همشهری داستان ^_^

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع سیاوش
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : همشهری داستان

تصویر جلدش عالیه. مفهومی که داره، حتی رنگ لباس اون آدم، حالتش و ... همش عالیه.

مطلب آرتور کریستال رو خوندم. و داستان کسی که خونه ــش رو فروخته اما هنوز ازش دل نکنده. هر دوشون خوب بودن.

تصاویر اون شهر متفاوت ... خونه ها، زن ها، مرد ها . عالــــی بود.

ولی چقدر تبلیغاتش زیاد شده.
 
پاسخ : همشهری داستان

چقــدر روایتِ داستایفسکی خوب بود. خیلی فکر می‌کردم به این قضیه که نویسنده‌ها خارج از فرم داستانی و اینا، چطور حرف می‌زدن / می‌نوشتن. :ی

× یادداشت سردبیر چقدر چیزِ خاصی نداشت. :-؟
 
پاسخ : همشهری داستان

به نقل از سیاوش :
مطمئن هستید ؟؟
من دیروز که میشه دوم خریدمش بعد اینجا شهری هستش که جز شهر های کوچیک هست بعد چه طوری توی اصفهان و مشهد نیومده ؟!

هنوز نخوندم خوندم نظرمو ویرایش میکنم ;;)
جدی؟ ;D اوندفعه آخه خیلی دیر اومد!
من امروز صبح رفتم بخرم دکه هنوز باز نکرده بود شب که برمیگشتم رفتم بخرم ، بسته بود :دی واسه همین نمیدونم اومده یا نه :)
 
پاسخ : همشهری داستان

روایت‌هاش محشر بودن! دومی -عاق- که فوق‌العاده اصن. بعد از اون، اولی رو دوست داشتم، بعد آخری و در نهایت سوّمی.
پایانِ خوشِ این شماره هم خوب بود. دساتیر و بنفش چرک‌تاب خوب بودن؛ فیلم‌خانه‌ش هم من رو شدیداً یادِ مانولیتو می‌نداخت. :-"
«آخرین دارایی‌ها» خیلی خوب بود؛ اون عکسی که دوصفحه بود عــالی. 8-> [نگاهِ خانومه از پُشتِ نردبون... 8->] فقط من یه معضلی که دارم اینه که عرضِ صفحه می‌شه طولِ عکس‌ها؛ بعد خیلی کوچیک می‌شن عکس‌ها. :-<
یک تجربه‌ش هم خوب بود. -قبل‍اً گفته‌بودم؟- مالِ احسان عمادی و احسان لطفی مخصوصاً. :‌))
روایت‌های مستند هم راضی. [عقدنامه‌هه. 8->]
و طبقِ معمول داستان‌هاش رو گذاشتم آخر از همه بخونم. چقدر من بخشِ داستان‌هاشون رو با اشتیاق نمی‌خونم خب. :/ اصل‍ا نمی‌تونم ارتباط برقرار کنم باهاشون. :/
 
پاسخ : همشهری داستان

من لازم شد بیام بگم چقد راضی بودم این دفعه.
عاق و تلماسه خیلی خوب بودن. 8-^ و گوشه ی امن.
من از روایت داستایفسکی حوشم نیومد و چون اولین روایت بود هی گفتم نکنه کلّا این شماره به فنا رفته باشه. خوشم نیومد دیگه ؛ خسته کننده بود ؛ همَش جمله تکراری بود ؛ وقتی هم میخواست تنوع بده ، شعار می داد. :/
ولی بقیه خوب بودن. بنفش چرکتاب و حرفای این یارو کریستال رو هم دوست داشتم. ( داشتم فکر می کردم حرفاش رو باید به گروه های موسیقی هم تعمیم داد. :دی )
فقط چرا گفت و گوی داستانی نداشت ؟ :/ بابا خوب بود این گفت و گوها. باعث می شد من بفهمم که هیچی از داستانه نفهمیدم. :-"
 
