اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكننم هرچند وانمود ميكنم نظر آدما واسم مهم نيس ولي نگاه بعضيا خيلي آزارم ميده... مچاله ام ميكنه...
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ساعت 12:30 هست و بنده از 28 درس فقط 5تاشو خوندم ولی هنوز شادم /m\ /m\ :-"
اعتراف میکنم از دبستان به راهنمایی خودمم تعجب کردم سمپاد قبول شدم...آخه خنگ بودم اون موقع :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

پوریا ، زبان فارسی ، زمان کنونی ، میزان خوندن ، ;))

این جوریه؟
منم زیست اعتراف میکنم قلب رو نخوندم حرکت مونده ، با یه درس دیگه که الان عنوانشو حتی یادم نیست.

امتحانمون رو هم انداخت ۸ صبح به جا ۱۰ صبح ولی خدا رحم کنه......!



اعتراف میکنم نذاشتم مامان بابام از اول راهنمایی (که کاری ازم ساخته نبود‌) بیان کارنامه هامو بگیرن :-" اون دو تا شاهدن هر دفعه یا مسئول پایه رو مجبور کردم تاریخشو یه جوری بذاره که اونا سره کار باشن ، یا راه های ارتباطی مسئول پایه ها با اولیا گرامی رو قطع کردم که تا حالا کسی نفهمیده چجوری :-"
یه دفعه هم تا دم مرگ پیشرفتم یهو دیدن اینترنت خونه قطع شد یه ربع بعدم که وصل شد دیگه تو سایت مدرسه نمیرفت به جاش ریدایرکت میشد به گوگل. ( :-" منم اصلا اون موقع با گوشیم dns اینترنت خونمون رو اسپوف نمیکردما :-" :-" من فقط تو دستشوئی بودم و با گوشیم (به ظاهر) آهنگ گوش میدادم.)

اعتراف میکنم اگه زیاد لایک نگیرم انگیزه م برای خودکشی زیاد میشه. :(
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم اولین باری که کتابای هری پاترو خوندم )تابستون سالی بود که اول دبستانو تموم کرده بودم( ولد مورت رو می خوندم valed mooret !!! :-" ;D
 
اعتراف

اعتراف ميكنم در زمان طفوليت يه خط كش فلزي (ضخيم بود خيلي) داشتم، بعد هر موقع لاك پشتاي نينجا ميديدم جوگير ميشدم و از اون به عنوان كتانا (اونايي كه لباس آبيه،لئوناردو، داشت) استفاده ميكردم و با در و ديوار ستيز ميكردم
اعتراف ميكنم بعدأ كه خط كش مصادره شد از سيخ كباب استفاده كردم و با ماژيك آبي قرمز روش ژاپني نوشتم.
اعتراف ميكنم اون سيخارو يه جا قايم كردم كه هنوز كسي نيافتشون!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اولین بار که خوندم اتمسفر ( حدود ۴ ام راهنمایی شایدم کمتر ... ) ، خوندمش

Atom Safar

:دیی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم که اصلا طرفدار حقوق بشر نیستم و هرروز (تو مدرسه!) نسترنگار رو تا می‌خوردن می‌زدم :-"
----

اعتراف می‌کنم که از تاریکی و هیولای شب و جادوگر ِ پشت پنجره و روح ِ زیر تخت و دزد پشت در و قاتل ِ توی کمد می‌ترسم هم‌چنان :-"
آگاتا کریستی که می‌خونم تا دو شب مامانم باید بالا سرم بشینه تا خوابم ببره :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

× اعتراف میکنم ک 90 درصد از سوژه ی پستام پس از خوندن پستای بقیه ب ذهنم میاد
مثلا اینکه اعتراف کنم منم اصطکاک رو مینوشتم اصطحکاک :-" یا اینکه هنوزم همونطوری تلفظ میکنم :-" :-"

× اعتراف میکنم با بچه ها سر تلفظاتم خیلی درگیرم ، مثلا کنکور رو کونکور تلفظ میکنم :-" :-"

× اعتراف میکنم بچگی خیلی خبیث بودم ، خوراکیایی ک گفتم میخریدم ب همه میگفتم بخورین بعد آخرش مال خودم میموند میگفتم من هنوز خوشمزهرو دارم!

