• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

  • شروع کننده موضوع
  • #1

نسترنگار

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,367
امتیاز
7,064
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱ تهران
رشته دانشگاه
پزشکی بهشتی
قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد رو تعریف کنین ;;) چند سالتون بود اون موقع؟
 

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,189
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

دو سالم بود و تازه شروع به حرف زدن کرده بودم.ما معمولا ناهار برنج نمیخوریم.استثنائا ناهار برنج داشتیم.منم عشق برنج!! /m\ /m\ تا تو سفره برنج رو دیدم گفتم" دودی داریم؟؟" ;;) (نمیدونم چرا حالا ترکی حرف زدنم گرفته بوده :D..دویی به ترکی یعنی برنج )
 

ariadne

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,059
امتیاز
5,010
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهار
شهر
تهـــــران .
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

یه سال و نیمم بود با لباس آبی چین چین یم (از بچگی عاشق از این چین چینی ها بودم x:) بع دجلوی جمع سعی میکردم ملِّق بزنم...!دیگه بقیشم خودتون تصور کنید...! :-"
یع بارم دوباره ازاین چین چینیا( :D)بعد دختر خالم اومد بند دامنو صفت کنه ؛ کلا سیستمم افتاد جلو جمع...!(=دامنم افتاد...!) :-" ;;)
 

اردلان

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
1,501
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
زیادن حال ندارم بگم
دانشگاه
عباسقلی خان
رشته دانشگاه
نرفتم ک هنوز
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

به نقل از Hester prynne :
یه سال و نیمم بود با لباس آبی چین چین یم (از بچگی عاشق از این چین چینی ها بودم x:) بع دجلوی جمع سعی میکردم ملِّق بزنم...!دیگه بقیشم خودتون تصور کنید...! :-"
یع بارم دوباره ازاین چین چینیا( :D)بعد دختر خالم اومد بند دامنو صفت کنه ؛ کلا سیستمم افتاد جلو جمع...!(=دامنم افتاد...!) :-" ;;)
حالا بچه یک و نیم ساله دامنش بیفته چی هست انگار


تازه راه رفتن و یاد گرفته بودم
رفتیم ده بابابزرگ پدریم(خدابیامرز)تا دیدن دارم تاتی تاتی میرم بقلشون برام بوقلمون کشتن :D
 

meli_sampad

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
715
امتیاز
8,175
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

تولد 4سالگیم فک کنم..
تو حیاط داشتم 3چرخه بازی میکردم بعد از بس مهربون و اینام :-" دادم به علی( پسرخالم-همسن خودمه ) که اونم بازی کنه بعد میخواستم بگیرم ازش دوباره هرکاری میکردم نمیداد بعد تازه محمد(داداشش) اومد بم زد که چرا ازش میگیری :(

یا همون موقع ها میرفتم مهد کودک یه دوستام اسمش ارمیا بود بعد یه روز بابام اومد دنبالمون با ارمیا و فاطمه رفتیم سوار هلی کوپتر شدیم ;;)
 

yesampadi

کاربر فعال
ارسال‌ها
67
امتیاز
396
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
دانشگاه
سراسری یزد
رشته دانشگاه
برق..
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

این خاطره مربوط به 2 یا 3 سالگیمه که یادم مونده البته به صورت هاله! مامانم چند روز پیش یرام تعریف کرد!
یه روز مامانم تو آشپزخونه بوده که دستشو برق میگیره بعد مامانم میشینه یه گوشه آشپز خونه میگه وای دستمو برق گرفت
(از این جا به بعدشو یادم میاد)بعد چند روز رفتم دقیقا همون گوشه ی آشپزخونه نشستمو گفتم آخ دستمو برق گرفت مامانم فک کرد دارم اداشو در میارم اومد کنارم نشست دید واقعا سر انگشتام قرمزه بعد با هم رفتیم تو اتاقم دید بله توی دو تا سوراخ پریز برق پیچ کردم که خوشگل تر بشه! :D
 

مهسا.ق

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,098
امتیاز
3,216
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کامپیوتر ۱۳۹۳
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
نرم افزار
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

یک ساله و نیم بودم
استفاده از چاغو رو صحیح درک نمی کردم
پسر عموم تحریکم کرد مثل هر شی دیگه ای به طرفش پرت کردم
خورد تو پاش کلی پاشو برید و کلی خون ازش رفت
آخرشم کلی بخیه خورد
عجب زوری داشتم ولیا خدا وکیلی :D
 

h_h1234

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
75
امتیاز
614
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
ریاضی
دانشگاه
اگه خدا ب خواد تهران!!!!!!!!!!!!!!
رشته دانشگاه
بيوتكنولوژي/دندان پزشكي
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