پاسخ : همشهری داستان

داستان دنباله دارش رو خیلی دوست دارم!مخصوصا قسمت مردادش خیلی عالی بود! :)) [مجله شهریورو هنوز وقت نکردم بخونم :- " ]

داستان مرداد قسمت ویژه مخاطبان, نوشته جلیل زعیمیان بافقی[شوخی بانامه سردبیر] خیلی قشنگ بود : دی

+ویرایش :داستان دنباله دار شهریور روهم خوندم خوشم اومد :))

مخصوصا اونجاش که میگه: "چند بچه سه چهارساله هم بودند که هرازگاهی دستشان را توی اب تکان میدادند و شلپ شلپی راه مینداختند وما شش هفت ساله ها با لبخندی بزرگوارانه به معنی <از دست این بچه ها> به هم نگاه میکردیم" :)) عالی بود.
 
پاسخ : همشهری داستان

آقا آقا! چرا این دفعه اینقدر خوب بود؟! چرا واقعا؟! مرداد اونقدر زده بود تو ذوفم و اونفدر هیچیشو دوست نداشتم که دلسرد شده بودم از همشهری داستان عزیز! این شماره دوباره عالی بود!
دیروز بعد از چند وقت یه عالمه مهمون داشتن از تهران و تبریز و کلی شلوغیهای مربوط به جشن عقد و عروسی و این برنامه ها همه رو از خونه فرستادم بیرون تا یه کم سکوت بهم برسه!! بعد دیگه نتمون هم شکرخدا قطع بود.رفتم نشستم اول شماره شهریورو کامل خوندم! بعد یهو به سرم زد برم همه آرشیوم رو بردارم بیارم نخونده هاش رو بخونم! چون تا قبل از شماره عید اینقدر جدی مطالبش رو کامل نمی خوندم و به روایتها و اینها بسنده می کردم. خلاصه اینکه 5ساعت تو خونه تنها بودم و آرشیو2.5 ساله همشهری داستانم رو دورم چیدم و هرچی نخونده بودم از هرکدوم برداشتم خوندم. و واقعا لذت بردم! بهترین 5 ساعت عمرم بود شاید حتی! اینقدر که داستان و روایت و مقاله بلعیدم!

دونه دونه بعدا میام میگم نظرمو. ولی الان از چیزی که یادمه عاق رو بگم که عالی بود! نیز متن آرتور کریستال درمورد لزوم ندیدن نویسنده خیلی خوب بود.
تو نوشته سردبیر که نوشته بود اردیبهشت رو ازد ست دادید و اینا یادم اومد که شماره اردیبهشت رو تقریبا هیچیشو نخوندم چون درس داشتیم. رفتم کلش رو زیر و رو کردم خلاصه!
 
پاسخ : همشهری داستان

آقا این داستان دنباله‌دارش ربطی به هم دارن؟ :دی من تیر رو خونده بودم ولی مرداد رو نخونده بودم٬ گفتم از ماجرا عقب افتادم اینو هم نخونم بعد دیدم که اصاً این داستان جداس! انگار هر قسمت یه قصه جدا رو تعریف می‌کنه!

ولی خوب من دوسشون دارم :دی
 
پاسخ : همشهری داستان

همه‌ش یه سری اپیزود از زندگی یه آدمه دیگه. :-" سریالِ‌اپیزودیک‌طور.
 
پاسخ : همشهری داستان

آقا یه عکس از همه ی داستاناتون بزارین :-"


من خودم به عنوان نفر اول میزارم :دی

IMG_2000.jpg


من 3 تا دیگه هم دارم اینجا جا نشد :-"
 
پاسخ : همشهری داستان

تویِ شماره‌ی بیست‌وهفتم که مالِ همین‌ماه هست ؛ داستانِ‌دوّم ، منظورش این بود که قاضی اسم ویلند رو دیده؟
 
پاسخ : همشهری داستان

× بی‌ربط: آقا برید این شماره‌های قبلی رو بخونید. شده پی‌دی‌اف‌شون رو! عــالی اصن. داشتم مالِ مردادِ 89 رو می‌خوندم؛ اصن حظ کردم. :-" اوصیکم.

