اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف می کنم که بسی نادم و پیشمانم از این یوزری که باهاش اکانت درست کردم... :-sX_X
و اینکه به ثانیه نکشید بعدِ اکانت ساختن، که یوزرمُ عوض کردم...
 
اعتراف میدارم هنوز نمیدونم این اسپمی ک شما میگین و انقدر هم روش حساس هستین یعنی چی X_X
:-"
یکی توضیح بده لطفا !
 
اعتراف مي كنم پشت تلفن خيليا گفتن سلام برسون ولي من سلام نرسوندم:))
 
اعتراف میکنم که سال اولی که به سن تکلیف رسیدم،یه بار رو با ترس و لرز نمازم رو با دمپایی رو فرشی خوندم...:D:D:)):)):)):))
 
اعتراف میکنم که دلم میخواد تو خونه فقط با یه بلوز و شرت بگردم -_-
بهم احساس آرامش و راحتی و سبک بالی میده
چیه شلوار واقعا؟ -_-
ولی فعلا به اتاق خودم محدودش کردم :-"



اعتراف میکنم همیشه به اولین حسم نسبت به آدما اطمینان میکنم،و هیچوقت هم ضرر نکردم



اعتراف میکنم که از خیلی چیزا می ترسم،وحشت میکنم،ولی یه ماسک بی تقاوتی و شجاعت میذارم رو صورتم که کسی ترسامو ندونه
به هر حال، شجاعت بدون ترس معنی نداره، نه؟



اعتراف میکنم که عاشق اینم که بعد از یکی دو تا لیوان،یه آهنگ بلند بذارم و برای خودم تنهایی برقصم
اعتراف میکنم که تنهایی رو گاهی خیلی دوست دارم



اعتراف میکنم که خیلی حماقت کردم تو زندگیم و مثه سگ افسوس میخورم،اما پشیمون نیستم، چون شخصیتم رو ساختن



اعتراف میکنم که خیلی لحبازم



اعتراف میکنم که دلم میخواد یه حساب بانکی پر داشته باشم،با یه خونه ی دنج و تاریک
و تنها وظیفم،صبح تا شب کیف دنیا رو بردن باشه
تنهای تنها :)



اعتراف میکنم که از یوزرنیمم بدم نمیاد
اولش فکر کردم خیلی ضایعه
ولی نظرم عوض شد
یه اسمه دیگه، موقع وارد شدن به سایت هم خیلی راحتتره از رومینا
هر کیبوردی روسی نداره -_-
 
اعتراف میکنم 6سالم بود یه پسر همسایمون مهرداد ام اس داشت (اون موقع خیلی شدید نشده بود ) یبار تو برف بازی برام قلدری کردو اذیتم کرد خیلی از دستش ناراحت شدم بهش گفتم بیچاره برای کی اینجوری میکنی همه ک میدونن تو مریضی!
خیلی ناراحت شد و برگشت تو خونه
الان هروقت میام تو کوچه میبینمش ک سر ویلچر نشسته نگام میکن از خودم بیزار میشم
خیلی عذاب وجدان وحشتناکیه خیلی!
 
از همین تریبون اعلام می کنم که دبستان که بودم، خیلی جدی به گوگل (Google) می گفتم "گوگول" !!! :-":D و سالهای بعدش هم به شوخی می گفتم گوگول...:-"
به خواهرم ـم تا ۶-۷ سالگی می گفتم "آبولی" !:-" توی عروسی ـش هم خواستم یادِ ایّام بشه، در ملأ عام آبولی صداش کردم... حرصی می خوردـا... (((:
بعد از اون ـم شنیدم که همسرِ گرامی ـش آبولی صداش می کنه... ((:

پ.ن: شباهتِ گوگل و الناز ـم در اینه که هر دو اسم ـای دیگه ای روشون تثبیت شده برا من!
 
اوایلی که تو سمپادیا عضو شده بودم تاپیک تکست های ماندگار رو تَکسِت های!ماندگار میخوندم=P~
بعدشم فک میکردم تَکسِت یه اصلاح خاصه ک من نمیدنم یعنی چی:-"
 
باز این خوبه، من "تَکِسْت" می خوندم. :-"
البته این مالِ خیلی وقت پیش ـاست... ((:
 
اعتراف می کنم بچه که بودم امیدوار بودم یه روز تو استخرِ شیرکاکائو شنا کنم. که وقتی قُلُپ قُلُپ آب می خورم؛ لاقل شیرکاکائو بخورم!
 
اعتراف می‌کنم اوایل که وارد سمپاد شده بودم فک میکردم من شانسی قبول شدم و بقیه همه نخبه هستند تا اینکه ببار یکی از بچه ها هم همین حرفو زد آخرش فهمیدیم تقریبا خیلیا این حس رو داشتن:D
 
اعتراف میکنم من سایکو psycho رو میخوندم
سایچو
 
اعتراف می‌کنم تا دوم راهنمایی فک میکردم هرکه ازدواج کنه خودبه‌خود بعد از یکسال بچه دار میشن:D:-"
 
من اعتراف می کنم تا دیروز فکر می کردم آمازون تو آفریقا وآرژانتین تو اروپا است.
 
اعتراف می کنم تا هفتم نمی دونستم شیفت و a، ای بزرگ مینویسه.
بعد الان هم میخوام برنامه نویس شم.
 
Back
بالا