6سالم بود قرار بود که مثلا با مامانم بریم کوه تا کوهم پیاده روی کنیم که لاغر شیم دقت کنید من از7سالگی دنبال لاغرشدن بودم خب بعد توی راه که داشتیم میرفتیم بستنی قیفی خوردیم دیگه چیپس خوردیم پفک خوردیم لواشک خوردیم آبمیوه و.... تارسیدیم به کوه اونجا وایستادیم یکم ردمو دید زدیم نرفتیم بالای کوه برگشتنم رفتیم جاتون خالی پیتزا خوردیم بعدم برگشتیم خونه به نظر شما مالاغرهم شدیم؟
 

smart girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
839
امتیاز
2,032
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
مدال المپیاد
المپیاد ادبی
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

یه چیزایی یادم میاد ولی نمیدونم خواب بوده یا بیداری :-"
یادم میاد 3 سالم بود مامانم داش کنار دیوار نماز میخوند سجده که رف من رفتم رو پشتش برقُ روشن کردم :D که البته این فک کنم خوابه چون مامان من هیچ وقت اون قسمت از خونمون که من یادم میاد نماز نمیخونه.
ولی این یکی دیگه خواب نیس چون من یکی از عکسایی که توی دو سال و 10 ماهگیم با خواهرزادم گرفتمُ قشنگ صحنشُ یادم میاد و الانم عکسشُ داریم!
 

bella_h

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید هاشمی نژاد مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

یادمه با دوستم یه عالمه قرص پیدا کردیم بعد مامانم خواب بود رفتم بهش گفتم میشه مثلا با قرصا دوغ درست کنیم بعد هنو مامانم ج نداده رفتم دوغ قرص درست کردم بعد مثلانی خورددم و کارم به شست و شوی معده کشید قشنگ یادمه ناهر ماکارونی خورده بودم که بالا آوردوندونم :(( :(( :((
اون موقع کمتر از 4 ساله بودم شاید سه ساله :D :D :D :D
 

س__ارا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
995
امتیاز
22,613
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سنندج
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

این خاطره به دفعات تکرار شده و کاملن تو ذهنمه
اما یادم نمیاد چن سالم بوده... ولی فک کنم قدیمی ترین خاطرم باشه :

بچه که بودم از حموم متنفر بودم....کلی جیغ و داد میکردم وقتی میخواستن ببرنم حموم
قشنگ یادمه آخرش مامانم با هزار تا قربون صدقه و تهدید و هرچی که شما بگید راضیم می کرد
منم اون لحظه های آخر دم در حموم بهش می گفتم : باشه میام ولی تو رو خدا قول بده خیسم نکنی :)) :)) :))
و مامانم میگفتن باشه... و تو حموم همین که خیس میشدم هوااااااار می کشیدم
باز دوباره پس فرداش روز از نو روزی از نو
:D :D :D
 

h.f

جــــــــــــلاد لـــــاغر :>
ارسال‌ها
863
امتیاز
4,768
نام مرکز سمپاد
F1 TEH
شهر
چه فرقی میکنه کجای دنیام
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید بهشتی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

این خاطره خیلی قدیمیه ولی من یادم میاد !!! البته کمی ...!
یه بار نشسته بودم با داداشم sega بازی میکردیم جای من دستگاه داشت بازی میکرد داداشمم یه دسته الکی داده بود دست من !! من هی بهش گفتم : این الکیه ؟
گفته : نه بابا تو داری بازی میکنی
گل دوم رو ک خورد دیگه مطمئن شدم الکیه با دسته بازی زدم تو سرش ! :D
 

meli_sampad

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
715
امتیاز
8,175
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

ما نوه ها هممون تو یه رنج سنی هستیم.. بعد وا3 همین خیلی دور هم جمع میشدیم خونه باباجونم..
بعد اونجا همیشه به من و فاطمه و علی و رضا نفری 50 تومن میدادن بعد با باباجونم میرفتیم مغازه بستنی بخریم..
بعد همیشه من و رضا و علی از این کیم معمولیا میخریدیم بعد فاطمه به باباجونم میگفت من آدامس باربی میخوام و باباجونمم 50تومن دیه از تو جیبش درمیاورد براش باربی میخرید..
انقد ما3تا غیظمون میگرفت که بستنی 50تومنی میخریم اون باربی 100تومنی.. :|
همیشم این کاغذای آدامس باربیاش رو میزش بود.. :|
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,367
امتیاز
10,118
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