× همچنان داستان‌های این شماره رو نخونده‌م. :-""

× در راستای پایینی؛ توی سایتِ گروه‌مجل‍اتِ همشهری هست بابا. :))
 
پاسخ : همشهری داستان

با توجّه به پست بالا (ر.ک می‎‌گن چی می‌گن؟ :)) ) ، منبع برای دانلودِ پی‌دی‌اف‌هایِ همشهری‌داستان » لینک

ویرایش : عه! راست میگه. :)))))) این‌ـه.
 
پاسخ : همشهری داستان

به نقل از عرفا‌ن :
تویِ شماره‌ی بیست‌وهفتم که مالِ همین‌ماه هست ؛ داستانِ‌دوّم ، منظورش این بود که قاضی اسم ویلند رو دیده؟
آره.

@سیاوش: چقدر خوب نگهشون داشتی. مجله های من که با زور چسب و گیره کاغذ پابرجان. :-" البته تقصیر من نیس، تقصیر چسب صحافیه. :-"

+شماره بعدی 276صفحه س؛ ای جان. 8-^ یه بهونه ی خوب برای تحمل شروع سال تحصیلی جدید. :دی
 
پاسخ : همشهری داستان

شماره‌ی مهر امروز اومد. ؛؛)

× با جلدش رابطه‌ی عاطفی پیدا کردم اصن. 8->

mehr-92-604x895.jpg
 
پاسخ : همشهری داستان

جلدِ این‌ماهِ همشهری رو دیروز توی یه گالری‌عکس دیدم؛ اصلاً خورد تو ذوقم الآن. :|
+خدا می‌دونه کِی می‌رسه اصفهـان. خفه‌شی ارغ و همه‌ی تهرونی‌های عزیز. :-<
++اسپم؟ :-؟
 
پاسخ : همشهری داستان

آقا این فیلم‌خانه‌ی این شماره عـــالی بود. :‌)))) انقدر خندیدم که اشک از چشم‌هام اومد. :‌))

× این پست ویرایش می‌شه :-"
 
پاسخ : همشهری داستان

به نقل از Mr.KIA :
+خدا می‌دونه کِی می‌رسه اصفهـان. خفه‌شی ارغ و همه‌ی تهرونی‌های عزیز. :-<
رسیده ها :-"

طرح جلدش خیلی خوبه ولی، حالا هر جا میخواد بوده باشه :)
بعد اینکه درگیر بودم وقت نشده دقیق بشینم بخونم، میام ویرایش به زودی :)
 
پاسخ : همشهری داستان

شماره‌ی آبان‌ماه رسیده انگار؛ چشم‌تون روشن. ؛؛)

aban-92.jpg

×اهم، گرون‌ش کرده‌ن. :-" شماره‌ی مهرماه تعداد صفحات‌ش بیشتر بود انتظار داشتیم چارتومن باشه، اما این‌یکی که دیگه مثل شماره‌های قبله. :/ چی تو این مملکت گرون نیست. :/

@ارغ: نه اصلاً منظورم این نیست که نسبت به کیفیت و محتواش گرونه؛ آخه من سه‌وپونصد آماده گذاشته‌م تو جیب‌م فرداشب برم دروازه‌شیراز بخرم‌ش. بعد الآن می‌بینم زده چارتومن برنامه‌هام ریخت به‌هم خوب. :)) :-"
 
پاسخ : همشهری داستان

برم بخرم بیام تریف کنم؟ :)) #سادیست

× بابا خدایی‌ش قیمت‌شون خیلی خوبه! با چار تومن چقدر می‌شه کتابِ درست‌وحسابی خرید؟ تازه این عل‍اوه بر داستان‌های خوب، چیزهای خیلی خوبِ دیگه‌ای هم داره که توی یه کتابِ معمولی یافت می‌نشود. انصافاً گورون نیست دیگه به نسبتِ محتواش. :-"

× چه جلدِ خوبی. 8->
 
Back
بالا