× اعتراف میکنم اسگل هم بودم حتی ، تا جایی ک تعریف میکنن اول ابتدایی 1 بنده خدایی ( اول اسمشم ارغوانه :-" ) از رو دست من 1 کلمه املا نوشته بعد من زدم رو دستش :))

× اعتراف میکنم این اعتراف گاه نبود من عقده ای و با عذاب وجدان از دنیا میرفتم :)) :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

لازمه اعتراف كنم از اين همه ابراز احساسات شماها به اعترافگاه ، اكنون در پوست خود نمي گنجم :دي

معترف ميشم كه دنبالر گروپ قشنگ ديگه اي نداشت كه كش برم و تاپيكش :( :-"

اعتراف ميكنم حتي سمت انجمن فلسفه و منطق نرفتم تا حالا :-" و در اين زمينه پوريا رو عجيب الخلقه ميدونم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم يه بار يه يارو تو خيابون افتاده بود دنبالم وقتي نزديك شد با آرنج كوبيدم تو شكمش برگشتم ديدم پسر خالمه!
.
اعتراف ميكنم از فضاهاي بسته ميترسم و اگه فقط 10 دقيقه تو يه اتاق زنداني باشم به هر طريقي كه شده(خورد كردن شيشه پنجره,شكستن در)ميام بيرون!
.
اعتراف ميكنم وقتي به سن تكليف رسيده بودم خيلي جوگير بودم و جانمازمو جلو تلويزيون پهن ميكردم,PMC‏ رو ميزدم و ميگفتم تا 2 تا كليپ بذاره بايد نماز ظهر و عصرمو تموم كنم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از وقتی تاپیک "اینم نشدیم که..."رو زدن،احساس میکنم هیچی نیستم :-< ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی نیمه فعال تک ستاره بودم هر روز بیس سی تا پست میدادم حتی اگه شده اسپم :-" :-"که درجه ی کاربری بره بالا :-" :-" و با خودم تعداد پست هام رو هی جمع و تفریق میکردم ببینم کی ستاره میگیریم 8-^ :-"

اعتراف میکنم که وقتی خواهرم به دنیا اومد هیچ حسی بهش نداشتم.اینجور بودم :|

اعتراف میکنم که خیلی شلوغ بودم و گاهی هستم و در عین حال خیلی آروم به قول خودمون آب زیر کاه :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که موقع خوردن بستنی و آبمیوه و امثالهم تا تهشو در نیارم ول کن نیستم :-" اصلا هم برام مهم نیست کی دور و برمه :-" یا آبروی کیو دارم می برم :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم مدت مدیدی فرق نمک و فلفل رو نمی دونستم !!! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که کل بازیای والیبال ایران و فوتبالی اخیرو(یورو) به خاطر بازیکناش میبینم :)) :-"
+
اعتراف میکنم که هنوزم نمیدونم برچه اساس رنگ این ستارها تغییر میکنه :دی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اگه به کسی یا چیزی پیله کنم هفت نسل قبل و بعد طرفُ میارم جلو چشش ;D
ب بهونه مسابقات آزمایشگاهی میرفتم مواد منفجره میساختم بعدم همه جا کثیف گاز باز و هیتر روشن ول میکردم میرفتم :-"
اکثر خرابکاریایی که تو مدرسه اتفاق افتاده ی ربطی ب من داره خیلیاش ک اصن طراحی خودم بوده ولی کسی ب من شک نمیکرد ;D
راهنمایی دارت میساختیم پرت میکردیم تو در و دیوار و تخته سر ی ساریاشُ آتیش میزدیم و پرت میکردیم کلا" پانل مال برنامه کلاسیُُ اینجور چیزا سوخته بود تخته ـم سوراخ سوراخ بود
عید غدیر مسابقه بود هرکلاسی برا خودش جشن میگرف ما هم تقسیم وظایف میکردیم نصف کلاس تمیز و تزیی میکردن 5-4 نفر مخ معلما رو میذاشتن تو فرقون بقیه هم به فرماندهی خودم بقیه کلاسا رو داغون میکردیم :)) سر جشن تو شربت چنتا از معلما ـم دارو مسهل ریختیم تو دوتاش ـم تف :-& کردم
اعتراف میکنم اینا خوباشن بقیه همه موردای ناجور داره
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم! كلاس اول دبستان بوديم كه يكي از همكلاسيامون خيلي به منو خواهرم حسودي ميكرد (به طرز فجيع)
يه روز خواهرمو تنها گير اورد و همچين يه سيلي زد تو صورتش. خواهرم اومد گفت منم رفتم گفتم چرا اينكارو كردي؟ گف نازش كردم منم همچين يك بادمجون كاشتم گفتم عزيزم منم تورو خيلي دوس دارم نازت ميكنم و خيلي ريلكس رفتم كلاس
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که تا 3 سال پیش نمیدونستم آی دی مسنجر و یاهو یکیه!
فک میکردم مسنجر یه سایته ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از هر موجودی که تعداد پاهاش از 4تا بیشتر باشه عین چی میترسم
اعتراف میکنم یه بار با چنتا از خرخونای کلاس(!) رفتیم تو دفتر دبیران از صبونه شون کش رفتیم تو حیاط خوردیم(کاملن برنامه ریزی شده... ;D)
اعتراف میکنم این همه که شماها اومدین اون شعره اخبارو نوشتین حتا متنشم گذاشتین(انجزه انجزه ;D) هنوز نفمیدم چی میگه!
 
Back
بالا