قدیمی ترین خاطره ای که یادم میاد اولین دستشویی بود که بدون کمک کسی رفتم.
یادمه خیلی ذوق کرده بودم و اون روز ناهار ماکارونی داشتیم.
وقتی به مامانم گفتم که اون خاطره هنوز یادمه داشت از تعجب شاخ در میاورد.
آخه من اون زمان یکسال و نیم داشتم :D :D :D
 

melika15

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
407
امتیاز
3,312
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۲
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1395
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

من وقتی بچه بودم تو خیابون همیشه دست مامان یا بابامو میگرفتم ولی چند بار برام اتفاق افتاده بود که اشتباهی دست یه خانوم یا آقای دیگه رو میگرفتم و خیلی هم خجالت میکشیدم...این قدیمی ترین خاطرم بود چون اون موقع خیلی بچه بودم :D
 

leila j00j000

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
304
نام مرکز سمپاد
dabirestan farzanegan4
شهر
طهران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

وقتی سه سالم بود پسر داییمو از دو طبقه پرت کردم پایین :)) :)) :)) :D :D :D :P :P
 

elnaz.A

النــاز
ارسال‌ها
51
امتیاز
1,188
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

قدیمی ترین خاطره ای که یادم میاد واسه وقتیه که تقریبا دوساله بودم(دقیق نمیدونم ولی خواهر کوچیکم که سه سال ازم کوچیک تره وجود خارجی نداشت و قرارم نبود وجود داشته باشه )
مامانم هروقت میرفت دستشویی دنبالش میدویدم و گریه میکردم که نره! یه روز صبح که خواهر بزرگم رفت مدرسه مامانم رفت دستشویی منم طبق معمول دویدم دنبالش... اون خونمون کنار دستشویی یه سکویی بود که وقتی میرفتم روش دستم به دستگیره دستشویی میرسید منم رفتم روش و هی با این دستگیره هه ور رفتم تا آخرش در از اینور رو مامانم قفل شد!
منم بعد یه ذره که گریه کردم خسته شدم راحت رفتم خوابیدم ;;)حالا مامانم مونده بود تودستشویی و تنها چیزی که به فکرش میرسید از اینکه من صدام درنمیاد این بود که یه بلایی سرم اومده :))
دیگه بعدشم به لطف صداکردنای مامانم و شنیدن عمه ام که همسایمون بود در خونه رو باز میکنن و بعد یه دوساعتی مامانم از دستشویی میاد بیرون! ;))
 

Bahar.no

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
515
امتیاز
1,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4
شهر
طهران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

٤سالم بود، يه جشن تولد توپو مفصل برام گرفته بودن
من و پسرخالم تو يه روز بدنيا اومديم
بعدهميشه تولدامون باهمه
ولي اونسال هيچكي علي بيچاره رو يادش نبود كه تولدشه
همه فقط واسه من هديه آورده بودن منم زدم زيرگريه چرا واسه علي كادو نياوردين؟
رفتيم ازطرف من واسش ماشين كنترلي خريديم- بعدم ادامه ي تولد
 

Mahshid.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
379
امتیاز
4,458
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

رفته بودیم ارگ بم . : ) قبل این که اون زلزله بیاد . 4-5 ساله بودم فکر کنم . بعد خیلی خوب بود . بابابزرگم یه توپ زرد برام گرفته بود که من کل اونجا دستم بود :-" یه جایی هم بود که پله میخورد میرفت بالا ، بعد من میخواستم برم ولی مادرم نذاش ، کلی گریه کردم :-"

+از قدیمی تر ها بود ، نه قدیمی ترین :-"
 

Flosi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
81
امتیاز
541
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
تهران
پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد

ميدونين چيه؟
قديمي ترين خاطره ي من تولد ١ سالگيم بود. P:>
با آقاي هنريك اپار و يكي از فأميلامون رفته بوديم هتل استقلال. يادم نمياد روز بود يا شب. اما از اونجا ميز غذا با يه سري پله ي بلندش رو يادم مياد. :)
 
بالا