اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم هنوزم وقتی میرم حمام از ترس این که شامپو توی چشمم نره چشامو با فشار می بندم،بعد موهای دور گردنم که تکون می خوره فک می کنم سوسکی چیزیه ;D
کلن موش باید بیاد بعضیا رو بخوره از جمله خودم با این اعترافای داغونمون ;))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هروقت از خواهرم عصبانی میشدم،سی دی هایِ موردعلاقشو خشی ! میکردم یا کتاباشو پاره میکردم. X_X
اعتراف میکنم اون روزی که مربی رانندگیم دنبالِ ماشینی میگشت که بهمون زده و با سرعتِ جت دررفته و حتا پیاده شد تا ماشینو چک کنه، ما تصادف نکرده بودیم فقط من بدونِ کلاج زدم دنده عقب :-"
اعتراف میکنم یه بار کوبیدم به یه ماشینی دیدم راننده تو هنگه و کلن تو فاز برداشتنِ شماره پلاک و ... نیست . فلذا دررفتم ;D
اعتراف میکنم در دورانِ طفولیت "دفترِِ اسنادِ رسمی" رو میخوندم "دفتر اسنادرِ سمی" و تصور میکردم همه اونجا با ماسک کار میکنن ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از L υ и α я :
اعتراف میکنم با این که امسال میرم سوم دبیرستان هنوزم اواسط شهریور که میشه واسه خریدن لوازم تحریر ذوق و شوق دارم ;D


کلاً حس خوبیه ;D
اعتراف می کنم هنوز جزوه هامو با خودکار رنگی (10 رنگ) می نویسم و شهریور که میشه همه رو عوض میکنم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم تو رادیو ک میگف "پلیس راه" میشنیدم "پلی به صراط" ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم وقتي سه سالم بود،يك نصفه خربزه رو برداشتم با خودم بردم سر كوچه،نشستم كف پيادرو بساط پهن كرده بودم خربزه ميخوردم :))( البته اينو مامانم تعريف كرد)
تو خونه هم دنبالم بودن :))
بعد شوهر خالم منو پيدا كرده بوده از سر خيابون ;;)

بعله ما از اين بچه سوسولا نيستم :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم قبلا فک می کردم درمان سرپایی واقعا سرپا انجام میشه و مریض ایستادست و نگاش میکنن و دارو رو میگن و میفرستن که بره =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از a.r.p :
اعتراف می کنم قبلا فک می کردم درمان سرپایی واقعا سرپا انجام میشه و مریض ایستادست و نگاش میکنن و دارو رو میگن و میفرستن که بره =))

اعتراف میکنم منم همینطوری بودم بعد الان با اینکه میدونم چیه ولی بازم وقتی میگن همین تصور میاد توی ذهنم :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خیلی وقتا ظرف غذای ِ خالیمُ میذارم تو یخچال :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراق میکنم بچه که بودم همیشه فک میکردم ماه و ستاره ها صبح که میشه میرن جایی که شبه و فردا شبش برمیگردن سمت ما :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه تر که بودم وقتی می گفتن «تعویض روغنی» میشنیدم «پرویز روغنی»!!!!!!!!!!!!!! فک میکردم ی پرویز هس که همه میرن پیش اون !
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که دچار یک بیماری روانی به نام «اختلال آتش آفروزی» هستم . تا حالا دوبار به صورت خفن اتاقای خونمون رو آتیش

زدم . . . هر چند مال چند سال پیش بود ولی هیچ وقت علاقه ام به آتیش از بین نرفته و هنوز که هنوزه کبریت ها رو جایی مامانم قایم

میکنه که من پیدا نکنم . . .

یه مادر بزرگ به شدت مذهبی هم دارم که بهم مبگه مجوس آتش پرست [-(
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که تو کل عمرم فکر میکردم بنگلادش و کامبوج کشور آفریقایین! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از Fateme.RMA :
اعتراف میکنم که تو کل عمرم فکر میکردم بنگلادش و کامبوج کشور آفریقایین! :-"

مگه نیستن؟!؟!؟!؟!!!!! :-" :))

× اعتراف میکنم پارسال یه دفترچه برداشته بودم سوتی همه بچه ها و دبیرا رو مینوشتم بعد مثن هفته ی بعدش با رفقا مینشستیم دونه دونه اشو میخوندیم همه اشونو سوژه میکردیم دو ساعت :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم
درسته که وقتی دوستم گوشی میاره مدرسه کلی فحشش میدم و دعواش میکنم
ولی نمیزارم کسی لوش بده (بدون این که خودش بفهمه)
درسته که وقتی بی اف گرفت کلی زدمش و قهر کردم باهاش
ولی سر همه قراراش میرفتم باهاش و یه گوشه ای منتظرش میشدم که مبادا مامانش اینا بفهمن(پارک پشت خونشون قرار میزاشت همیشه)
درسته که وقتی واسه امتحان نمیخوند کلی دعواش میکردم و بهش برگم رو نمیدادم بنویسه
ولی نیم ساعت آخر تو یه برگه همه جوابا رو مینوشتم میدادم کناریش تا بده بهش
درسته که وقتی دوس پسرش باهاش به هم زد بهش دلداری ندادم و گفتم نتیجه بچه بازی خودشه
ولی رفتم دهن پسره رو آسفالت کردم
درسته که الان دوستم دیگه باهام دوس نیست درسته که بهم گفت حالش ازم به هم میخوره درسته که بهم گفت نچسب ترین آدم دنیام
ولی هنوزم تو یه برگه جوابا رو مینویسم میدم کناریش تا بده بهش
وقتی با دوس پسرش که دهنش رو آسفالک کردم دوباره دوست شده و قرار میزاره باهاش میرم وای میستم سر کوچشون که اگه مامانش اومد بیرون نزارم دوستم لو بره
هنوزم وقتی گوشی میاره اجازه نمیدم کسی لوش بده
نمیخوام منت بزارم
میدونم تو این سایت نیست
نمیدونه اینارو
فقط میخواستم بگم زود قضاوت نکنین
شاید همونی که همیشه دعواتون میکنه
بیشتر از دیگران به فکرتونه
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم الکی تو حرف بزن اسپم دادم که درصد هشدارم بالا بره .

بله چی فکر کردین... در این حد بیکارم

تازه دانشجو هم هستم

پ.ن: الان از اتاق فرمان اشاره کردند که پستمو پاک کردن... واقعا چه سرعت عملی دارن مدیرای جدید گفت وشنود
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مىکنم تا به الان که سوم دبىرستانم بابام کتابامو جلد مىکنه هنوز :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

بابام هیچ وقت نمیذاره من چیپس و لواشکای غیربهداشتی بخورم.باید بگم من همیشه وقتی بیرونم یواشکی چیپس و لواشک میخورم.خداییش لواشکای غیربهداشتی خوشمزه تر نیس؟؟؟؟؟؟؟؟ ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم:
خیلی دختر دماغویی هستم، :-w تا یه چیزی می شه من زود گریم در میاد و پدر گرام همیشه مسئولیت آرام کردن منو به عهدا دارن.
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از zahra0 :
وقتی بچه بودم فک میکردم خدا همون امام خمینیه ;D :)) =))
اتفاقا منم همین فکرو میکردم. ;D
صرف اسپم نبودن:
اعتراف می کنم به عنکبوت میگفتم عنکبوتر. ;D
 
Back
بالا