Parsa.e

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
323
امتیاز
1,741
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1402
سه سالم بود مامانم خوابیده بود بعد من رفتم نشستم رو ماشین لباسشوییو یه سیم کردم توی پریز برق .
مامانم با صدای کوبیده شدن به در یخچال ( اونور آشپزخونه ) بیدار شد :|
 

ÄBČDE FGHÏ

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,575
امتیاز
10,855
نام مرکز سمپاد
علامه ی حلی 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
من یه تصویر از خودم در حال بازی کردن تو خونه ی قدیمی مون دارم حدود چهار پنجساله .با اینکه خاطره و یا تصویری از قبلش هم دارم ولی انگار شروع زندگی من از اونجا بوده نمی دونم چرا
انگار مثلا یه ربات باشم بعد یه سری خاطره ریخته باشن تو سرم بعد بزارنم یه جا دکمه ی روشن شدن رو بزنن و برن
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,409
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
اولین خاطره ای که یادتون میاد مربوط به چه سنی و چه اتفاقی هست؟
اولین خاطره ی خودم مربوط به جشن تولد سه سالگیم هست. خاطره ی دقیقی از اینکه چی شد و چه اتفاقی افتاد یادم نیست اما یه چیز کلی از مراسم و آدما و لباسم و مبلمون یادمه:D
بعد اون دیگه خاطره ای ندارم تا پنج سالم که بود میرفتم کودکستان و خب از کودکستان خاطرات و مکالمات و اتفاقای زیادی یادمه.
خاطرات شما از چندسالگیه و چقدر واضحه؟
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
من یادمه اینقدر کوچیک بودم(شاید زیر 1 سال) بابام منو میذاشت روی کف دستش و بلند میکرد! منم از ترس سیخ وایمیسادم و نفس هم نمیکشیدم:)) اما از اونطرف همش میترسیدم سرم بخوره به سقف!

یه عکسی هم دارم یکسالگیم گرفتم. اونم یادمه مامامنم موهامو شونه میکرد و عکاس از اون پشت دست تکون میداد و عکس گرفت
 

merfan x1

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
567
امتیاز
7,346
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد
سه سالم بود تو قطار عموم واسم ساندویچ درست میکرد...
قدیمی ترین...
 
ارسال‌ها
932
امتیاز
12,006
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
خودم یادمه حدودا ۳ سالم بود و یه لباس مجلسی زرد داشتم توی عکس سفید افتاده بود بعد هی می گفتم چرا این طوریه من میخوام سفید باشه
یه بارم توی حیاط خونمون گل کوچیک بازی میکردیم من هی گل به خودی میزدم
 
آخرین ویرایش:

hosam.r

کاربر حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
359
امتیاز
10,630
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
چه تاپیک جالبی‌.
اسم لباس مجلسی رو توی ارسال بالایی دیدم بحث اولین خاطرات کودکی هم بود، رقصیدن با دامنم آمد به یاد :))
فکر کنم قدیمی‌ترینش این باشه. احتمالا فقط پسرا می‌فهمن از چه مراسمی حرف می‌زنم :))
البته خیلی مبهمه تو ذهنم و تیکه‌تیکه یادمه. فکر کنم سانسور شده واقعا! :))

اما واضح‌ترینش برام مربوط به مهد کودکه و از اونجایی که دو سال مهد کودک رفتم احتمالا ۴ سالم بوده.
یه زمین نیمه‌کاره نزدیک مهد کودکی که می‌رفتم بود و با دوستم همیشه اونجا مسابقه میذاشتیم که می‌تونیم سنگا رو بلند کنیم یا نه. عاقبت خوشی هم نداشت این موضوع واقعا. سمتش نرین :))

خواهرزاده‌م حدود ۴ سالشه. یعنی واقعا قراره تمام بازی‌هایی که الان با هم می‌کنیم یادش بره؟؟ :| البته اینا مثل ما نیستن از بچگیشون هیچ سندی در دسترس نباشه. کلی ویدیومسیج و عکس‌ و فیلم دارن.
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,409
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
تاپیک تکراریه فک کنم. یه تاپیک دیگه هست تحت عنوان <<اولین خاطره ای که یادته>> که من زدم و اومدن گفتن تکراری بوده :)) تحت عنوان << قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد>>
 

بابونه.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
978
امتیاز
22,004
نام مرکز سمپاد
تنگ ماهی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
مدیریت مالی
یه چیزایی یادم میاد ازینکه با ته گلای مصنوعی که سیم داشتن کردمشون تو چشمای غزل
فقط یادمه چقدر مامانم ترسیده بود:))
وای این خیلی داغوونه
یادمه بچه بودیم شاید کلاس دوم بعد چون مامانم شاغل بود منو غزل خونه تنها بودیم بعد نمیدونم کیا یادشونه تهران یه طوفان خیلی خیلی بدی اومده بود آسمون بدجور قرمز بود و کلا هوا پرخاک بود بعد منو غزل هی میترسیدیم فکر میکردیم خونه خراب میشه میرفتیم با پشتی ها برای خودمون پناهگاه درست میکردیم بعد برای اینکه اگه آوار میومد ما تا بیان پیدامون کنن گشنه نمونیم یه لقمه نون پنیر و بطری آب میزاشتیم کنارمون هی میخندیم ولی در عین حال میترسیدیم:))
 
آخرین ویرایش:

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
در يك مهمانى در دوسالگيم
فقط يه تصوير محوه ولى داشتم با يه دستكش چرمى بازى مى كردم
خاطرات دور واقعا لذت بخشن
 
ارسال‌ها
1,616
امتیاز
13,280
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه یزد
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
4سالم بود تو کوچه‌مون یه حالت سکو مانند بود پشتش رو کسی دید نداشت پشت اون با امیر دعوام شد اونجا زدمش زمین خودمم انداختم روش بعد ما دعوا میکردیم هر چند دقیقه یکبار هم نگاهی به بالا مینداختیم که باباها یا مامانامون نیان :)) اولین دعوامون اونجا بود برا هرکس هم تعریف میکردیم خودمونم باهاش میخندیدیم:)) تباه تر از ما فک کنم نبود.
 
