پاسخ : اعترافگاه !
"نمایان شدن با خود واقعی کسی بزرگترین خطریه که کسی بهش تن میده."
و حالا من این خطر رو به جون میخرم.
پس اعتراف میکنم....
اعتراف میکنم که من اون دختر قوی و محکمی ای که خودم اصرار دارم نیستم. برعکس، اغلب اوقات انقدر زود رنج هستم که کوچکترین بی محلی یا کم محلی از طرف هرکسی به شدت روم تاثیر میذاره و اگه این آدم برام عزیز باشه قضیه صد برابر بدتر میشه.
اعتراف میکنم که اغلب اوقات خوب بلدم تظاهر کنم و ادای آدم های خوشحال و اوری تینگ ایز آلرایت رو در بیارم تا حال کسایی رو که گرفته است باز کنم؛ و خوب بلدم ادای معلم ها رو دربیارم که آره اشتباهت فلان جا بود، ولی ایراد نداره درست میشه. در حالی که خودم هم ناتوانم از عملی کردن اصولی که یاد دیگران میدم و همون مسئله خودم رو هم رنج میده.
اعتراف میکنم گاهی حس هیرو بودن بهم دست میده و تمام تلاشم میشه خوب کردن حال بقیه، کسایی که خودشون هم به خودشون اهمیتی نمیدن. چه برسه به من!
اعتراف میکنم گاهی دلم برای کسایی تنگ میشه که هیچ ربطی به زندگیم ندارن و یک اپسیلون امکان نداره به یاد من باشن.و گاهی برای عزیز ترین کسانم بی حوصله هستم.
اعتراف میکنم باید ذخیره ی مهربونیم رو برای خودم نگه دارم. اعتراف میکنم تا به حال خودم رو اونجور که باید دوست نداشتم باید خودم رو در اولویت نسبت به همه چیز قرار بدم.
اعتراف میکنم که دروغه اگه گفتم از کسی متنفر نیستم. من از آدم های مودی، خود پسند، خودبین، متظاهر و قارچ صفت متنفرم.
اعتراف میکنم از آدمایی که فکر میکنن تظاهر به شکست عشقی و فاز دپ برداشتن کول بودنه هم متنفرم.
آره من اینم. خوب یا بد من همینم که هستم. اما این به معنی این نیست که برای بهتر شدنم تلاش نکنم. فقط دیگه احتیاجی به دروغ گفتن به خودم رو ندارم...