پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف ميكنم يه بار يه يارو تو خيابون افتاده بود دنبالم وقتي نزديك شد با آرنج كوبيدم تو شكمش برگشتم ديدم پسر خالمه!
.
اعتراف ميكنم از فضاهاي بسته ميترسم و اگه فقط 10 دقيقه تو يه اتاق زنداني باشم به هر طريقي كه شده(خورد كردن شيشه پنجره,شكستن در)ميام بيرون!
.
اعتراف ميكنم وقتي به سن تكليف رسيده بودم خيلي جوگير بودم و جانمازمو جلو تلويزيون پهن ميكردم,PMC رو ميزدم و ميگفتم تا 2 تا كليپ بذاره بايد نماز ظهر و عصرمو تموم كنم!