آخرین ویرایش:

Acwmw:'

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
370
امتیاز
6,598
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
سیبری
سال فارغ التحصیلی
2020
دانشگاه
Kmu
رشته دانشگاه
پزشکی
یادم نیس چن سالم بود اما یادمه داداشم اون وقتا که بود وقتی مامان اینا خونه نبودن نشستیم کل دکور خونه رو اوردیم پایین همه هم از دم شیشه ای و خدا رحم کرده بود بهمون که نشکسته بودن :))
یکی از بدترین خاطراتمم مربوط میشه به وقتی که اون خیلی وحشتناک عصبانی شده بود و میخواست برادرم رو بزنه
سر اینکه ناخواسته دستشویی کرده بود روی فرش
بیچاره برادرم که نمیتونست فرار بکنه چون وصل بود به اکسیژنش ...
هنوزم وقتی یاد این خاطره می افتم گریم میگیره و قلبم انگار مچاله میشه......
+فک کنم چهار پنج سالم بود
 

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
دوتا خاطره دارم نمیدونم کدوم قدیمی تره :))
یکیش چند ماه قبل از تولد داداشم بود. مادرم داشت براش چیزی می‌دوخت و من نشسته بودم کنارش. گفتم مامان اگه پسر شد، اسمشو بذارین پوریا، اگه دختر شد اسمشو بذارین پریسا :D حالا این اسما رو از کجا آورده بودم یادم نیست :))

یکی دیگه هم مربوط به فینال جام جهانی 98 بود. ما رشت خونه داییم بودیم و اون شب همه به جز من و بابام طرفدار فرانسه بودن و ما برزیلی بودیم. اون شب بارون سختی میبارید و خروس بی محل همسایه، بعد از برد فرانسه و تیم خروس‌ها داشت مغرورانه می‌خوند.
 
ارسال‌ها
1,078
امتیاز
26,026
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
گفتم مامان اگه پسر شد، اسمشو بذارین پوریا، اگه دختر شد اسمشو بذارین پریسا :D حالا این اسما رو از کجا آورده بودم یادم نیست :))
گذاشتن؟ :D


من فکر می‌کردم اولین خاطره‌ای که دارم، مربوط به زمانیه داداشم تازه بدنیا اومده بود.
اون موقع دو سال و هشت ماه‌ام بوده فقط.
و خب طبق داده‌ها و شواهد، فکر کنم همه‌اش ساخته ذهن خودم بود. :))
به همین شکل، خاطره‌ام دود شد. ((('=
 

ShAkIbA08

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
3,644
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1403
شاید خیلی عجیب باشه
ولی قدیمی ترین خاطره ای که دارم مربوط به ختم یه بنده خداییه
و خب وقتی به مامانم میگم یادمه اصلا باورش نمیشه چون خیلی بچه تر بودم
یادمه رفته بودیم اصفهان خونه عمه پدربزرگم(البته فکر کنم نسبت این باشه مطمئن نیستم)که پسرش فوت کرده بود
خانوادشون ازین پولدارای خییییییلی خفن بودن و خونشون سرتا پا سفید و خلاصه خیلی شیک
انقدر اتاق داشت که یادمه یکی از اتاقاش رو کلاس کردن یه تخته وایت بورد داشت و چند تا صندلی که اولین بار اونجا رو تخته وایت بورد داشتم خط خطی میکردم و خرذوق بودم=)
یادمه میز نهارخوریشون رو به آشپزخونه پنجره داشت
نقشه خونشون رو یادم مونده و یسری دیالوگ های عجیب
مثلا صبح خاک سپاری که خالم بیدارم کرد و من بدجور خوابم میومد
یا صحنه ای که طرفو میخواستن دفن کنن
یه پیرزنه هم بود(گمونم همون خانم عمه) که یادمه بهم گف برو عصامو بیار و من نمیدونستم عصا چیه
یه صحنه هم یادمه با داییم که داشت ادبم میکرد اون وسط:/
واقعا خوش گذشته بهم انگار
چون چیزایی که یادم میاد اصلا مثل ختم نیست
یه خاطره ی دو سه ثانیه ای قدیمی تر هم دارم
که بازم تو ختمه:/
یادمه داییم منو با یه دختره به اسم یلدا فرستاد بریم بستنی بخریم بخوریم=) حتی یادمه من پیچ پیچی دوس داشتم:)
اخی فکر کنم یلدا الان کنکورشم داده باشه حتی شاید بزرگتر!

دارم فکر میکنم چقدر با بدنیا اومدن من فامیلای مادری فوت کردن!
چند روز قبل از بدنیا اومدنم هم عمه مامانم فوت کرده!
 
بالا